#


قصه ریزش بهمن

ریزش بهمن
8 مارس 2017 بدون نظر 873 بازدید

قصه ریزش بهمن

No votes yet.
Please wait...
Voting is currently disabled, data maintenance in progress.

ریزش بهمن

نزدیک صبح بود همهمه ی مردم روستا همه جا را پر کرده بود پدر با عجله لباس هایش را پوشید تا برای کمک برود.تارا و رایکا هم چنان خوابیده بودند.تارا بیدارشد و با صدایی لرزان که نشان می داد ترسیده است پرسید:چه اتفاقی افتاده است؟چرا همه جا تاریک است؟مادر درحالیکه چراغ نفتی را روشن می کرد گفت:به خاطر بارش برف زیاد برق قطع شده است؟باید منتظر باشیم پدر بیاید ببینیم چه شده است؟بعد پشت پنجره رفت و بیرون را نگاه کرد ولی جز سپیدی برف چیزی نمی دید.ساعتی گذشت پدر به خانه بازگشت درحالیکه از سرما می لرزید کنار بخاری نشست مادر صبحانه ای که آماده کرده بود را روی میز گذاشت و پرسید:چه اتفاقی افتاده است؟پدرگفت:به خاطر بارش چند روزه برف و ریزش بهمن درخت ها شکسته اند کابل برق قطع شده است و جاده ی اصلی هم پیوسته شده است تا چند ساعت دیگر ماموران برای برف روبی و پاک سازی خواهند رسید و ماموران برق هم برای تعمیر کابل برق خواهند آمد.

سپس به تارا که کنارش ایستاده بود گفت:مدارس هم تا چند روز تعطیل هستند.رایکا درحالیکه لباسی گرم کلاه و شال گردنش را پوشیده بود نزدیک پدر آمد و گفت:من آماده هستم تا برف های حیاط و جلوی خانه را پارو کنم پدر از او تشکر کرد و گفت تا تو شروع کنی من هم می آیم تارا هم به آشپزخانه رفت تا درپختن آشی گرم و خوشمزه به مادر کمک کند بچه ها می خواستند چند روز تعطیلی را به پدر و مادر خودکمک کنند تا روزها سریع تر بگذرند و دوباره به مدرسه پیش دوستانشان بازگردند.
نام قهرمان قصه:پدر

مکان قصه:شهری در نزدیکی کوه

زمان قصه:نزدیک صبح

پیام قصه:در شهرهای کوهستانی برف زیادی می بارد.

عناصرقصه:تارا رایکا مادر برف

تارا:نامی دخترانه و در زبان سانسکریت به معنی ستاره است

رایکا:نامی پسرانه و مازندرانی به معنای محبوب و مطلوب

No votes yet.
Please wait...
Voting is currently disabled, data maintenance in progress.
برچسب ها
به اشتراک بگذارید


دیدگاه کاربران

دیدگاهتان را بنویسید

ارسال دیدگاه جدید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *