#

Film Rashomon
13 فوریه 2017 بدون نظر 3793 بازدید

فیلم راشومون

مروری بر فیلم راشومون

خلاصه داستان

در فیلم راشومون فیلم با یک عابد، یک هیزم­شکن و سپس آدمی معمولی آغاز می­شود، که همگی به خاطر بارانی سیل­آسا در درگاهیِ معبد راشومون پناه می­گیرند.

گفتگویی بین هیزم­شکن و عابد برقرار می­شود. محور صحبت، تعرض به زنی (ماچیکو کیو) و قتل شوهرش (مازایوکی موری)، احتمالاً به دست یک راهزن (توشیرو میفونه) است. داستان به طور کامل از طریق فلاش بک و از چهار دیدگاه مختلف تعریف می­شود.

در حکایت اول، از دیدگاه راهزن، قاتل به جنایت خود اعتراف می­کند ولی اتهام تعرض را رد می­کند و می­گوید که عمل با رضایت دو طرف انجام شده؛ که زن او را اغوا کرده. حکایت زن، حمله راهزن را تأئید می­کند.

ولی با گریه و زاری اعتراف می­کند که شاید ناخواسته، وقتی از حال رفته، با خنجری، شوهر دست و پا بسته (توسط راهزن برای تعرض به زن) خود را به قتل رسانده است. حکایت مرد مرده از طریق یک واسطه تعریف می­شود. او ادعا می­کند که زن­اش مورد تعرض قرار گرفته ولی تأکید کرد که او خودش، از سرِ بی­آبرو شدن، جانِ خود را گرفته. تنها شاهد «بی­طرف» هیزم­شکن است؛ او داستانی را با سرهم کردنِ عناصری از سه حکایت قبلی، به هم می­بافد؛ طوری که باعث می­شود بیننده از خود بپرسد نکند اصلاً چیزی را به چشم ندیده است. وقتی فیلم دوباره به سراغ هیزم­شکنِ حیران در دروازه راشومون باز می­گردد، آشکار است که خود هیزم­شکن داستانی تعریف کرده پر از اما و اگر.

 

شاهکار فلاش­بک و عدم قطیعت

راشومون   1950

تهیه کننده و کارگردان: آکیرا کوروساوا. فیلمنامه: شینوبو هاشیموتو و آکیرا کوروساوا. مالک فیلم: کمپانی آر.کی.او و یانوس فیلمز. بازیگران: توشیرو میفونه (راهزن)، ماچیکو کیو (زن)، تاکاشی شیمورا (هیزم­شکن)، مینورو چیکاکی (عابد)، کیچیجیرو یودو (مرد معمولی)، فومیکو هونما (واسطه). مدت: 88 دقیقه.

جوایز اسکار:

  • اسکار افتخاری به عنوان درخشان­ترین فیلم خارجی که در 1951 در ایالت متحده پخش شده است.

نامزدهای اسکار:

  • بهترین طراحی دکور و صحنه (سیاه و سفید): سو ماتسویاما و ه.موتسوموتو.

برندگان اسکار سال 1950:

  • بهترین فیلم: یک آمریکایی در پاریس.
  • بهترین کارگردان: جورج استیونس (مکانی در آفتاب).
  • بهترین بازیگر مرد: همفری بوگارت (قایق افریکن کوئین).
  • بهترین بازیگر زن: ویوین لی(اتوبوسی به نام هوس).
  • بهترین بازیگر مرد نقش دوم: کارل مالدن (اتوبوسی به نام هوس).
  • بهترین بازیگر زن نقش دوم: کیم هانتر (اتوبوسی به نام هوس).

هر کسی از ظنِ خودش شد یار من…

در ژاپنِ قرن یازدهم، هیزم­شکنی از بارانی سیل­آسا به زیر یک درگاهی پناه برده که زمانی، ورودی معبدی بوده و حالا، به دروازه­ی ویرانِ راشومون تبدیل شده است. همان ابتدا، دکور و دیالوگ­ها، ایده­هایی از این فیلم زیبا و متحول سازنده ارائه می­دهد که به مضمون اصلیِ بسیاری از فیلم­های آکیرا کوروساوا در سال­های بعد تبدیل شد: هیچگاه نمی­توان با قطعیت اعلام کرد که همه گوشه و زوایایی چیزی دست­مان آمده؛ یا در یک کلام، هر کس دنیا را طبق اصول و دیدگاه خاص خودش می­بیند. به گفته کوروساوا: «آدم­ها نمی­توانند درباره خودشان، با خودشان صادق باشند؛ نمی­توانند درباره خودشان حرف بزنند بی­آن که آب و تاب­اش ندهد.»

در مدت 88 دقیقه­ای فیلم، یک حکایت، ماجرای تعرض به یک زن و کشتن همسرش در جنگل، از چهار دیدگاه کاملاً متفاوت تعریف می­شود. در تاریخ سینما، این نخستین بار بود که به طرز موثری از فلاش­بک برای روایت متفاوت یک ماجرا، به عنوان دیدگاه شاهدهای مختلف، استفاده می­شد. در پایان، سه قاتل بالقوه، یکی­شان خارج از دیدِ بیننده، که هیچ یک گناه را به گردن نمی­گیرد. تأثیر این روش جدید قصه­گویی چنان عمیق بود که به بخشی از زبان و کلام ما تبدیل شد؛ حالا وقتی درباره دیدگاه­های مختلف از ماجرایی صحبت می­کنیم، از آن به عنوان «مضمون راشومونی» نام می­بریم.

اما بزرگ­ترین دستاورد راشومون، هنر دراماتیک و سینمایی آن است. فیلم از لحاظ بصری، حالت خاصی دارد که گرما، نور و سایه روشن­های جنگلی نیمه استوایی را تداعی می­کند. شاخه­های درهم پیچیده و اشعه خورشید جلوی دید ما را می­گیرد؛ هر نما طوری ترکیب­بندی و نور داده شده که نشان دهد چطور واضح و آشکار دیدن، غیرممکن است. از آن ظریف­تر، شخصیت پردازی متفاوت هر بازیگر است، که بر تغییرپذیری هویت تأکید دارد. بازیگرها، خارق­العاده­اند. شخصیت راهزنِ توشیرو میفونه، بسته به دیدگاه ما، ماهیت عوض می­کند. او گاه مملو از خشمی حیوانی، انزجاری اشرافی، یا دلقک­بازیِ دیوانه­وار است. مازایوکی موری، شوهر، گاه خوب و اصیل و گاه، ترسو و بی­جربزه جلوه می­کند. نفس گیرترین­شان، ماچیکو کیو، زن، است که شخصیت جذاب­اش، از یکی قربانی تا یک توطئه­گر، اغواگر، یا کودکی بی­پناه را تداعی می­کند. راشومون، ضمناً، در موقعیت مناسبی هم به نمایش در آمد: درست پس از پایان جنگ جهانی دوم، زمانی که حقیقت درباره حوادث دنیا، به خاطر نیاز فوری به روایتی که بتواند با آن ویرانی­های مرگبار و وحشتناک هماهنگی داشته باشد، تحریف­شده و از شکل افتاده بود.

بازیگران

توشیرو میفونه: کوروساوا زمانی درباره­ی توشیرو میفونه گفت: «فقط به فیلم­هایی می­بالم که با او کار کرده­ام.» کوروساوا درست هم می­گفت و واقعاً در بهترین آثارش، میفونه حضور دارد؛ پس از فرشته مست (1948) میفونه در این فیلم­های کوروساوا بازی کرد: هفت سامورایی (1954)، سریر خون (1957) – که اقتباسی بود از مکبثِ شکسپیر – دژ پنهان (1958)، یوجیمبو (1961) و دنباله­اش، سانجورو (1962). میفونه یک بار هم خودش، فیلمی به نام گوجو من نین نوایسان (1963) کارگردانی کرد که اثری ناموفق از کار درآمد. او در فیلم­های آمریکایی نیز بازی کرد و غالباً، تصویری کارتونی از موجودات خبیث ارائه داد، مثلاً در جایزه بزرگ (1966)، جهنم در اقیانوس آرام (1968)، 1941 (1979) و مینی سریالِ شوگان (1980). آخرین فیلم او شوگان مایدا (1990) نام دارد.

ماچیکو کیو: وقتی کوروساوا، ماچیکو کیو را برای ایفای نقش زنی درآن واحد معصوم و اغواگر در راشومون انتخاب کرد، ماچیکو، بازیگری گمنام بود؛ ولی از آن پس در تعدادی از فیلم­های معروف­ترین کارگردان­های ژاپنی ظاهر شد؛ مثلاً در اوگتسو (1953) ساخته کنجی میزو گوچی یا دروازه جهنم (1953) به کارگردانی تنوسوکه کینوگاسا. حضور زنانه او چنان گیرا بود که اصولاً از آن پس به عنوان مظهری از قدرت اغواگری زن ژاپنی، در فیلم­ها به کار گرفته شد. شهرت­اش باعث شد پایش به هالیوود هم باز شود و در چاپخانه اوگوست مون (1956) در مقابل مارلون براندو ظاهر شد. اما بعد دوباره به ژاپن برگشت و در حدود نود فیلم بازی کرد و باز، در برخی از بهترین­هایشان، مثلاً در علف­های شناور (1959) یکی از آخرین آثار اوزو.

تاکاشی شیمورا: شیمورا که در راشومون در نقش هیزم­شکن ظاهر شده، یکی از بهترین بازیگرهای تیپ­ساز ژاپنی بود. او به گروه بازیگران کوروساوا تعلق داشت و در بیش از بیست­تایی از فیلم­های استاد بازی کرد، از جمله در فرشته مست (1948)، ایکیرو (1952)، هفت سامورایی (1954)، دژ پنهان (1958)، و کاگه موشا (1980).او غالباً با بازیگر آمریکایی، وارد باند مقایسه کرده­اند که همیشه در فیلم­های جان فورد، وقتی به تیپی نیاز بود در صحنه­ای کوتاه، دست به دامن او می­شد.

مینورو چیکاکی: کوروساوا، مینورو چیکاکی (ایفاگر نقش عابد در راشومون) را روی صحنه تئاتر دید و به او توصیه کرد تا وارد کار فیلم شود. چیاکی به یکی از بازیگران مورد علاقه کوروساوا تبدیل شد و در دوازده­تایی از فیلم­هایش بازی کرد؛ از جمله در ابله (1951)، ایکیرو (1952) و هفت سامورایی (1954).

سبک تصویری

برای انتقال تصاویر گرم و جذاب فیلم، از جلوه­های ویژه زیادی استفاده شد. به خصوص، فیلمبرداری مستقیم از نور خورشید که به نوعی تا آن زمان غیرممکن و تابو تلقی می­شد. از آنجا که در بسیاری از صحنه­ها آفتابی شدید می­تابد و سایه­ی شاخ و برگ درختان روی آدم­ها و زمین افتاده، و در ضمن محل فیلمبرداری از جنگل فاصله داشته، از آینه استفاده کردند و به کمک شاخ­های درخت بر روی بازیگرها در داخل قاب تصویر، سایه انداختند. سرظهر، در حالی که آفتاب شدید می­تابید ولی قسمت­های داخلی جنگل تاریک بود؛ بنابراین، کوروساوا و مدیر فیلمبرداری­اش به جای استفاده از رفلکتور، که معمولاً بازتاب­اش را از ورقه­های فویل تولید می­شود، از آینه­های بزرگ بهره گرفتند.

پشت صحنه

  • راشومون با بردن جایزه بزرگ جشنواره ونیز در 1951، تا حدود زیادی باعث شد سینمای ژاپن در دنیا شناخته شود.
  • موقع فیلمبرداری راشومون، زالوها از درخت­ها روی بدن بازیگرها و عوامل فیلم می­افتادند؛ آنها اجباراً به بدن خود نمک می­مالیدند تا زالوها را دور کنند.
  • برای صحنه باران سیل­آسا در دروازه راشومون، در آبِ تانکر باران­ساز، جوهر سیاه ریختند تا قطرات آب خود را در پس زمینه­ی سفیدِ معبد نشان دهد.
  • موسیقی متن فیلم بر اساس بولرو اثر راول موسیقیدان فرانسوی ساخته شد. به گفته کارگردان: تأثیر موسیقی راول به معنای واقعی کلمه، خوف انگیز بود.

نظر منتقدها

بازی کراوتر (نیویورک تایمز): «راشومون، یک موفقیت بزرگ هنری با چنان ویژگی خاص و غریبی است که نمی­توان به راحتی با معیارهای قراردادی سنجیدش. در ظاهر، از آن فیلم­های نیست که به آن عادت داریم؛ این فیلم، در کلامی ساده، بررسی دقیقِ حادثه دراماتیکی است از چهار دیدگاه، با چشمی که به دنبال معنا و منطقی در وجودِ ظاهراً بیرحمِ انسان می­گردد.»

پالین کل (نیویورکر): «مقدمه و موخرة فیلم کسالت­بار است؛ همان آه و ناله­های زن کافی ست که تماشگر را به سوی نزدیک­ترین درِ خروجی سینما هدایت کند. با این وجود، فیلم از سدِ تمامی این نقطه ضعف­ها عبور می­کند، چون کمال و والاییِ خودش را دارد.»

کارگردان

آکیرا کوروساوا، بی­شک، یکی از بزرگ­ترین کارگردان­های بین­المللی، و پرکارترین و معتبرترین کارگردان ژاپنی بود. راشومون، با روش داستان­گویی اریژینال و سبک خاص بازیگری، برای کوروساوا شهرتی بین­المللی به ارمغان آورد. مضمون اصلی راشومون که در آثار بعدی کوروساوا نیز تکرار شد این بود که باید حتی به آنچه با چشمان خود دیده­ایم، شک کنیم. این مضمون در ایکیرو (1952) که در آن دوستان قدیمی و اعضای خانواده مجبور می­شوند تصور خود را درباره­ی سقوط کارمندی پیر زیر سوال ببرند، تکرار می­شود.

در هفت سامورایی، سامورایی­ها گاه راهزن و گاه عده­ای لات بی­سروپا جلوه می­کنند. در آشوب، پادشاهی پیر که همیشه به حرف­های خود اعتقاد داشته، کارش به آنجا می­کشد که از زندگی­اش چشم بپوشد. کوروساوا، تحت تأثیر سینمای آمریکا بود، و خود در مقابل، سینمای آمریکا را تحت تأثیر قرار داد. در هفت سامورایی (1954) توسط جان استرجس، به نام هفت دلاور (1960) باسازی شد؛ یوجیمبو (1958) به وسیله سرجیو لئونه به به خاطر یک مشت دلار (1964) و به دست والتر هیل به آخرین مرد پایدار (1996) تبدیل شد.

دژ پنهان (1958)، یکی از فیلم­هایی بود که جورج لوکاس برای ساختن جنگ­های ستاره­ای از آن الهام گرفت. کوروساوا، زندگی حرفه­ای­اش را در 1943 با سو گاتاسانشیرو آغاز کرد و با این فیلم­ها ادامه داد: فرشته مست (1948)، هفت سامورایی (1954)، سریر خون (1957)، دژ پنهان (1958)، خبیث، خواب خوبی دارد (1960)، یوجیمبو (1961)، سانجورو (1962)، بالا و پائین (1963) و ریش سرخه (1965). بین آخرین فیلم­هایش به این­ها بر می­خوریم: درسواوزولا (1975) که در روسیه ساخت و برنده اسکار بهترین فیلم خارجی شد با حمایت مالی فرانسیس فورد کوپولا و جورج لوکاس، کاگه موشا را در 1980 و با حمایت مالی فرانسوی­ها، ران را در 1985 ساخت و به خاطرش برای اولین بار نامزد اسکار بهترین کارگردان شد. استیون اسپیلبرگ رؤیاهای آکیرا کورساوا (1990) و راپسودی در ماه اوت را با بازی ریچارد گِر، عرضه کرد. در 1989، آکادمی اسکار جایزه­ای افتخاری به وی اهدا نمود. کوروساوا در 1998 درگذشت.

سکانس افتتاحیه­ی سه و نیم دقیقه­ای فیلم که در سکوت می­گذرد و عبور هیزم­شکن را از توی جنگل نشان می­دهد، یکی از سینمایی­ترین پیش­درآمدهای تاریخ سینما است. وقتی مرد پابرهنه وارد خطه جدید می­شود، گویی وارد قلمروی دیگری از واقعیت شده است. مدیر فیلمبرداری راشومون، کازو میاگاوا، مستقیم، نور خورشید را می­گیرد و ما ان را به صورت گوی درخشانی می­بینیم که به زیر پای مرد، آن پائین زل زده است. به نظر می­رسد دوربین لابه­لای درختان بیشه پرواز می­کند و همراه با موسیقی متن دراماتیک و رمزآلود فومیو هایازاکا، تصاویرِ «کالیدیوسکوپیِ» سیاه و سفیدی جلوی چشمان ما می­گذارد.

مدام حرکت می­بینیم، گاه آهسته و گاه سریع، گاه نمایی درشت و گاه نمایی عمومی، قطع به بالای درخت­ها و بعد به تنه ستبر درختی که هیزم­شکن از کنارش عبور می­کند. هیزم­شکن را از زوایا و فواصل مختلف می­بینیم، دوربین دورش می­رقصد و می­رقصد، تا این که ناگهان نمایی نزدیک از چهره­اش می­گیرد: شوکی را که با دیدن جسد در جنگل به او وارد شده، در نگاه­اش باز می­خوانیم. موسیقی با صدای بلند، ضربه­ای وارد می­آورد، و هیزم­شکن پشت می­کند و پا می­گذارد به فرار. این سکانس، جواهری است از حس و حال، و خودش به تنهایی، فیلمی تمام عیار.

به اشتراک بگذارید


دیدگاه کاربران

پاسخی بگذارید

ارسال دیدگاه جدید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *