صبا و کیمیا
صبا و کیمیا
کیمیا دختری۷ساله بود و باید به کلاس اول می رفت ولی او دوست نداشت که به مدرسه برود او دوست داشت در خانه باشد و با خواهرش صبا بازی کند با شروع فصل پاییز آنها باید به مدرسه می رفتند.صبا از اینکه به کلاس دوم می رفت خوشحال بود و شور وشوق زیادی داشت.زود لباس هایش را پوشید کوله پشتی اش را برداشت و منتظر ایستاد کیمیا هنوز آماده نبود.
مادر به او کمک کرد تا لباس هایش را بپوشد.صبا به خواهرش گفت:ناراحت نباش ما تو مدرسه پیش همدیگریم.زنگ تفریح بازی می کنیم و مثل خانه باهم خوراکی می خوریم و حرف می زنیم.کیمیا گفت:زنگ تفریح چیه؟صبا گفت:زنگ تفریح همه ی بچه ها از کلاس به حیاط می آیند باهم بازی می کنند خوراکی می خورند خستگی در می کنند و دوباره به کلاس بر می گردند.ولی کیمیا هنوز هم دوست داشت در خانه بماند.مادر کیمیا را بوسید و گفت:عزیزم روزی که صبا برای اولین بار به مدرسه می رفت مثل تو ناراحت بود و لی حالا دلش می خواهد زودتر به مدرسه برود تا دوباره دوستانش را ببیند.به تو قول می دهم که خیلی زود با بچه ها دوست می شوی و مثل صبا مدرسه را دوست خواهی داشت.سپس ظرف خوراکی کیمیا را داخل کوله پشتی گذاشت و گفت:دیگر راه بیافتیم بچه های من!
نام قهرمان قصه:کیمیا
مکان قصه:خانه
زمان قصه:روز
پیام قصه:زنگ تفریح می توانیم با دوست هامون بازی کنیم
عناصر قصه:مادر صـبا ظرف خوراکی
دیدگاهتان را بنویسید