#


قصه گرگم به هوای ابر ها

قصه گرگم به هوای ابرها
20 فوریه 2017 بدون نظر 1947 بازدید

قصه گرگم به هوای ابر ها

No votes yet.
Please wait...

گرگم به هوای ابر ها

ابر های سیاه و سفید درآسمان گرگم به هوا بازی می کردند.دنبال هم می دویدند و شادی می کردند.ابرسفید گرگ شده بود دنبال آن ها می دوید ابرهای دیگر با خوشحالی می خندیدند و این طرف آن طرف می دویدند.ابـرسفید دنبال یک ابر سیاه دوید ابر سیاه تندی فرار کردآن ها دویدند و دویدند تا از بقیه ی ابرها دور شدند ابرسیاه خسته شده بود نفس نفس می زد.ابـرسفید به او نزدیک می شد.ابرسیاه برگشت تا ابـر سفید را نگاه کند جلویش را ندید محکم به ابـر سیاه دیگری خورد.برق از چشم هایش پرید آسمان روشن شد ابرهای سیاه دردشان گرفت دادشان به آسمان بلند شد بعد دوتایی باهم چک و چک و چک گریه کردند.ابر سفید خندید و گفت:بازی اشکنک داره سر شکستنک داره بعد به پشت ابـر سیاه زد و گفت:حالا تو گرگی و فرار کرد.ابـرسیاه از گریه دست کشید و با خودش گفت:ها!بعد دنبال ابـرسفید دوید دوباره باهم بازی کردند دنبال هم دویدند و شادی کردند.ازبرخورد دوتا ابـر رعدو برق بوجود می آید.اول توری آسمان را روشن می کند که به آن برق می گویند بعد صدایی بلند می شود که به آن رعد می گویند.

نام قهرمان قصه:ابـرسفید

مکان قصه:آسمان

زمان قصه:روز

پیام قصه:برخورد ابرها و ایجاد باران و رعد و برق

عناصرقصه:ابـر سیاه  باران

No votes yet.
Please wait...
برچسب ها
به اشتراک بگذارید


دیدگاه کاربران

پاسخی بگذارید

ارسال دیدگاه جدید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *