دسته: قصه و شعر کودک

احترام گذاشتن برای درک بهتر احترام گذاشتن به داستان کوتاه زیر توجه کنید . روناک مشغول تماشای تلوزیون بود که مادر…

خواب در غار آخرین روزهای پاییز بود.هوا سرد شده بود رنگ گل ها و درخت ها همگی زرد شده بود.خفاش…

نخل بلند باغ امام موسی کاظم مثل بقیه ی مردم مدینه کشاورزی می کرد.باغ خرمایی داشت که خودش درست کرده…

محافظت از پارک بیژن توپش را برداشت و با دوستانش برای بازی به پارک نزدیک خانه شان رفتند مشغول بازی…

وقتی خورشـید بیمار می شود خورشـید خانم پشت سرهم خمیازه می کشید و سرفه می کرد چندروز بود که حالش…

ریزش بهمن نزدیک صبح بود همهمه ی مردم روستا همه جا را پر کرده بود پدر با عجله لباس هایش…

تهمینه در روستا خانم معلم درحالیکه دست دختر کوچولویی را در دست داشت وارد کلاس شد و به بچه ها…

داروی گیاهی یک روز تیام همراه پدر به خرید رفته بود وارد فروشگاهی شدند که بوی عجیبی فضای آن جا…

قصه های مسواک در اینجا می خواهیم به یکسری از داستان های کوتاه راجب مسواک و مسواک زدن برای شما…

قصه ی کوتاه خرس کوچولو و زنبورهای عسل خرس کوچولو از خواب بیدار شد.دلش خواست صبحانه یک دل سیر عسل…

شعرهای کودکانه برای فرزندانمان شعرهای کودکانه زیادی وجود دارد که برای فرزند دلبندتان بخوانید، اکنون به دو شعر زیر توجه…

لالایی های کرمان در این بخش می خواهیم شما را با لالایی های مختلف آشنا کنیم . لالالا گل پونه…

ماندانا در شیراز ماندانا دختری 5 ساله و بسیار کنجکاو بود. یک روز همراه پدر و مادرش برای گردش به…

امام جعفر صادق(ع) با تولد امام جعفر صادق امام ششم پدربزرگش امام زین العابدین او را بغل کرد و بوسید…

آیدین و اسب او یک روز زیبای ترکمن صحرا رو به پایان بود.آرام آرام پائین می رفت و هوای صحرا…

جیران در آبادان جیران به تازگی هفت ساله شده و متولد تبریز است.دوهفته است به خاطر ماموریت پدرش آقای بهادری…

پرنده کوچکی که گم شده بود پرنده کوچکی که مادرش را گم کرده بود و گریه می کرد.موش موشی و گوش…

هدیه ی تولد جشن تولد 6 سالگی آیدا بود همه چیز برای شروع مهمانی آماده بود مادربزرگ درحالی که بسته…

اتو در این قسمت می خواهیم اشعار کودکانه بسیار زیبایی را برای کودک شما بگوییم. دویدم و دویدم/ به یک…

قصه کفشدوزک یکی بود یکی نبود غیر از خدا هیچ کس نبود. بابا کفشدوزک و مامان کفشدوزک با پسرشان خال…

کفش من لانه ی پرنده ها شده یکی بود یکی نبود. یک روز سرد پاییزی یک پسر بچه ی کوچولو…

پیراهن بی بی نازنین یکی بود یکی نبود، توی یک خانه کوچک پیر زن مهربانی زندگی می کرد. اسم این…