اشعار عید نوروز
عید نوروز
عید نوروز می رسد از راه شادی از روی خانه می بارد
پدرم با چه دقتی دارد بوته های بنفشه می کارد
مادر مهربان من از صبح شستشو کرده هرچه را بوده
پرده را شسته شیشه را شسته نیست در خانه ذره ای دوده
تازه وقت غروب هم مادر خسته اما برای شادی ما
می نشیند لباس می دوزد تا بپوشیم روز عید آن را
سال نو
دوباره آمد از راه
بهار سبز زیبا
جوانه زد درختان
در ده کوچک ما
پروانه های رنگی
می رقصند روی گلها
در دشت و دربیابان
در باغهای زیبا
مادربزرگ خوبم
دوباره سفره چیده
هفت سین سفره گوید
که سال نو رسیده
هفت سین
از توی یک مغازه بابا بازم قراره
برای هفت سین عید شیرینی برایم بیاره
مامان مهربونم امسال بازم دوباره
برای عید نوروز سفره داره می ذاره
سنجد و سیب و سرکه کنار سیر و سبزه
با سمنو و سماق به یاد ما میاره
بعد از گذشت یک سال بازم عید و بهاره
تعطیلات نوروزی کنار مامان بابا آخ که چه کیفی داره
عیـد اومده
بازار گل و سبزه ببین چقدر شلوغه
وقتی می گن عید اومده یک حرف بی دروغه
رفتن به دشت و صحرا چه کیفی داره هر سال
پرواز پروانه ها قشنگ با دو تا بال
با صحت و سلامت خدا را شکرگذاریم
با هوای بهاری چیزی ما کم نداریم
دیدگاهتان را بنویسید