غذای آقای عنکبوت
غذای آقای عنکبوت
میمون کوچولو با خوشحالی دستش را از شاخه ای به شاخه ی دیگری می گرفت و بالا و پایین می رفت بقیه دوست های کوچولو هم سریع خودشون را به درخت ها رساندند و همه باهم توی جنگل بازی کردند و از میوه های خوشمزه ی درخت های جنگل خوردند بقیه ی حیوانات جنگل وقتی سر و صدای میمون ها را شنیدند توی لانه ی خودشان ماندند و بیرون نیامدند چون همه می دانستند که میمون ها شیطون و بازیگوش هستند و بهتره موقع بازی آن ها را تنها بگذارند ناگهان همه صدای آقای عنکـبوت را شنیدند میمون کوچولو سرجای خودش ماند و با تعجب پرسید:چی شده؟آقای عـنکبوت گفت:تو و دوستانت باعث شدید من امروز گرسنه بمونم و غذا نداشته باشم میمون کوچولو گفت:مگه ما چه کار کردیم؟آقای عنکبوت با ناراحتی جواب داد:یک حشره توی توری که بافته بودم گیر افتاده بود و من می خواستم برای ناهار بخورمش اما شما تور من را پاره کردید و حشره توانست فرار کند میمون کوچولو و دوستانش گفتند:ما را ببخش آقای عنکبوت حواسمون نبود قول می دهیم موقع بازی مراقب تار عنکـبوت ها هم باشیم آقای عنکـبوت هم آن ها را بخشید و شروع به تنیدن یک تار دیگر کرد.
نام قهرمان قصه:میمون کوچولو
مکان قصه:جنگل
زمان قصه:روز
پیام قصه:عنکـبوت ها تارهایی چسبناک درست می کنند که حشرات درون آن گیر می افتند.
عناصر قصه:دوستان میمون کوچولو آقای عنکبوت تار عنکبوت
دیدگاهتان را بنویسید