خواب در غار
خواب در غار
آخرین روزهای پاییز بود.هوا سرد شده بود رنگ گل ها و درخت ها همگی زرد شده بود.خفاش کوچولو خسته بود.خوابش می آمد آن قدر غذاخورده بود که شکمش مثل بادکنک باد کرده بود.خفاش کوچولو این طرف پرید آن طرف پرید تا به یک درخت رسید با پاهایش به شاخه درخت چسبید و سر و ته آویزان شد بعد بال هایش را به هم چسباند و خوابید.یک دفعه هوا ابری شد باران تندی بارید خفاش کوچولو خیس شد از خواب پرید این طرف و آن طرف را نگاه کرد غاری را دید به طرف غار پرید باران تند شد خفاش کوچولو خیس و خواب آلود خودش را به غار رساند بعد به ته غـار رفت به سقف غار چسبید و سر و ته آویزان شد.دوباره بال هایش را بست و خوابید چند روز گذشت زمستان از راه رسید همه جا پر از برف شد.خفاش کوچولو که سردش شده بود از خواب پرید با خستگی خمیازه ای کشید یعد بال هایش را باز کرد.
داخل غار پرواز کرد. به این طرف و آن طرف رفت.چندبار دور خودش چرخید تا اینکه صدایی شنید به طرف صدا رفت چندتا از دوستانش به هم چسبیده بودند چندتایی باهم خوابیده بودند خفاش کوچولو خودش را به آنها چسباند کم کم گرمش شد و خوابش برد خفاش کوچولو و دوستانش تمام زمستان را این طوری خوابیدند اصلا هم سردشان نشد.خفاش پرنده زمستان خواب است.خفاش در طول خواب زمستانی اش چندبار جای خود را عوض می کند.اگر هوای اطرافش سرد شود خواب بیدار می شود.در غار پرواز می کند تا جای گرم تری پیدا کند.خفاش ها برای فرار از سرما به صورت دسته جمعی می خوابند گاهی ممکن است در یک گروه بیشتر از صد خفاش خوابیده باشند.
نام قهرمان قصه:خفاش کوچولو
مکان قصه:غار
زمان قصه:زمستان
پیام قصه:خفاش ها درون غارها و به صورت دسته جمعی می خوابند تا گرمشان شود.
عناصرقصه:دوستان خفاش کوچولو
دیدگاهتان را بنویسید