#

فیلم بلید رانر
12 فوریه 2017 بدون نظر 2153 بازدید

فیلم بلید رانر

مروری بر فیلم بلید رانر

خلاصه داستان

لس آنجلس، سال 2019. این طور که از ظاهر چیزها پیداست، دنیا در طول چند ساعت به سرعت در وضیعتی جهنمی فرو غلتیده. شهر به یک منطقه­ی آلوک­نشین بی­سر و ته و باران خورده تبدیل شده که بخش اعظم ساکنان­اش را «شب­زی»های فلک­زده تشکیل می­دهند هر کس دست­اش به دهان­اش می­رسیده، مدت­ها پیش به «کولونی»های آباد در سایر سیارات رفته است.

اما دیک دِکرد (هریسون فورد) پلیس سابق، در لجن­زاری که اسم­اش را زندگی گذاشته، دست و پا می­زند. یک روز برای انجام یک «مأموریت آخر» با او تماس می­گیرند. او بهترین «بیلد رانر» در این کسب و کار است («بیلد رانر» به شکارچی انسان / روبارت­های تکیثر شده می­گویند) و چهار تا از شرورترینِ این روبات / انسان­ها آزادانه در شهر می­پلکید و برای آن که زندگی­شان را چهار سال دیگر تمدید کند، از هیچ روش جنایتکارانه­ای رویگردان نیستند. سردسته­ی آنها روی (جوانا کسیدی) که زیباست و خطرناک و پریس (داریل هانا) که شکل و ظاهر یک زن مدرن را دارد. دکرد با اکراه مأموریت را می­پذیرد .

گف (یی.جی.آلموس) کارآگاه را نیز به عنوان دستیار با خود همراه می­کند. دکرد به ملاقات دکتر تایرل (جو ترکل) طراح و سازنده روبات / انسان می­رود که او هم دستیار زیبایش ریچل (شون یانگ) را به او معرفی می­کند. قضیه­ی غم­انگیز درباره­ی ریچل این است که هنوز دست­اش نیامده که یک روبات / انسان است و یک تراشه­ی خاطرات خیلی کامل و پیچیده در وجودش کارسازی شده است. دکرد بی­آن که دست خودش باشد، شیفته­ی او می­شود و بعد در عین حالی که در تارهای تعقیب و گریزش گرفتار آمده، باید راهی نیز برای نجات ریچل و پس زدن سرنوشت شومی که انتظارش را می­کشد، پیدا نماید.

کارگردان: ریدلی اسکات. نویسندگان فیلمنامه: همپتون فنچر، دیوید پیلپز؛ بر اساس رمان فلیپ کی. دیک آندروئیدها خواب گوسفند الکتریکی را می­بیند؟ بازیگران: هریسون فورد (دیک دکرد)، روتگر هاوئر (روی بتی)، شون یانگ (ریچل)، ادوارد جمیز الموس (گف)، ام. امت واش (براینت)، داریل هانا (پریس)، ویلیام سندرسن (سباستین)، برایون جیمز (لیون)، جو ترکل (الدون تایرل)، جوانا کسیدی (زورا)، جیمز هانگ (چشم­ساز)، مورگان پل (هولدن). تهیه کننده: مایکل دیلی. محصول برادران وارنر. مدت: 117 دقیقه. بودجه: 28 میلیون دلار. فروش: 5/27 میلیون دلار

نامزدهای اسکار

  • بهترین طراحی دکور: لارنس.جی.پل، دیوید ال اسایدر.
  • بهترین جلوه­های تصویر: داگلاس ترامبل، ریچارد توریسیچ، دیوید درایر.

 

برندگان اسکار 1982:

  • بهترین فیلم: گاندی.
  • بهترین کارگردان: ریچارد آتنبورو (گاندی).
  • بهترین بازیگر مرد: بن کینگزلی (گاندی).
  • بهترین بازیگر زن: مریل استریپ (انتخاب سوفی).
  • بهترین بازیگر زن نقش دوم: لوئیس گاست جونیور (یک افسر و یک آقا).
  • بهترین بازیگر زن نقش دوم: جسیکا لانگ(توتسی).

آینده­ ی تیره و تار

آدم خل و چلی هست که چشم­هایی مثل چشم آدم­های زنده می­سازد و حالا برای محافظت از سرما خودش را حسابی پوشانده و از توی لوله­ای حرف می­زند که به پالتوی گنده­تر از خودش وصل شده؛ درست آن طرف پنجره­اش یک دکه­ی غذای چینی قرار دارد که حکم پناهگاهی برای فرار از باران و ازدحام جمعیت پیدا کرده.

بالای خیابان، در آپارتمانی بزرگ و مجلل که در نوری آبی غرق است، نابغه­ای تنها، آخرین اصلاحات را روی یکی از آن اسباب­بازی­های آدم­مانندش انجام می­دهد و ناگهان این پرسش­ها را از لابه­لای آن درد و غبار الکترونیکی می­شنود: «چرا اینجائیم؟ چقدر دیگر وقت داریم؟» اگر اهل­اش باشید، پیام­های زیادی در لایه­های زیرین فیلم نهفته، ولی اگر می­خواهید که فقط لم دهید و خود را در ضیافت بصری­اش غرق کنید، میل خودتان است؛ صرفاً از آن لذت ببرید.

راجر ایبرت و جین سیسکل، منتقدهای معروف، ابتدا در برنامه­ی تویزیونی هفتگی­شان، این فیلم را بی­ارزش قلمداد کردند ولی چندی بعد حرف خود را پس گرفتند و آن را یک شاهکار خواندند.

بازیگران

هریسون فورد: با 6 میلیارد دلاری که فیلم­هایش فروش کرده­اند، موفق­ترین و ثروتمندترین ستاره­ی تاریخ سینماست ولی بلید رانر به این خاطر در بین کارهایش استثناست که اصلاً فروشی نکرد؛ اگر چه لااقل باعث شد که شخصیت «دِکرد»ش او را فراتر از یک قهرمان کارتونی ببرد. از او نقل شده که در بین نقش­های سینمایی­اش، این یکی را از همه کمتر دوست دارد که این موضوع یادآورمان می­شود که بازیگرها، غالباً خیر و صلاح خودشان را تشخیص نمی­دهد.

بزرگ­ترین قابلیت فورد – اینکه به طرز درخشانی می­تواند در صحنه­های حساس، ترس واقعی را به بیننده انتقال دهد – در اینجا خیلی خوب به کارش آمده؛ به خصوص در آن دست و پنچه نرم کردن نهایی بر روی پشت بام با روی. فیلم­های کارنامه­ی سینمایی فورد معمولاً پرفروش­ترین فیلم­های 30-20 سال اخیر بوده­اند و لابه­لا، فیلم­هایی معمولی که سینماروها گاهی هم توی ذوق­شان بخورد و قدر فیلم­های پرفروش­اش را بیشتر بدانند.

در بین مهم­ترین فیلم­هایش باید به این­ها اشاره کرد: نقاشی­های دیواری آمریکایی (1973)، جنگ­های ستاره­ای (1977)، مهاجمان صندوقچه­ی گمشده (1981)، شاهد (1985)، بی­گناه بالقوه (1990)، بازی­های میهن­پرستانه (1992)،  فراری (1993)، خطر واضح و حاضر (1994) و هواپیمای رئیس جمهوری (1977).

شون یانگ: با آن چشم­های غم­بار و آرایش موی «جون کرافورد»ی و طرز سیگار کشیدن، اثر فراموش­نشدنی خود را روی بلید رانر باقی گذاشته است. مسیر زندگی حرفه­ای­اش از آن فیلم به این سو، پراکنده­کاری و بی­هدف بوده است. یانگ بیشتر به خاطر ادا و اطوارهای خارج از دنیای سینمای­اش شهرت دارد. برخی از فیلم­هایش عبارتند از: هیچ راه خروج (1987)، بوسه­ای قبل از مرگ (1991) و ایس ونچورا: کارآگاه حیوانات (1994).

داریل هانا: به خاطر تصویر و ذهنیتی که از او در شلپ (1984) داریم، در اینجا در نقش پریس، زن / روباتی «پانک»، جذاب و در عین حال شکننده، غیر قابل بازشناسی است.

روتگر هاوئرا: اگر چه پالین کیل- مثل بسیاری از حرف­هایش که گذشت زمان نسنجیده بودن­شان را به اثبات رساند – درباره­ی این بایگر هلندی­الاصل گفته که باید به خاطر حضورش در بلید رانر «جایزه­ی کلاوس کینسکی اغراق­آمیز بازی کردن» را به وی اهدا کردند، ولی در واقع او فوق­العاده است و با صحنه­ی رویارویی با دکرد و مرگ­اش بر روی پشت بام یکی از فراموش نشدنی­ترین لحظات فیلم را خلق نموده است. اما همین فیلم باعث شد مسیر زندگی حرفه­ای­اش تغییر کند و در یک سلسله فیلم­های رده – ب در نقش «بدمن»های­شان ظاهر شود: از خشم کور (1990) و بافی خون آشام کش (1992) گرفته تا اُمگا دوم (1996).

پشت صحنه

  • ریدلی اسکات چند سال پیش فاش کرد که شخصیتِ خود دکرد نیز یک «رپلیکنت» (انسان / روبات) است. اگر چنین باشد فیلم تعبیری کاملاً متفاوت پیدا می­کند و شخصیت هریسون فورد نیز پیچیدگیِ بیشتری می­یابد. به گفته­ی اسکات: «ما در نهایت بر سر این موضوع به توافق رسیدیم که دکرد یک رپلیکنت نباشد.» ولی اگر برخی از نماهای درشت واکنشیِ هریسون فورد را خوب نگاه کنید – به خصوص آنجا که صحبت از تست زدن آدم­ها بری تمیز دادن آنها از روبات در میان است – افشاگری اسکات کاملاً منطقی به نظر می­رسد.
  • اما طرفداران سفت و سخت بلید رانر دلیل می­آورند که اگر او یک «رپلیکنت» است پس چرا نمی­تواند از عهده­ی همتاهای خود برآید و بعد اینکه با در نظر داشتن عمر کوتاه­شان، در مورد خدمت طولانی دکرد در نیروهای پلیس چه توضیحی می­توان داد؟
  • حرکات چشمگیر کاراته­ی داریل هانا توسط یک بدلکار مرد انجام شد که خود را به شکل و شمایل زنانه درآورده بود.
  • ریدلی اسکات حقوق اقتباس سینمایی کتاب بلید رانرها اثر آلن نورس و فیلمنامه­ی اقتباسی­اش به قلم ویلیام بورو را همزمان خرید. ولی دلیل معامله­ی اسکات صرفاً استفاده از عنوان کار آنها بود.

موسیقی

موسیقی متن و نجلیس، آهنگساز یونانی، بلافاصله به یک کلاسیک تبدیل شد و در واقع موفق­ترین جنبه­ی فیلم در نخستین نمایش عمومی­اش بود. همین که چنین اثر بزرگی از سوی اعضای آکادمی اسکار به کلی نادیده گرفته شد، یکی دیگر از گاف­های آن تشکیلات بود.

مقلدها

یادآوری کامل (1990)، دوران عجیب (1995)، گزارش اقلیت (2002) و هوش مصنوعی (2002).

 

قرار بود چی بشه، چی شد

ابتدا قرار بود داستین هافمن نقش دکرد را ایفا کند.

نظر منتقدها

راجر ایبرت (شیکاگو سان تایمز): «دنیای بلید رانر بی­هیچ شک و شبه­ای به یکی از معیارهای تصویری سینمای معاصر تبدیل شده است.»

پالین کیل (نیویورکر): «نگرش و ذهنیت ترسناک و خفقان­آور ریدلی اسکات به ایده­ای نیاز داشته تا رودست­اش بلند شود و آن را جان دهد. چیزی جدای آن ادا و اطوارهای مضحک و احمقانه… (فیلم) گویی از دیدگاه انسانی فکر و خلق نشده. اگر احیاناً کسی آمد و خواست انسان / روبات­های فیلم را پیدا کند، بهتر است ریدلی اسکات و همکارانش خود را قایم کنند.»

کارگردان

کارگردان سابق آگهی­های تبلیغاتی چشمگیر و فوق­العاده خوش تکنیک، که از سوی مدیران استودیو تحت فشار گذاشته شد تا یک پایان خوش به دُم فیلم­اش بچسباند. علت هم این بود که فیلم را به طور آزمایشی برای عده­ای سینماروی معمولی نمایش دادند و آن جماعت هم ناراضی سالن را ترک کردند؛ به قول اسکات: «ما هریسون فورد و شون یانگ را داشتیم که حالا می­خواستند به کوه و دشت بزنند. اگر چنان کوه­هایی دم دست بود، مگر مرض داشتند که در چنان شهر بارانی و تیره و تاری زندگی کنند؟ هیچ منطقی در چنان پایانی وجود نداشت.»

از طرف دیگر اسکات را مجبور کردند به سبک «فیلم نوآر»های قدیمی صدای راوی روی تصاویر فیلم­اش بگذارد؛ یعنی هریسون فورد در نقش یک جور «کارآگاه سام اسپید» که مثلاً بتواند روایت فیلم را ملموس­تر و قابل درک­تر کند. است بعدها در گفتگویی اظهار داشت: «واقعاً یک بریتانیای بودم و شکرگذار که آنجا هستم. ولی حالا که فکرش را می­کنم، می­بینم نباید سکوت می­کردم، باید جلوشان درمی­آمدم و می­گفتم بروید به جهنم.» کارنامه­ی درخشان اسکات با فیلم­های مهمی چون بیگانه (1979)، تلما و لوئیز (1991) و گلادیاتور (2001) چند سال بعد به وی اجازه داد که نسخه­ی «تدوین کارگردان»اش را به نمایش عمومی بگذارد.

با این نسخه، گناهان همه بخشوده شد و همین نسخه است که باید دید. اسکات قبل از بیگانه، دوئل کننده­ها (1977) و بعد افسانه (1985) یکی قصه­ی پریانی را با شرکت تام کروز و سپس در سال 1989 کاری کرد که مایکل داگلاس در باران سیاه، طعمِ تلخ رویارویی با مافیایی­های ژاپنی را بچشد. در سرباز جین (1997)اش دمی مور ده کیلو ماهیچه اضافه کرد و در سال 2001 نیز سقوط شاهین سیاه را ساخت و این اواخر نیز ملکوت آسمان­ها (2005)ها را.

ریچل غمگین و تنها، باور ندارد که یک انسان / روبارت است و بنابراین همراه با عکسی از دوران بچگی­اش که او را در آغوش مادرش نشان می­دهد، به دیدار دکرد می­رود. دکرد بی هیچ ملاحظه­ای، بی­رحمانه تمامی رویاهای «انسانیِ» ریچل را نابود می­کند. او به ریچل می­گوید که یادها و خاطرات­اش همه برنامه­ریزی شده­اند. شیطنت و بازی­اش را به اتفاق بردارش به یاد می­آورد؟ چنین ماجراهایی هرگز اتفاق نیفتاده. آن عنکبوتی را به خاطر می­آورد که در شش سالگی بیرون پنجره­ی اتاق­اش تخم گذاشته؟ خواب و خیال بوده است. ریچل که ویران و درهم شکسته، گریان به طرف در می­رود و با این عمل، قلب دکرد را هم می­شکند. احساسات «ساختگی» ریچل دوباره احساسات واقعی را برانگیخته است.

به اشتراک بگذارید


دیدگاه کاربران

پاسخی بگذارید

ارسال دیدگاه جدید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *