دسته: کودک

اعضـای بدن را بچسبانید مواد و وسایل مورد نیاز : عکس از اعضای بدن بیرونی و درونی ، چسب. فعالیت:…

احترام به دیگران برای مفهوم احترام به این داستان توجه کنید :مهران با پدرش به خرید رفته است. او در…

کودکان معلول بعضی از کودکان ممکن است معلول باشند در عضوی از بدن دچار معلولیت باشند . این معلولیت می…

پـا از کودکان بخواهید تا به پاهای خود نگاه کنند. و بگویید که پا از چه قسمت هایی تشکیل شده…

گردن از کودکان بخواهید گردن خود را به سمت راست و چپ حرکت دهند. به انها بگویید که مهره های…

دست و ناخن از کودکان بخواهید که دست های خود را به یکدیگر نشان دهند. و بگویند که دست ها…

مو از کودکان بخواهید که به موهای خود نگاه کنند؛ به کودکان کمک کنید تا تفاوت موهای خود را با…

دهان اولین مرحله از گوارش داخل دهان انجام می گیرد. واژه ی گوارش ومفهوم ان برای توانایی کودکان توضیح دهید…

خاطرات انقلاب پدر درحال روزنامه خواندن بود که آریا وارد اطاق شد سلام کرد کیف مدرسه اش را در گوشه…

کوه خیلی از کوه ها همیشه در حال کوچک تر شدن هستند چون هر روز یخ برف و آب های…

آشنایی با دهه فجر دهه فجر مهربانی وحدت کمک کردن تزیین مدرسه کمک به هم تا بند کفش هم را…

پدر بزرگ روز جمعه بود بعد از چند روز بارش برف هوای آفتابی بسیار لذت بخش بودمثل جمعه های قبل…

اولین زنگ تفریح من اولین روزی که به مهد رفتم مامان برایم خوراکی گذاشته بود و بهم گفته بود که…

سالاد تخم مرغی مواد و وسایل مورد نیاز:خیار گوجه هویج تخم مرغ سس. فعالیت:در ظرف سالاد کمی هویج رنده نمایید…

قدر دوستی را بدانیم لیلا و سیمین دوست های بسیار خوبی برای هم بودند.آنها یک دوست دیگری به اسم فرشته…

الاکلنگ و تیشه در ابن بخش می خواهیم برای کودک شما شعر الاکلنگ و تیشه و چند شعر دیگر بگوییم.…

صبا و کیمیا کیمیا دختری7ساله بود و باید به کلاس اول می رفت ولی او دوست نداشت که به مدرسه…

زرافه سر به هوا یک زرافه بود گردن دراز این قدر که نه !خیلی بیشتر .نه بازهم بیشتر بیشتر همین…

حیاط مهدکودک مهد کودک ساناز یک حیاط داشت در قسمتی از این حیاط یک تاپ و سرسره و در قسمت…

زنگ تفریح دنگ دنگ دنگ!این صدای زنگ تفریح بود که بچه ها را صدا می کرد صدای زنگ در این…

سوره ی شرح در این بخش می خواهیم کودک شما را با سوره شرح آشنا کنیم بسم الله الرحمن الرحیم…

خاک بازی یک روز موشی دم مامانش را گرفته بود و دنبالش می دوید.رسیدند به یک تپه ی خاکی.باد خاک…