قصه صدای تولد من
صدای تولد من
خیلی دوست دارم اولین صدایی که با خودم به دنیا آوردم را بشنوم.یعنی می شود صدای گریه ی نوزادی ام به گوش خودم هم برسد.کاش فیلمی از زمان تولد به دنیا آمدنم داشتم تا صدایم را می شنیدم حالا که ندارم خب چه کار کنم؟این را می دانم که صدا از بین نمی رود پس حتما همینطور در آسمان جلو و جلوتر می رود.صدای من هم باید الان جایی در آسمان باشد.هرقدر که زمان می گذرد صدای من از زمین دورتر می شود دیشب تصمیم گرفتم آن قدر ستاره ها را بگردم تاببینم صدای من به کدام ستاره رسیده است.
از خورشید پرسیدم:صدای به دنیا آمدنم پیش شماست؟گفت نه من فقط صدای بچه هایی که امروز به دنیا آمدند را دارم صدای تو خیلی وقت پیش پیش من رسید و رفت.صدای تو الان خیلی دور شده دومین ستاره صدای بچه هایی که هفته پیش به دنیا آمده بودند را داشت.سومین ستاره هم صدای بچه هایی که سه هفته پیش به دنیا آمده بودند را داشت اما من الان ۵سالمه و این جور که ستاره می گویند صدای من حالا خیلی از زمین دور شده است از آخرین ستاره هم پرسیدم گفت:دیر اومدی صدات از پیش من هم جلوتر رفته پس یعنی این جا آخر دنیا نبود و صدای من از اینجا هم جلوتر رفته است کاش می شد آخر دنیا را دید آخر دنیا کجاست؟اگر صدای من به آخر دنیا برسد آن جا می ماند؟اصلا دنیا آخر دارد؟
نام قهرمان قصه:صدا
مکان قصه:آسمان
زمان قصه:روز و شب
پیام قصه:صدا از بین نمی رود
عناصر قصه:خورشید ستاره ها
دیدگاهتان را بنویسید