معاشرت با جنس مخالف
رفت و آمد بین نوجوانان باید چگونه باشد؟
عقیده شخصی من آنست (من خودم در یک خانواده قدیمی و سختگیر بار آمده ام ) که نوجوانان کم سن و سال مثلا تا ۱۶ یا ۱۷ سالگی بهتر است به تنهائی باهم معاشرت نداشته باشند و بطور دائم با یک نفر بیرون نروند. در دهههای اخیر قرن بیستم نوجوانان ، بعلل زیادی برون رفتن و گردش با جنس مخالف را از سنین کمتری شروع میکنند و غالبا این معاشرت و گردش را با یک نفر و آنهم بطور ثابت ادامه میدهند که مهمترین آنها بقرار زیر است:
اولا از ابتدای قرن اخیر، ضوابط و محدودیتهای جنسی برای تمام اشخاص، چه بزرگی وجه کوچک، برداشته شده است. ثانیا برای مردم نسبت بصحت و درستی تعلیمات مذهبی واخلاقی قدیم شک و تردید حاصل شده است و نظریه ها و تئوریهای زیست شناسی و روانشناسی را جایگزین آنها ساخته اند مثل اینکه تنها راهنمای قابل اعتماد فقط طبیعت است و بس . بسیاری از پدرها و مادرها، براساس نظرات روانشناسی کودک ، از بکار بردن همان معیارهای اخلاقی و تعلیماتی که در مورد خودشان در زمان طفولیت بکار برده شده تردید دارند زیرا از دو نظر در ترس و وحشت شدیدی قرار دارند :
اولا از اینکه آنها را امل و کهنه پرست بنامند و ثانیا ادانکه مبادا باعث بدبختی و ناراحتی های روانی فل گردند . بعضی از مادرها بدون هی قید و بندی با ماهیت دختر های خود با پسران و افتند کړیرا میل دارند که دخترهای آنها ، بیش الدرجه در زندگی اجتماعی کسب وفتیت نمایند و حتی عده قلبای از مادران با درد و نشامی فراوان، دخترهای جوان خویرا بمعاشرت با پسران تشویق میکنند و سپس ماوقع را از دهان خود آنها میشنوند.
به نظر پائین و خیلی کم و آنهم بطور ثابت با یک نفر بیرون رفتن و گردش کردن از عطر روابط روحی و معنویدوانسان نیست بلکه بیشتر بعلت احتیاجات جسمی است و این امر نفالها ارزش عشق و محبت را کاهش میدهد و رشد عقلی و پختگی اکثر نوجوانان کم سن و سال نود نقدر نیست که در عشق بازی مهربان، با گذشت و با سخاوت باشند. آنها بخواهند که از جنس مخالف برای ارضای حس کنجکاوی و کسب لذت بهره مند کردند و بفهمند که بعنوان عشان تازه کار چه نقشی می توانند داشته باشند. مسلما وقتی معاشرتها مثلما ادامه یافت جنبه های مهمانی و تجربی، جنبه های روحی و معنوی را کنار خواهد زد
اگر ثابت بیرون رفتن با یک نفر در سنین کم، در شهر و ناحیه ای رسم و معمول باشد خیلی از دخترها دوست پسر (بوی فرند) را نه از جهت اینکه او را دوست دارند و بار بعشی میورزندمیخواهند بلکه بیشتر از این جهت است که بتوانندشریک (پارتنر) دائمی در پارتیها داشته باشند و از نظر اجتماعی دخترانی موفق ( باسو که جلوه کنند و بهمین جهت بدوست پسر خود اجازه میدهند و حتی گاهی او را تشویق و تحریض میکنند که با یکدیگر روابط خیلی صمیمانه برقرار نمایند . این روابط صمیمانه غالبا با بستنی میانجامد که ضرر و گرفتاریهای آن ، از نظر روحی، اجتماعی و تحصیلی، هم برای دختر و هم برای پسر خواهد بود(میزان آبستنی های نامشروع در بیست سال اخیرسه برابر شده است . ..
برخلاف ، اگر دختر و پسر عاقل و پختهای عاشق هم بشوند (که باهم تفاهم و تناسب دارند ) نیازهای شهوانی روز افزون آنها همیشه بوسیله احساسات لطیف و مهر و محبت واقعی آنها مهار میشود و تحت کنترل در میاید .
دختر آرزومند و دوراندیش تسلیم نهائی و کامل خود را برای پسری نگاه میدارد که از عشق عمیق و دائمی خود نسبت بار مطمئن باشد ولو اینکه این انگیزه با غریز: قدرتمند شهوانی و کنجکاوی او در مبارزه و کشمکش باشد . پسر منبع الطبع و آرزومند نیز عینا همانطور است. وقتی که عشق واقعی در شرف تکوین است، معمولا دختر بلحاظ اطمینانی که باید داشته باشد پیشرفت روابط جنسی را کنترل میکند، و پسر نیز بسبب أحترام و عشقی که برای دختر قائل است بکنترل و محدودیت او تسلیم میشود.
معاشرت تحت نظارت والدین
والدین باید بدرستی مشخص و معلوم کننده بدون اینکه حرف زور و غیر منطقی بزنند که در چه ساعتی فرزند آنها باید از پارتی و مباشرتهای دسته جمعی بخانه بر گردد ، بکجا می تواند برود و بکجا نمی تواند برود . آنها باید دوستان و کسانی را که با فرزندشان بیرون میروند بخوبی بشناسند و از نظر اخلاقی قابل قبول بدانند و نیز مطلع باشند که رهبر و گرداننده این پارتیها و اجتماعات چه کسی است . اگر نوجوانان اظهار دارند که وقوع حوادث و گرفتاریها بساعت معینی ارتباط ندارد و ممکن است ساعات اول شب نیز مانند ساعات دیروقت و حتی بعد از نیمه. شب خطر ناک باشد، والدین نباید ناراحت بشوند زیرا این استدلال بهر حال قابل قبول است .
ولی این مطلب که والدین ساعت معینی را قرار بگذارند و بانتظار آنها تا ساعت معهود بنشینند، بنوجوانان می آموزد که والدین براستی نسبت بحسن رفتار وشهرت فرزندان خود ذینفع و علاقمندند . والدین می توانند از اهمیت حسن شهرت بفرزندان خود مطالبی بیان کنند مثلا اینکه همسایگان ، خوبی و خوشنامی افراد را از روی ساعتی که بمنزل برمیگردند قضاوت میکنند . هر موقع کودکان در منزل خود پارتی میدهند والدین نیز باید حضور داشته باشند.
هر وقت کودکان میخواهند بگردش شبانه بروند، والدین نباید همچون کارآگاهان مشکوک فرزندان خود را استنطاق نمایند که مثلا برنامه آنها چیست و شرکت کنندگان در آن چه کسانی هستند . در مورد نوجوانان سیزده تا پانزده ساله والدین خواه ناخواه از وضع آنها مطلع خواهند شد و پس از آن نیز باید بطور غیر مستقیم نشان دهند که کماکان میل دارند از وضع آنان آگاه باشند . اگر در بعضی موارد والدین مجبور شوند مستقیمه سؤال نمایند و در جواب آنها فرزندشان بگوید که چرا آنها میخواهند بدانند که بکجا میروم و چه میکنم ، آنها می توانند در پاسخ بگویند که پدر و مادر خوب و دلسوز نسبت بفرزندان خود ، لااقل تا وقتی که بدانشگاه یا سرکار نرفته است ، احساس مسئولیت شدید مینمایند و اجتماع نیز این مسئولیت را از آنها میخواهد .
مثلا والدین می توانند بفرزند خود بگویند که: «فرض کن بعلت حادثه یا اتفاقی برگشتن تو بمنزل دیر شود. در این صورت ما باید بدانیم که بکجا مراجعه کنیم و از کی بپرسیم ، یا فرض کنید پدر یکی از بچه ها بمنزل ما تلفن بزند که بنظر او فرزندش تاخیر کرده و هنوز بمنزل بر نگشته است . اگر ما ندانیم که تو بکجا رفته ای و با چه وقت بخانه بر خواهی گشت در نظر او ما پدر و مادر لاابالی و غیر مسئولی جلوه خواهیم کرد . در ضمن این نکته را بفرزندان باید یادآوری کرد که اگر بمللی برنامه گردش یا ساعت مراجعت آنها بمنزل تغییر کند باید مراتب را قبلا اطلاع دهند.
این پیشنهادات من ممکن است شامل آن والدینی گردد که به فرزندان خود اعتماد و اطمینان ندارند و مجبورند که این عدم اعتماد را بأنها اعتراف نمایند، جوانانی که تحت مراقبت شدید والدین خود هستند مسلما از اینکه مورد اطمینان و اعتماد والدین خود نیستند آنها را مورد نکوهش و سرزنش قرار میدهند . اعتراف نزد طفل واظهار عدم اعتماد از اخلاق و رفتار او کاری بس بیخردانه و نامعقول است زیرا در واقع بدینوسیله باواجاز؛ هر کار زشت و ناپسندی را میدهید .
او پیش خود فکر میکند که : «اگر آنها نسبت بهن اینطور فکر میکنند پس دلیلی ندارد که من بی جهت سعی کنم به خوبی باشم ، مددکاران اجتماعی مؤسسات هدایت کودک، بارها باین نکته برخورده اند که گمراهی و رفتار نامعقول نوجوانان غالبا از وقتی شروع میشود که پدر و مادر بدون دلیل آنها را ببدی رفتار وسوء اخلاق منهم میکنند.
البته مراقبت والدین از فرزند خود در مورد رفتن به پارتیها و معاشرت کردن با جنس مخالف و ساعات رفت و برگشت دلیل عدم اعتماد آنها باو نیست بلکه ناشی از آنست که او هنوز در دنیای بزرگسالان تجربه کافی نیندوخته و نیازمند راهنمائی و هدایت است ، گو اینکه او در سن و مرحله ای از زندگی است که غرور و آرزوهایش اجازه قبول این مطلب را باو نمیدهد . بنابراین برای اینکه این دو مطلب بطور کامل از هم مشخص گردد والدین باید خود را برای قبول هر گونه سرزنشی (از بابت عدم اعتماد بطفل) آماده کنند و از عهده جواب بسؤالات طفل بخوبی برآیند زیرا شک و تردید والدین ، فرزندان را بادام، جر و بحث تشویق میکند و بر شدت سرزنش آنها میافزاید.
این روزها، عشقهای حاد و تند جوانی و ازدواجهای زودرس ، گاهی والدین را با گرفتاریها و دردسرهای فراوانی روبرو میسازد . اگر من دختری بسن ۱۶ یا ۱۷ داشتم که میخواست با پسری که فقط از چند ماه قبل با او آشنا شده است ازدواج نماید ، من نمی توانستم باو بگویم که این یک عشق واقعی و پایدار نیست و با آن پسر شایسته ازدواج نیست . زیرا غرور دختر و عشق او بان پسر ، چشم بصیرت و قدرت تقل را از او سلب میکند و لذا گفته ها و دلائل من در او کمترین تأثیری نخواهد داشت. ولی از او جدا تقاضا میکردم که سعی کنند چند سالی با هم نامزد باشند تا مطمئن کردند که شخصیت و سلیقه آنها در انتخاب همسر در طی زمان دچار تغییرات و تحولاتی نمیشود.
نظر بعضی از پدرها و مادرها و متخصصین در مورد معاشرت و روابط جنسی نوجوانان با نظرات من مغایرت کامل دارد . آنها معتقدند که ما متجددین از نظر روابط جنسی توانسته ایم خود را از قید و بندهای سخت و متعصبانه دوران گذشته آزاد نمائیم و دوره بلوغ و نوجوانی امولا زمانی بسیار مناسب برای کسب تجارب جنسی و شهوانی است و چون در زمان حاضر وسائل گوناگون و مؤثری برای جلوگیری از آبستنی در اختیار ما قرار گرفته است دلیلی برای نگرانی و مخالفت با آزادی مطلق روابط جنسی وجود ندارد.
بنظر آنها بتمام دختران در سالهای بین پانزده و بیست سالگی باید راه استفاده از دیافراگم و قرص های جلوگیری از حاملگی را آموخت تا از خطر آبستنی در امان بمانند.
گرچه این نظریه ، خیلی جالب و فریبنده بنظر میرسد ولی بعقیده من دور از واقع بینی است و قابل اجرا نمی باشد. نظر دعلاقه بعضی از جوانان ایده آلیست وکمال جودا در اینکه روابط جنسی باید فقط با کسی انجام گیرد که نسبت بهم عشقی عمیق در کار باشد، را نباید پیروی از تعصب و کهنه پرستی نامید . این طرز فکر در قرنهای متمادی در ممالک غربی مشخص جوانان ایده آلیست بوده است . همچنین ثابت شده است که ظاهر درخشان تمدن امروزی مانند خلق آثار هنری ، پیشرفتهای شگفت انگیز علم و صنعت در نتیجه فرو نشاندن نسبی و دگرگونی و تغییر صورت علائق و غرایز جنسی در دوران کودکی و بلوغ است.
در دلیل این همه اصرار و تأکید من در این باره آنست که بررسی استادان روانشناس دانشگاهها نشان داده است که اولا دختران و پسران جوان دانشجوئی که مایل نیستند و یا خود را هنوز برای برقراری روابط جنسی آماده نمی دانند، توسط دوستان وهمکلاسهای در شرائط و معیارهای اخلاقی امروزی ، مورد تمخسر و سرزنش قرار میگیرند. ثانیا اگر بنوجوانان ، بابتکار والدین یا مدرسه ، طرز جلوگیری از آبستنی یاد داده شود این امر آنها را به بیفیدی در روابط جنسی تحریض و تشویق میکند ( در طی نیم قرن گذشته ، جوانانی که مایل بداشتن روابط جنسی بوده ولی هنوز قصد ازدواج نداشته اند بسهولت توانسته اند بنحوی از انحاء وسائل جلو گیری از حاملگی را بدست آورند.)
گفته های پزشکان و روانشناسان در این باره که جوانانی که با معیارهای اخلاقی شایستهای تربیت شده اند از داشتن روابط جنسی ، بجز در عشق واقعی و ازدواج ، خودداری مینمایند، برای عده ای از مردم سوء تعبیر شده اینطور تصور میکنند که منظور آنست که این جوانان در موقع ازدواج از روابط جنسی کمتر لذت میبرند. این مطلب بهیچوجه صحیح نیست زیرا ارقام و آمار نشان داده است که این جوانان در موقع ازدواج بخوبی از روابط جنسی لذت میبرند و ازدواج آنها پایدارتر و امید بخش تر است.
بزهکاری جوانان
این بحث پیچیده تر از آنست که با یک تعریف ساده و مختصر و با چند مثال بتوان آنرا بررسی کرد . بزهکاری عبارت است از کوچکترین صدمه و آزار بمردم تا ارتکاب قتل و جنایت که بالنتیجه طفل را بدادگاه بکشاند . پرخاشگری پسران در دوران بلوغ و نوجوانی چنانست که اکثر آنها کم و بیش و گاهگاهی مرتکب خطاهائی میشوند ولی کمتر اتفاق میافتند که خطای آنان علنی و آشکار شود مانند فرار از مدرسه ، دزدیهای کو چاک (مثلا دیدن قالپاق اتومبیل) و شرارت و بدجنسی (مانند شکستن شیشه پنجره های یک ساختمان خالی از سکنه). اگر این خطاها یک الی دو بار و یا بوسیله بچه ها بطور دسته جمعی انجام گیرد از نظر روانی چندان اهمیتی ندارد . ولی والدین و اجتماع نباید بهیچوجه این طرز رفتار را بپذیرند.
بهر حال اگر پسر بچه ای مکرر مرتکب این نوع خطاها گردد ممکن است معلول یکی از علل زیر باشد : اولا بعلت بیماری عصبی مانند بیماری دزدی) باشد ؛ ثانیا چون او هرگز روی مهر و محبت ندیده است ، نظریه والدین و اجتماع هر چه باشد برای او مهم نیست ؛ ثالثه والدینش ، علیرغم ظاهری آراسته . ندانسته دارای تمایلات بزهکاری باشند و از رفتار و خطاهای طفل در درون خود لذت فراوان ببرند ؛ را به علت مبارزه و در افتادن نوجوان با پلیس برای نشان دادن و اثبات مردانگی و قوت بازوی خود باشد.
خطاهائی که توأم با پرخاشگری های بدنی (اعمالی که با دست انجام میشود مانند سرقت) یا خرابکاری و سابوتاژ ( مانند خراب کردن اطاق درس مدرسه در شب) با قساوت و بی رحمی ( مانند جنون جنسی ، ضرب و شتم مردم بدون دلیل ) باشد ناشی از آنست که نه فقط طفل در دوره کودکی از عشق و محبت محروم بوده است بلکه علاوه بر آن در معرض اعمال خشونت آمیز و بیرحمی و قساوت نیز قرار گرفته است.
از طرف دیگر نگاههای پسر بدختر ناشناسی که در سالن سینما در کنارش نشسته است و با دست درازی ملایم و با احتیاط او را بأن دختر نباید افراط در پرخاشگری دانست . بلکه برعکس، این عمل او یک نوع ضعف و عدم توانائی در ابراز احساسات جنسی محسوب میشود که علت آنرا محدودیت شدید و سرکوب شدن احساسات و شاید هم کمروئی زیاده از حد میدانند.
پرخاشگری دختران معمولا کمتر از پسران است و در صورت وجود ، مانند پسران جنبه حمله بمردم ، کشمکش و مبارزه با مقامات دولتی و پلیس را ندارد. در عوض کارهائی میکنند که پدر و مادر خود را بیچاره میکنند و بروز سیاه می نشانند. یکی از انواع نسبه شدید بزهکاری دختران ، فرار از خانه است . این حادثه در مورد دخترانی اتفاق میافتد که بی تجر به اند و تعادل و ثبات روحی ندارند و غالبا بین آنها و پدر و مادرهایشان ناهم آهنگی و اختلاف سلیقه وجود دارد.
نمونه شدید بزهکاری دختران وقتی است که دختر در همان شهر و محلی که والدینش زندگی میکنند ، در امور جنسی و معاشرت با پسران خیلی بی بند و بار و رفتارش کاملا خلاف عفت و نجابت باشد و در نهایت کینه توزی سعی دارد که والدین و خانواده اش را بدنامی و رسوائی بکشد. پدر و مادر برای توقیف او به پلیس مراجعه می کنند زیرا خود قادر بکنترل او نیستند . معمولا در خانواده این دختر ناسازگاری و ناهماهنگی های شدید بین افراد خانواده وجود دارد و والدین بدختر خود مهر و محبت کافی ندارند.
همچنین میتوان گفت دختری که بطور نامشروع آبستن میشود بزهکار است زیرا بدین وسیله با والدین خود و با جامعه و معیارهای اخلاقی آن بمبارزه برخاسته است. ولی در غالب موارد ، چنین دختری فقط با یک مرد روابط نامشروع دارد و سعی دارد که آنرا نیز مخفی نگاه دارد لذا در این موارد ، پدر و مادر پلیس را خبر نمیکنند. تحقیقات و بررسی های روان پزشکی در این موارد غالبأ ، نه همیشه ، نشان داده است که این وضع ناشی از عشق و دلدادگی نیست بلکه عکس العمل نزاع و مشاجره دختر با پدر و مادر ، مشوق او در تسلیم کردن خود بمردی بوده است که نسبت باو اصلا مهر و محبتی در دل ندارد و ناخودآگاه برای رنج دادن والدینش مراعات احتباطهای لازم را در جلوگیری از حاملگی نکرده است .
دخترانی که از پدر و مادر خود تکدر خاطر و رنجشی ندارند ولی بعلت عشقی عمیق بمردی خود را تسلیم او مینمایند در غالب موارد بسیار مراقب و مواظبند که حامله نشوند تا از عواقب نامطلوب و ملمی که در پی دارد در امان بمانند.
نکته مهمی که میخواهم نظر شما را بأن جلب نمایم اینست که انواع بزهکاری های خیلی شدید در جوانی که قبلا خوب و سر راه بوده است بطور ناگهان بروز نمیکند. این بزهکاریها در خانواده های متزلزلی بروز میکند که روابط پدر یا مادر و والدین با فرزند از مدتها قبل دچار اختلال و نابسامانی بوده است و نیز در خانواده هائی که در آن عشق و محبت کم بوده و رفتار با کودکان از سالها قبل از آغاز بلوغ نادرست و منحرف بوده است رخ میدهد . پیشگیری از بزهکار های جوانان مسلما منوط به تصحیح رفتار نادرست کودکان در دور نخستین کودکی است .
دیدگاهتان را بنویسید