دسته: قصه و شعر کودک

نادر پلیس می شود امروز روز مهمی برای نادر است با شور و شوق بسیار از خواب بیدارشد.دست و صورتش…

صدای خوب زنگوله طلایی در مزرعه ای باصفا بزغاله ی کوچک وبازیگوشی با مادرش زندگی می کرد.اسم این بزغاله بزی…

شجاع ترین حیوان جنگل حیوانات جنگل بزرگ دور هم جمع شده بودند تا شجاع ترین حیوان جنگل را معرفی کنند.فیل…

  کوچولوی نازنین آب شده رفته زمین مامان جون کوچولو          ناراحته توبازار ازحال و روزش پیداست      انگار شده گرفتار مامان…

خرگوش باهوش در جنگل سرسبز و قشنگی خرگوش باهوشی زندگی می کرد.گرگ پیر و روباه بدجنس همیشه باهم نقشه می…

وقتی که باهم باشیم چند سرود و شعر زیبا را برای شما می گوییم و این اشعار با به طور…

شعر و سرود نقش شعر در زندگی کودک جانبی و حاشیه ای نیست بلکه شعر همراه با ریتم باید در…

 شعر فقط یکی برای خوشحال کردن و شاد کردن کودکتان می توانید برای آنها شعـر بخوانید و سعی کنید به…

مهربان ترین شیر جنگل یکی بود یکی نبود زیر  آسمان آبی و قشنگ در یک جنگل سرسبز و زیبا آقای…

مداد رنگی های دوستی مریم و نرگس دو دوست کوچولو و خوب هستند که در همسایگی هم زندگی می کنند.آن…

کرم شب تاب مهربان در جنگلی با صفا کرم شب تاب کوچولویی زندگی می کرد.خانه ی کرم شب تاب مهربان…

مسابقه ی نقاشی یکی بود یکی نبود جنگلی بود سبز سبز بچه میمون قصه ی ما خیلی بازیگوش بود و…

سارا و عروسک هایش امروز اولین روزی است که سارا می خواهد به مهدکودک برود.او همه ی وسایل اش را…

قصه گویی مربی با استفاده از کتاب یا کارت داستان می تواند در روزهای نخستین قصـه هایی را در موضوع…

سیب سیبم چه سیـب خوشگلی *** قرمز و زرد و قلقلی قرچ و قروچ گازم بزن      ***   یکی کمه بازم…

فرزندان گاهی سوال می کنند که خداوند کجاست؟ این سوال که زمینه ی پرسیدن آن را بزرگ تر ها فراهم…

بستنی جادوئی علی یک بستنی خرید ناگهان بستنی به سخن آمد و به علی گفت:آهای صبر کن اگر مرا فوری…

کتاب قصه چند شعر برای کودکان : کتاب قصه ام کو؟ /همان که عکس گل داشت / همان که روی…

من یک سبد، دوست دارم سنجاب کوچولو ، هر روز صبح مادرش، برای چیدن فندق، بیرون می رفت. او دوستان…

گلاب گلاب که رفت ت ایوون/  شنید صدای ناله / درست کنار دیوار / توی سطل زباله / وقتی درش…

چراغ کرم خاکی کرم خاکی،یک خانه زیبا داشت . توی خانه اش همه چیز بود. تخت خواب، میز، صندلی، اما…

عینک پدربزرگ پدر و مادر ارسلان کوچولو، چند روزی بود که به مسافرت رفته بودند؛ ارسلان هم به به خانه…