#


قصه شب بخیر کوچولو

شب بخیر کوچولو
25 فوریه 2017 بدون نظر 905 بازدید

قصه شب بخیر کوچولو

No votes yet.
Please wait...

شب بخیر کوچولو

بابک ۴سالش بود  و ۲سال بود که به مهد کودک می آمد او در گروه سرود مهد آواز می خواند در یکی از جشن های مهد آقای مجری رادیوی کودک شرکت داشت.صدای بچه ها را ضبط کرد و به آن ها گفت:در یکی از این روزها صدایشان از رادیو پخش خواهد شد.چند روز گذشت یک روز صبح خانم مربی بابک و دوستانش را صدا کرد و گفت:بچه های عزیزم امروز قرار است شعری را که شما همراه عمو موسیقی اجرا کردید از رادیو پخش شود بابک و دوستانش هیجان زده بودند.برایشان خیلی جالب بود.ساعت پخش برنامه کودک رادیو شروع شد.مجری برنامه با صدای مهربانش گفت:سلام بچه های عزیزم برای شما خبر خوبی دارم اگر شما هم در گروه موسیقی مهد کودک هستید امیدوار باشید!چون یکی از این روزها به سراغ شما می آییم و از گروهتان دعوت می کنیم تا در برنامه ی ما شعر و سرود بخوانید.امروز برای اولین بار می خواهیم برای شما از گروه کوچولوهای مهد کودک سرودی پخش کنیم.پس گوش کنید.عمو موسیقی روی تکمه های ارگ نواخت و صدای بچه ها از رادیو شنیده شد…

خورشید خانوم دوباره         مهمون خونه ی ماست

مثل همیشه روشن           مثل همیشه زیباست

با دستای قشنگش            ناز میکنه گلا رو

وقتی گلا می خندن           حس می کنم خدا رو

گلای سرخ باغچه              جون میگیره دوباره

خورشید موطلایی             حرفای تازه داره

کاشکی همیشه خورشید    قصه برام بخونه

حتی شب های تاریک              تو آسمون بمونه

نام قهرمان قصه:بابک

مکان قصه:مهدکودک

زمان قصه:روز

پیام قصه:صدا از رادیو پخش می شود.

عناصر قصه:آقای مجری  ارگ  دوستان بابک

No votes yet.
Please wait...
برچسب ها
به اشتراک بگذارید


دیدگاه کاربران

پاسخی بگذارید

ارسال دیدگاه جدید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *