#


خاطرات انقلاب

خاطرات انقلاب
1 مارس 2017 بدون نظر 6022 بازدید

خاطرات انقلاب

Rating: 3.6/5. From 5 votes.
Please wait...

خاطرات انقلاب

پدر درحال روزنامه خواندن بود که آریا وارد اطاق شد سلام کرد کیف مدرسه اش را در گوشه ای گذاشت و کنار او نشست پدر پرسید:حالت خوبه؟آریا گفت:بله پدر گفت:چیزی شده؟آریا فکر کرد و پرسید:شهید یعنی چی؟پدر جواب داد:چه شده که این سوال را می پرسی؟آریا گفت:امروز خانم معلم از روزهای انقلاب و دهه ی فجر برایمان تعریف کرد.بعد از کلاس شایان گفت که در آن روزها وقتی پدرش خیلی کوچک بوده پدربزرگش شهید شده است.

پدر دستی بر سر آریا کشید . گفت:در آن روزها مردم همه باشور و شوق علیه رژیم شاهنشاهی انقلاب کردند.به خاطر درگیری هایی که بین مردم با سربازان شاه پیش آمد عده ی زیادی شهید شدند در آن روزها مردم درهای خانه هایشان را باز می گذاشتند تا افرادی که در تظاهرات مورد حمله سربازان شاه قرار می گرفتند به خانه ی آنها پناه ببرند آن روزها را به یاد دارم یادم هست که پدرم آن زمان یک زخمی را که به خانه ی ما پناه آورده بود معالجه کرد.پدربزرگ خاطرات زیادی از این نوع دارد.می توانی از او خواهش کنی که برایت تعریف کند عکس ها و فیلم هایی هم موجود است و در نمایشگاه هایی که به همین مناسبت برگزار می شود نمایش داده می شوند اگر دوست داشته باشی به یکی از این نمایشگاه ها برویم آریا گفت:دوست دارم به اطاقش رفت تا تکالیفش را انجام بدهد.
نام قهرمان قصه:آریا
مکان قصه:خانه
زمان قصه:روز
پیام قصه:در زمان انقلاب مردم بسیار به یکدیگر می کردند.
عناصر قصه:پدر آریا

Rating: 3.6/5. From 5 votes.
Please wait...
برچسب ها
به اشتراک بگذارید


دیدگاه کاربران

پاسخی بگذارید

ارسال دیدگاه جدید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *