#


صمیمیت نسبت به والدین در سه تا شش سالگی

17 ژوئن 2018 بدون نظر 2301 بازدید

صمیمیت نسبت به والدین در سه تا شش سالگی

No votes yet.
Please wait...
Voting is currently disabled, data maintenance in progress.

هدایت اطفال در این سن معمولا سهل تر است

پسران و دختران در سه سالگی بمرحله ای از رشد عقلی و روحی رسیده اند که درک میکنند پدر و مادرشان مردم خوبی هستند. فرزندان با نشان دادن علاقه و تمایل خود که از حیث رفتار و اخلاق شبیه پدر و مادر خود باشند و با انجام آنچه والدین خود انجام میدهند و با پوشیدن آنچه آنها میپوشند و با بکار بردن همان لغات و کلماتی که آنها بکار میبرند، میخواهند نسبت بوالدین خود اظهار صمیمیت و علاقه نمایند. یک دختر بچه دو ساله وقتی مادرش را مشغول جارو کردن می بیند میخواهد او هم جارو کند ، ولی این دختر بیشتر فکر و حواسش متوجه جارو است نه چیز دیگر . یک دختر بچه پنج ساله نیز میخواهد لباس و پیراهن مادرش را بپوشد ، ولی تمام فکر و حواسش آنست که شبیه مادرش گردد و مانند او جلوه نماید. این طفل چندان بخود لباس و پیراهن توجهی ندارد . در واقع این دختر وارد مرحله ای شده است که میخواهد شبیه مادرش شود، ولو اینکه در این امر ظاهرا چندان اصرار و جدیتی نداشته باشد. این کیفیت را تشخیص با شناسائی میگویند.

در غالب کودکان، بعد از سه سالگی ، آن مخالفت و خودسری خود بخود و آن خصومت نسبتا سطحی که در طفل دوسال و نیمه وجود داشت ظاهرا کمتر میشود. احساساتیکه در این دوره نسبت بوالدین وجود دارد فقط جنبه دوستی و رفاقت ندارد ، بلکه گرم و محبت آمیز میگردد . ولی در هر حال صمیمیت و اخلاص طفل بوالدینش آنقدرها نیست که همواره از آنها کاملا اطاعت نماید و نسبت به آنها همیشه خوشرفتار و مؤدب باشد . زیرا طفل کماکان دارای شخصیتی واقعی است که افکار و عقاید مخصوص بخود دارد . او میخواهد اظهار وجود کند و عقاید خود را ابراز نماید، اگرچه این عمل ممکن است گاهی برخلاف خواسته ها و امیال والدینش باشد.

در عین حال که من ملایمت رفتار و موافقت طبع کودکان را در دوره بین سه تا شش سالگی تا کید میکنم ، مجبورم برای کودکان چهارساله تا حدودی استثناء قائل کردم . معمولا در حدود چهار سالگی در بسیاری از اطفال بمقدار قابل توجهی حس منیت، پهلوان منشی ، کفتن سخنهای درشت و تحریک آمیز وجود دارد و اداره آنها مستلزم دست توانای مادر است.

پسر بچه میخواهد مانند پدرش باشد

پسر بچه در حدود سه سالگی بتدریج در مییابد که او پسر است و وقتی بزرگ شد مردی مانند پدر میشود. در این قضیه باعث میشود که او ، پدرش و سایر مردان و پسران را بطرز خاصی تحسین و ستایش نماید. او بدقت این اشخاص را مراقبت و تماشا میکند و مساعی شدیدی مبذول میدارد تا حتی الامکان از حیث ظاهر ، کردار و رفتار ، علائق و سلیقه شبیه آنها باشد . در بازی ، کارهائی را که مردان بعهده دارند انجام میدهد ، مثلا همیشه با کامیون ، ترن و هواپیما بازی میکند و آنها را بحرکت در می آورد ، سه چرخه خود را بمنزله اتومبیلی فرض میکند ، رل پلیسیا مامور آتش نشانی را بازی میکند ، اجناس مختلفی را در منازل توزیع مینماید و خانه و پل میسازد. تذکرات و اظهارات پدرش را با لحنی شبیه صدای او تقلید میکند. رفتار و کردار پدر را نسبت بسایر مردان و زنان عینا تکرار مینمایند. بواسطه علاقه و تحسینی که نسبت پدرش و سایر مردان قائل است ، خودش را آماده میکند که از هر جهت ، چه از حیث معنوی و چه از حیث شغلی و اجتماعی ، در دنیا رل مرد را بازی نماید.

دختر بچه میخواهد مانند مادرش باشد

دختر در این سندرمییابد که سرنوشتش آنست که در این دنیا زن باشد و این مسئله مخصوصا محرک انگیزه ایست برای او که سی و جدیت کند تا مانند مادرش و سایر زنان گردد . اگر مادرش زن خانه داری باشد، دختر با دقت و توجه خاصی بانجام امور خانه و پرستاری از بچه ها (عروسکها) میپردازد. دختر در پرستاری از عروسکها، همان رفتار و اخلاق و همان لحنی را که مادرش در پرستاری و مراقبت از فرزندش بکار میبرد تقلید میکند . دختر ، نظرات مادرش را نسبت بمردان و پسران قبول میکند و میپذیرد.

پسران نسبت بمادر و دختران نسبت بپدر عشق میورزند

تا این سن عشق و علاقه یک پسر بچه نسبت بمادرش عینه مثل یک نوزاد بیشتر از نوع وابستگی و اتکا است. لیکن در این مرحله به تدریج جنبه عاشقانه بخود میگیرد، مانند عشقی که پدرش نسبت به مادرش دارد. در چهار سالگی ، پسر بچه ممکن است مکرر اظهار نماید وقتی بزرگ شده با مادرش ازدواج خواهد کرد. شک نیست که طفل در این سن از ازدواج چیزی نمیداند، لیکن مطلقا مطمئن و خاطر جمع است که مهمترین و دلرباترین زن در دنیا کیست و چه شخصی است : این زن ، مادر او میباشد. دختر بچه ای که بطور طبیعی و از اخلاق و رفتار مادرش سرمشق میگیرد، نظیر همین عشق را نسبت بپدرش پیدا خواهد کرد.

همین دلبستگی های عشقی عمیق و شدید است که سبب رشد معنوی کودکان میشود و احساسات صحیح و سالمی نسبت بجنس مخالف در آنها بوجود می آورد که بعدها در آتبه آنها را برای ازدواج شایسته و مناسبی راهنمائی میکند . لیکن از طرف دیگر، این قضبه در بسیاری از اطفال باعث بروز ناراحتی های مختصر و در عده قلیلی از کودکان باعث تولید ناراحتیهای شدید میشود . هنگامیکه یک مرد ، جوان با پیر ، عاشق بیقرار زنی باشد ، تمام وجود این زن را فقط برای خودش میخواهد و نمی تواند جلوی این خواسته خود را بگیرد و بهیچوجه قادر نیست از ابراز حسادت نسبت بعشقی که بین آن زن و مرد دیگری وجود دارد خودداری نماید . باین ترتیب یک پسر بچه سه یا چهار یا پنج ساله که بتدریج از وجود صمیمیت و اخلاص خود نسبت بمادرش مطلع میشود ، بتدریج نیز در می یابد تا چه حد ماد ش متعلق بپدرش میباشد.

در این حقیقت ، قطع نظر از اینکه پدرش را چقدر دوست داشته باشد و چقدر او را تحسین نماید، طفل را در نهان عصبانی و رنجور می سازد گاهی اوقات طفل بطور پنهانی خواهان و آرزومند نابودی پدرش می باشد . ولی بعدا از وجود چنین احساسات بیوفائی و غیر صادقانه احساس ندامت و ناراحتی مینماید. استدلال طفل چنانست که تصور میکند پدرش نیز متقابلا نسبت بار احساس حسادت ور نجش مینماید. طفل مساعی زیادی مبذول میدارد که این افکار هولناک و وحشت انگیز را از سر خود خارج کند زیرا پدرش در هرحال بمراتب از او بزرگتر و قوی تر است . ولی ممکن است طفل این افکار را بصورت رؤیائی خواب ببیند . ما معتقدیم که این احساسات مخلوط و درهم و برهم طفل (یعنی عشق ، حسادت و ترس) نسبت بپدر دلیل عمده کثرت خوابهای بد و هولناکی است که پسر بچه های خردسال در این سن و سال می بینند (مثلا مورد حمله ونقیب غول بیابانی ، دزد ، میمونهای آدم خوار و سایر موجودات و حشت انگیز و خطرناک واقع شده اند.)

دختر خردسال نیز، اگر بطور طبیعی رشد و نمو نماید، میخواهد صاحب عشق منحصر بفرد پدرش باشد. بهمین دلیل این دخترک گاهی آرزو میکند مادرش (که طفل او را از جهات دیگر بحد پرستش دوست دارد) دچار حادثه ناگواری گردد تا او بتواند صاحب منحصر بفرد پدرش بشود. دختر ممکن است حتی بمادرش اظهار نماید: « شما میتوانید بمسافرت دور و درازی بروید و من از بابا بخوبی پرستاری و مراقبت خواهم کرد ، ولی در عین حال این دخترک تصور میکند مادرش نیز نسبت باو حسادت میکند لذا در ضمیر خود از این بابت احساس نگرانی و ناراحتی مینماید. این نوع ترسهای کودکان ( که تصور میکنند والدینشان نسبت بأنها عصبانی و خشمناک هستند) با نگرانی آنها از اینکه چرا پسرها و مردها از حیث شکل و قیافه با دخترها و زنها فرق دارند مخلوط و آمیخته میشود.

ما معتقدیم از آنجا که تمام کودکان الزاما از این مرحله میگذرند ، این قضیه نباید نگرانی و اضطرابی در والدین تولید نماید مگر اینکه طفل بشدت و بحد افراط نسبت بوالد هم جنس خود مخالفت و ضدیت کند و از او وحشت داشته باشد یا نسبت بوالد غیر هم جنس خود خیلی نزدیک وصمیمی باشد. در این صورت صلاح در آنست که از درمانگاه هدایت کودک کمک گرفته شود.

این دلبستگی و علاقه نباید فوق العاده شدید گردد

این دلبستگی عاشقانه به فرزند جنس مخالف بین سه و شش سالگی چیزی است که ممکن است آن را راه طبیعی برای تربیت احساسات طفل بمنظور تهیه مقدمات زندگی آتیه اش بعنوان شوهر و پدر و یا زن و مادر نامید. ولی مقصود طبیعت آن نیست که این دلبستگی عاشقانه آنقدر پیش رود و آنچنان عمیق و شدید گردد که تا آخر عمر و حتی در تمام دوره طفولیت ادامه یابد . خواسته طبیعت آنست که طفل در حدود پنج یا شش سالگی نسبت بامکان تصاحب کامل والد جنس مخالف کاملا مایوس و دلسرد گردد و از بذل مساعی ذیاد در این مورد خودداری نماید و علائق خود را بطور روزافزونی بسایر امور از قبیل مدرسه ، اطفال دیگر، همبازیهای خود و اشخاص دیگری که در خارج از فامیل خود میباشند منعطف نماید ، باین ترتیب شدت علاقه و دلبستگی طفل بیکی از والدین تأثیر مثبت خود را در رشد و نمو طفل میبخشد ولی مانند سایر عوامل مؤثر در رشد و نمو ، پس از طی مراحل مربوطه متوقف خواهد شد ( همانطوریکه طفل مثلا در سن معینی چهار دست و پا راه میرود ولی بعد از مدتی بزرگتر میشود و راه رفتن را میآموزد لذا از چهار دست و پا رفتن خودداری مینماید.)

بنابراین پدری که میفهمد و متوجه است که پسر خردسالش گاهی ندانسته و بطور ناخود آگاه نسبت بار احساس رنجش و وحشت مینماید نباید کوشش نماید نسبت بطفل خیلی مهربان و ملایم بوده تسلیم او گردد و یا نباید بطفل طوری وانمود نماید که او (یعنی پدر) زنش را چندان دوست نمیدارد. در واقع اگر پسری توانست خود را راضی و متقاعد سازد که پدرش میترسد مردی قوی الاراده و پدری مصمم وشوهری متملک باشد، پسر حس خواهد کرد که خود مادرش را کاملا تصاحب کرده است و از این موضوع شدیده احساس ناراحتی و وحشت خواهد کرد . باین ترتیب پسر از داشتن پدری با رفتاری مردانه که برای رشد و پرورش حس مردانگی وجرأت و شهامت خود، او را بعنوان یک سرمشق لازم دارد محروم خواهد شد.

به همین منوال یک مادر، اگرچه میداند دختر خردسالش نسبت باوکاهی حسادت میورزد، باید آنچنان مادری باشد که اعتماد بنفس کافی داشته باشد و هرگز اجازه ندهد مورد فشار و دست آویز او قرار گیرد ؛ بداند چه وقت و چطور باید محکم باشد و به هیچ وجه از اظهار عشق و علاقه و صمیمیت خود نسبت بشوهرش ترس و واهمه ای از طفل نداشته باشد. این ترتیب مادر میتواند برشد و پرورش روحی دخترش کمکهای شایانی بنماید.

حالا می توانید این نکته را بخوبی دریابید که زندگی یک پسر اگر مادرش نسبت بار مهربان تر و تسلیم تر از پدرش باشد چرا دچار مشکلاتی میشود. همین قضیه در مورد زنی که نسبت بپسرش صمیمی تر و مهربانتر از شوهرش باشد، نیز صادق است. چنین رفتاری از جانب مادر، پسر را از پدرش بیگانه و بیزار مینماید و ترس و واهمه او را از پدرش بیشتر میکند . متشابهه ، پدر یکه چون مومی در دست دخترش باشد و همیشه انضباط و سختگیری مادر را نسبت بدختر ضایع و بی اثر میکند ، یا پدر یکه آنچنان رفتار مینماید که گوئی از مصاحبت با دخترش بیشتر از مصاحبت و همنشینی با زنش لذت میبرد ، نه فقط نسبت بزنش بلکه برای دخترش نیز شخص مفیدی نمی تواند باشد. زیرا این رفتار پدر مانع ایجاد حسن رابطه و تفاهم کامل بین دختر و مادر که برای رشد و پرورش دختر بزنی شاد و سعادتمند بسیار ضرور است، میباشد.

ضمنا این نکته را بدانید که مختصر ملایمت و نرمش پدر نسبت بدخترش و یا مادر نسبت بپسرش و یا راحت تر بودن پسر وقتی نزد مادرش است و دختر وقتی نزد پدرش میباشد ، کاملا طبیعی است زیرا طبیعه” رقابت و هم چشمی بین یک مرد و زن بسیار کمتر از رقابت بین دو مرد و یا دو زن است.

منظور من از این بحث آن نیست که پدران و مادران را نسبت بموجودیت این گونه روابط آنچنان حساس واندیشناک سازم که همیشه نسبت برفتار خود مظنون و نگران شوند. مسلما در خانواده معمولی و متوسط ، بین احساسات پدر و مادر ، پسرها و دخترهای آن خانواده تعادل متناسبی برقرار است که آنها را بدون بذل مساعی زیاد و بدون توجه باین امور ، برای طی این مراحل مختلف رشد و نمو هدایت و رهبری مینماید . من این نکات را فقط از آنجهت یادآوری میکنم که راهنمائی برای آن خانواده هایی باشد که روابط و مناسبات اعضای آن دچار اختلال و بی نظمی شده یعنی خانواده هائی که من باب مثال : در آنها والدین دائما برسر انضباط و تأدیب طفل با هم دعوا و مجادله دارند ؛ با پسری که ترسش از سایر پسرها و مردها روزافزون باشد ؛ یا دختری که بحد افراط بامادر خود عناد و مخالفت نماید.

والدین میتوانند اطفال را در این مرحله عشقی ولی حسادت آمیز به این ترتیب کمک نمایند که با ملایمت طفل را متوجه و مسئله را برایش کاملا روشن نمایند که والدین محققا متعلق بیکدیگر هستند و پسر هرگز نمی تواند مادرش و با دختر پدرش را فقط برای خودش بخواهد و او را متعلق بخود بداند و در عین حال والدین نیز از درک این حقیقت که فرزندانشان بهمین علت گاهی نسبت بأنها عصبانی میشوند تعجب نمیکنند.

وقتی پسری اعلام میدارد که قصد دارد در بزرگی با مادرش ازدواج نماید، البته مادر میتواند از این تعارف اظهار خشنودی و خرسندی نماید ولی در عین حال می تواند برای پسرش بیان نماید که اولا او قبلا ازدواج کرده است ثانیه وقتی پسرش بزرگی شد دختری همسن خود را برای خودش پیدا میکند و با او ازدواج خواهد کرد.

هنگامیکه والدین بطور خصوصی با یکدیگر مشغول صحبت هستند، نباید به طفل اجازه دهند مانع صحبت آنها گردد. والدین باید محکم ولی در نهایت لطف و مهربانی بطفل تذکر دهند که آنها مشغول مذاکره و صحبت در باره مطالبی می باشند و بار بگویند که او نیز برود و خود را بکاری مشغول سازد . البته کاردانی و موقع شناسی والدین مانع از آن خواهد بود که در حضور طفل نسبت بیکدیگر عشق ورزی و اظهار علاقه عمیقی بنمایند همانطور که والدین در حضور سایر اشخاص و مردم غریبه ازاینکار خودداری میکنند)، ولی اگر احیانا طفل بطور غیر منتظره ای وارد اطاق گردید لزومی ندارد والدین دست پاچه شده ناگهان از هم جدا شوند.

هنگامیکه طفل بعلت حسادتی که نسبت بپدرش دارد بار بی ادبی میکند و با بعلت آنکه مادرش را مسئول این حسادت میداند نسبت بار بی تربیتی می نماید ، والدین باید طفل را برعایت ادب و نزاکت وادار کنند. ولی در عین حال والدین میتوانند با اعتراف باینکه از عصبانیت طفل نسبت بأنها وقوف کامل دارند، احساس قصور و ناراحتی وجدان و عصبانیت طفل را تخفیف دهند.

بی خوابی در سنین سه ، چهار و پنج سالگی

به علت بسیاری از بیخوابیهای اطفال سه، چهار و پنج ساله که در درمانگاههای هدایت کودک بررسی شده است حسادت عاشقانه آنها تشخیص داده شده است . چون طفل ، بدون اینکه خودش بداند، مایل نبست والدینش با هم خلوت کنند ، هر شب در ساعات نیمه شب باطاق والدین میرود و میخواهد در تختخواب آنها و در نزد آنها بخوابد. صلاح والدین و طفل هر دو در آنست که نوبه و با عزمی راسخ ، ولی بدون عصبانیت ، طفل را باطاق خود و تختخوابش برگردانند.

No votes yet.
Please wait...
Voting is currently disabled, data maintenance in progress.
برچسب ها
به اشتراک بگذارید


دیدگاه کاربران

دیدگاهتان را بنویسید

ارسال دیدگاه جدید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *