شوکا و نیکا به خرید می روند
شوکا و نیکا به خرید می روند
خیابان پر از جمعیتی بود که برای خرید عید نوروز آمده بودند در مقابل فروشگاهی میز بزرگی بود که سبزه های آماده برای فروش به ردیف روی آن چیده شده بود.توجه شوکا و نیکا به حوض کوچک کنار سبزه ها که پر از ماهی های قرمز بود جلب شد. مادر به آن ها گفت:جابجا کردن ماهی در تنگ بلور هنگام خرید مشکل است روزی دیگر ماهی را خواهیم خرید سپس وارد فروشگاه لباس شدند شوکا لباسی را انتخاب کرد .ولی حاضر نشدقبل از خرید آن را امتحان کند مادر به او گفت:ممکن است لباس کوچک و یا بزرگ باشد ولی شوکا بازهم قبول نکرد نیکا درخت آرامی بود او می خواست مادر لباسش را انتخاب کند .
مادر با مهربانی به نیکا گفت:عزیزم تو دیگر بزرگ شده ای سعی کن خودت و مدلی که دوست داری را انتخاب کنی من هم کمکت می کنم.سپس از خانم فروشنده خواهش کرد چند رنگ لباس برایشان بیاورد نیکا به کمک مادر لباس صورتی رنگ زیبائی را انتخاب و پس از امتحان کردن از خانم فروشنده خواهش کردند آنرا بسته بندی کند سپس تشکر کردند و به سوی خانه آمدند.درخانه نیکا بار دیگر لباسش را پوشید و گفت:لباس عیدی من خیلی زیباست آن را خیلی دوست دارم.شوکا هم لباس زیبای قرمزش را آورد که بپوشد ولی اندازه اش نبود با دلخوری نزد مادرش آمد مادر نگاهی به او کرد و گفت:کوچک است این نتیجه ی حرف گوش نکردن است اگر در فروشگاه پوشیده بودی لباس اندازه ات می شد شوکا با خجالت سرش را پائین انداخت.مادر ادامه داد:فردا می رویم و آن را عوض می کنیم ولی باید یاد بگیری که کار درست را انجام بدهی شوکا از مادر تشکر کرد و قول داد بعد از این در خرید دقت کند.
نام قهرمان قصه:شوکا
مکان قصه:فروشگاه
زمان قصه:روز
پیام قصه:یاد بگیریم با دقت کارها را انجام بدهیم تا پشیمان نشویم
عناصرقصه:مامان شوکا نیکا خانم فروشنده
شوکا:نامی دخترانه و مازندرانی به معنای آهو و غزال
نیکا:نامی دخترانه و پارسی به معنای خوب و زیبا
دیدگاهتان را بنویسید