#

مخمل آبی
13 فوریه 2017 بدون نظر 5567 بازدید

فیلم مخمل آبی 1986

مروری بر فیلم مخمل آبی 1986

خلاصه داستان

وقتی جفری بومون به دیدار پدر بیمارش می­رود، روزی است مثل همیشه آفتابی در شهرک لامبرتن. او سر راه، در گذری متروکه، به گوشی بریده بر می­خورد و ردپایش را تا آن سوی حصارهای سفید و پر رمز و راز، پی می­گیرد. به اتفاق نامزدش سندی ویلیامز (لورا درن)، دختر کارآگاهِ پلیسِ مأمور پیگیری پرونده، جفری، در پسِ ظاهر قشنگ و بی­عیب و نقص آن شهرک، دنیایی فتیشیست و پرخشونت کشف می­کند.

او شاهد اذیت و آزار دوروتی والنس (آیزابلا روسلینی) توسط فرانک بوث (دنیس هاپر)، مردی با وجناتی ترسناک است که نیتروژن مونوکسید استنشاق می­کند؛ مردی که بچه و شوهر دوروتی را (که گوش بریده به وی تعلق دارد) گروگان گرفته است. تلاش­های جفی سرانجام ثمر می­دهد و «نور کورکننده عشق»، بار دیگر بر محله­شان می­تابد، ولی… صحنه پایانی فیلم، از تداوم شر خبر می­دهد.

نخستین فیلم سوررئالیستی / پوپولیستی!

مخمل آبی 1986

نویسنده و کارگردان: دیوید لینچ. تهیه کننده: دیدید دولارنتیس، فرد کاروزو. بازیگران: ایزابلا روسلینی

(دوروتی والنس)، کایل مک لاکلن (جفری بومون)، دنیس هاپر (فرانک بوث)، لورا درن (سندی ویلیامز)، خانم ویلیامز (هوپ لنج)، دین استاکول (بن). مدت: 120 دقیقه. بودجه: 6 میلیون دلار. فروش: 68 میلیون دلار.

نامزدی اسکارها:

  • بهترین کارگردان.

برندگان اسکار سال 1986:

  • بهترین فیلم: جوخه.
  • بهترین کارگردان: الیور استون (جوخه).
  • بهترین بازیگر مرد: پل نیومن (رنگ پول).
  • بهترین بازیگر زن: مارلی ماتلین (فرزندان خدایی کهتر).
  • بهترین بازیگر مرد نقش دوم: مایکل کین (هانا و خواهرانش).
  • بهترین بازیگر زن نقش دوم: دیان ویست (هانا و خواهرانش).

با گوش درون­ات بشنو‍!

کامیون آتش­نشانی تر و تمیز و براقی، با حرکت اسلوموشن، از خیابانی عبور می­کند و در همان حال، مردی

آتش­نشان که بر آن سوار است به سوی ما دست تکان می­دهد. تعدادی بچه، با مراقب پاسبان مدرسه، از عرض خیابان رد می­شوند. اینجا شهرکی آفتابی است که رنگ­های زنده­اش چشم را خیره می­کند. وقتی جفری (کایل مک لاکلن)، جوانی شسته / رفته، در گذرگاهی متروکه، گوشی بریده پیدا می­کند، در واقع، ترکی بر ظاهر قشنگ این فیلم می­یابد. وسوسه­ی سر درآوردن از چند و چون قضایا و اینکه گوش به چه کسی تعلق دارد، جفری را با نقاط تیره و تار شهر آشنا می­سازد؛ جایی که جذابیت و انزجار، انحراف و عشق، بغل گوش یکدیگر زندگی سر می­کنند.

تب عاشقانه دیوید لینچ، با آن که فراتر از محدوه­های واقعیت رفته، در صداقت و ملموس بودن، و خب، معصمومیتِ آنچه که می­گوید، بسیار متأثرکننده است. برای کودکی که نخستین بار دنیای بزرگسال­ها را کشف می­کند، چقدر این دنیا، غریب و ترسناک است. لینچ با استفاده از تصویرگری شاعرانه­اش، به کند و کاو در باب همین موضوع پرداخته. سینماگرانی چون کوئنتین تارانتینو و برادران کوئن باید از لینچ تشکر کنند که راه آنها را بر روی سینمایی گشود که هیچکس قبلاً جرأت کشف­اش را در سینمای بدنه به خود نداده بود.

بازیگران

دنیس هاپر: وقتی سایر بازیگرها نقش فرانک را زیادی منفی تلقی کرده و آن را قبول نکردند، دنی هاپر گفت: «من باید نقش فرانک را بازی کنم، چون فرانک، منم!» کارنامه حرفه­ای هاپر شباهت زیادی به پرونده خلافکارها در اداره آگاهی دارد.

وقتی بازیگری نوجوان بود، به علت جواب سربالا دادن به لویی ب.مه­بر، که نمی­خواست نقش­های شکسپیری را به وی بسپارد، از ورود به استودیوهای گلدوین، منع شد. هاپر یک یاغی مادرزاد بود و طبیعی بود که در شورش بی­دلیل (1955) و غول (1956) – هر دو با حضور جمیز دین، که هاپر مرشد خود تلقی­اش می­کرد – بازی کند. هاپر در دهه 1970 مشکلات زیادی با دستگاه قضایی آمریکا پیدا کرد. بعضی از فیلم­های او، به خصوص اینک آخرالزمان (1979) شخصیت واقعی­اش را به خوبی بازتاب می­دهند. اما هاپر بازیگر فوق­العاده­ای هم بود و دوست آمریکایی (1977) و فلاش بک (نامزد جایزه اسکار، 1990) شاهدی بر این ادعا هستند. وی عکاس قابلی نیز بود و نمایشگاه­های عکاسی­اش در نیویورک و پاریس، همیشه با تبلیغات فراوان برگزار می­شد.

ایزابلا روسلینی: دختر اینگرید برگمان و روبرتو روسلینی، پس از دوره­ا که مانکن لباس موفقی بود، وارد عالم سینما شد. او قبل از مخمل آبی، در شب­های سفید (1985) بازی کرد و بعد از چند سالی همراهی با لینچ، به اتفاق، در زلی و من (1988) بازی کرد. مخمل آبی باعث شد که روسلینی از آن پس، غالباً در فیلم­های مستقل ظاهر شود (البته، به استثنای دخترعموها، پسرعموها، که فیلمی متعلق به بدنه اصلی سینمای آمریکا بود). از جمله دیگر فیلم­های او، عبارتند از: خواب بعدازظهر و مردان خشن نمی­رقصند (هر دو 1987)، وحشی در قلب (1990) که دوباره حاصل همکاری­اش بود با دوید لینچ. از کارهای دهه 1990اش، هم باید به مرگ به او می­آید (1992) و بی­باک (1993) اشاره کرد. او مدت کوتاهی همسر مارتین اسکورسیزی بود.

کایل مک لاکن: لاکن را در این فیلم، می­تواند همزاد دیوید لینچ تلقی نمود. نوعی قرابت بین آنها وجود دارد و حضور او در چندتایی از فیلم­های لینچ، این را به رخ می­کشد: دون (1984)، توئین پیکس: آتش با من گام برمی­دارد (1992) و سریال تلویزیونی همین فیلم اخیر که لینچ و مارک فراست خالقانش بودند. ازدیگر فیلم­های او باید به ریچ عاشق (1993)، عصر حجر (1994) و دختران نمایش (1995) اشاره کرد وی در سریال تلویزیونی سکس و شهر نیز ظاهر شده است.

لورا درن: لورا درن زمانی گفت: «ایفای نقش یک دختر بی­مغز، خیلی مفرح است؛ البته به این شرط که مردم بدانند که خود آن بازیگر آن طوری نیست!» لورا درن در مخمل آبی نقش دختر معصوم همسایه را با ظرافت و عمق ایفا کرده. او که دختر بروس درن و دیان لاد است، قابلیت بازی در نقش­های بسیار دشوار را دارد. او بعداً در وحشی در قلب، ساخته دیگر لینچ نیز بازی کرد. از دیگر فیلم­های قابل توجه او: آلیس دیگر در اینجا زندگی نمی­کند (1974)، روباهان (1980)، ماسک و حرف­های اغواگرانه (هر دو در 1985)، پارک ژوراسیک و دنیای بی­عیب و نقص (هر دو 1993).

قرار بود چی بشه…

نقش جفری ابتدا به ول کیلمر پیشنهاد شد که آ را به بهانه «رو بودن بعضی از صحنه­ها»، قبول نکرد. وقتی

کیلمر فیلم را روی پرد ه دید، آه از نهادش بلند شد و دست­اش آمد که چه فرصت بی­نظیری را از دست داده.

 

پشت صحنه

  • به گفته پل سامون، مدیر شرکت دینودولارنتیس: «وقتی فیلمبرداری و کارهای فنی مخمل آبی تمام شد، هیچ پخش کننده­ای حاضر نبود آن را پخش کند؛ و همه طوری با فیلم طرف شدند که انگار یک موجود طاعون­زده­ی مطرود است.»
  • وودی آلن مخمل آبی را بهترین فیلم سال 1986 قلمداد کرد؛ آن هم در حالی که جایزه بهترین فیلم سال را به فیلم خودش، هانا و خواهرانش دادند.
  • ورسیون اریژینال مخمل آبی چهار ساعت است.

نظر منتقدها

پالین کیل (نیویورکر): «به این می­گویند سیاهی آمریکایی به صورت تکنی کالر؛ تاریکی و سیاهی با پایانی خوش. لینچ، شاید به زودی به نخستین سوررئالیست پوپولیست عالم سینما تبدیل شود؛ “فرانک کاپرا” یی با منطقی رویایی.»

مایکل مدودف (پریویوز): «فاقد هرگونه پیرنگ، متکلفانه و افتضاح.»

کارگردان

دیوید لینچ در شهرکی در مایه­های شهرک فیلم­اش مخمل آبی، در مونتانا به دنیا آمده و در همان جا بزرگ شده و اوقات زیادی را صرف گشتن در بیشه­های منطقه و نگریستن و اندیشیدن کرده است: «دنیایی بود

رؤیایی، با آسمانی آبی و هواپیماهایی که بالای سرم پرواز می­کردند. پرچین­هایی بود و چمن­هایی سر سبز و درختان آلبالو… و روی درخت­ها، صمغی می­دیدی، برخی سیاه، برخی قهوه­ای که ازشان ترشح می­کرد. نهارها انگار ساعت­ها طول می­کشید و خواب بعدازظهر گویی که بی­پایان به نظر می­رسید.» مایه­ای که از درخت­ها ترشح می­کند همان معصومیت خدشه­دار شده­ی مخمل آبی است. یا به عبارت بهتر، همان مضمون دیوید لینچی که سینمایش را با آن می­شناسیم.

نخستین فیلم­اش کله پاک­کن (1978)، جایگاه او را به عنوان سبک­گرایی معتبر محکم کرد. او بعداً مرد فیل­نما (1980) را ساخت و اثر تاموفق علمی / خیالی­اش، دون (1984) را. سپس با وحشی در قلب (1990) برنده نخل طلای جشنواره کن شد. سریال تلویزیونی توئین پیکس (1990) به یک اثر پرطرفدارِ کالت شد و بسیاری از سریال­ها و فیلم­های تلویزیونی بعدی را تحت تأثیر قرار داد. اما کمدی تلویزیونی­اش، On the Air (1992) موفقیت چندانی کسب نکرد.

مخمل آبی صحنه­های فراموش نشدنی معتددی دارد که اغلب، صحنه­های سیاه و تکان­دهنده هم هستند. اما فراموش نشدنی­ترین و تأثیرگذارترین­شان، بی­شک، همان سکانس افتتاحیه فیلم است که از آن پس به الگویی هم در ویدیو کلیپ­ها تبدیل شد: صحنه­ای هیچکاکی، یاد آور سایه یک شک، که شهرک آرام و معمولی آمریکایی را نشان می­دهد. نماهایی زیبا از این شهرک همراه با موسیقی «بلو ولوت» نظاره می­کنیم. سپس نماها بسته­تر می­شوند و حالا چمن جلوی خانه­ای را می­بینیم و مردی که دارد گل و گیاه جلوی خانه را آب می­دهد. مشکلی در جریان آب پیش می­آید و مرد سعی می­کند آن را رفع نماید.

ولی گویی سکته می­کند؛ به زمین می­افتد و به خود می­پیچید. دوربین، آبی را نشان می­دهد که از شلنگ فواره می­زند و سگ کوچک صاحبخانه را که بازیگوشانه با آب بازی می­کند. دوربین به چمن نزدیک می­شود و علف­ها را می­گیرد و بعد به خاک می­رسد و سپس به درون خاک می­رود و پیش­تر و پیش­تر می­رود و صدای خوانده محوتر و محوتر شده، جایش را به همهمه ترسناک و چندش­آور سوک­ها و کرم­های خاکی می­دهد که آن زیر درهم می­لولند. با کاتی ظریف. دوباره به روی زمین برمی­گردیم و تابلوی بزرگی که رویش نوشته: به لامبرتن خوشش آمدید…

به اشتراک بگذارید


دیدگاه کاربران

پاسخی بگذارید

ارسال دیدگاه جدید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *