خشم مارتا

خشم مارتا و ناراحتی او از چاز

مارتا شدیدا خشمگین شد. حرف های زشتی به او زد و با عجله از اتاق خارج شد . چاد احساس کرد که بی گناه مقصر دانسته شده است.

هرچه بود ،او مجبور بود کار کند. طبق معمول غضب مارتا معلوم نبود از کجا امده بود . قلب چاد تند می زد و سرش گرفته بود .

رودخانه احساسات منفی اش طغیان کرده بود. حالتی که باعث شد به سختی بتواند درست فکر کند و به راه مشخص برسد .

تنها چیزی که او می خواست این بود که از برخورد ناعادلانه و غیر منطقی همسرش بگریزد. قطعا در حالتی که بخواهد با مارتا کنار بیاید و به یک توافق برسد.

بنابراین در حالتی که خود را مقصر بی گناه می دانست. برای خودش قدری نوشیدنی ریخت و غرق در  یک برنامه تلوزیونی شد.

وقتی مارتا دوباره به اتاق برگشت و می خواست صحبت کند چاد خیلی ساده او را نادیده گرفت سپس مارتا گریه اش گرفت که می خواهد زودتربه رخت خواب برود و اتاق را ترک کرد.

قطعا در صحنه بالا موارد اشکال زیادی وجود دارد. شروع نا ملایم و ناهمربان مارتا باعث نشد که چاد در حالت خوبی برای مطالعه قرار گیرد. اما عکس العمل مارتا یک پیشینه مشخص داشت.

مادر اودر کانادا زندگی می کرد و به ندرت می توانست برای دیدن او بیاید .مارتا یک ماه بود که برای مهمانی برنامه ریزی کرده بود و در مناسبت های بسیاری به چاد گفته بود که از اینکه خانه شان را به مادرش نشان دهد و ازاینکه مادرش قرار بود چند روزی را با دو نوه اش سپری کند بسیار هیجان زده بود.

وقتی چاد خیلی جدی اعلام کرد که تا دیر وقت مجبور است کار کند بدون اینکه توجه کند این برنامه چه تاثیری روی دیدار مادرزنش خواهد گذاشت. برای مارتا مشخص شد که چاد حتی به خاطر نداشت که مادرش قرار بود برای دیدن ان ها بیاید . یا اگر به خاطر داشت.

ان قدر برای او در اولویت پایبنی قرار داشت که حتی فکر نمی کرد که کار کردن او خیلی شرایط بدی ایجاد کند. چاد بدون اینکه با مارتا درباره این مسئله صحبت کند تصمیم گیری کرده بود.

از انجایی که چاد در گذشته نیز عادت داشت”در دنیای خودش” باشد . البته ان گونه که مارتا توصیف کرد به محض اینکه تصمیم خود ا اعلام کرد مارتا شدیدا عصبانی شد.