آموزش محبت
محبت کردن
امید با بچه های دیگر در حال بازی کردن است.او به بیرون زمین نگاه می کند و می بیند احسان بیرون زمین ایستاده و دارد بازی آن ها را تماشا می کند.امید احسان را صدا می زند و به او می گوید که بیاید و با آن ها بازی کند.حالا همه باهم بازی می کنند.به نظرشما احسان چه احساسی دارد؟چند روز بعد امید که داشت از کنار زمین بازی رد می شد دید که دوستانش دارند بازی می کنند.ایستاد تا بازی آن ها را نگاه کند.اما دوستانش او را صدا کردند و به او گفتند که اوهم بیاید و بازی کند.امید با خودش گفت که چقدر خوبه که همیشه با دوستانش با محبت رفتار کرده.
*وقتی به دوستانت محبت کنی آن ها هم یاد می گیرند که به تو محبت کنند.
*هر طور که رفتار کنی دیگران هم همانطور باتو رفتار می کنند.
*دنیا با محبت زیبا تر می شود.
لطفا گفتن و خواهش کردن
سامان سعی می کند آبمیوه را از قفسه ی بالایی بردارد اما دستش به آن نمی رسد.او به خواهرش سحر می گوید:آبمیوه را به من بده سحر در جواب می گوید:نه نمی دهم.چرا سحر نمی خواهد به سامان کمک کند؟سامان در این باره فکر می کند او چه کار باید بکند!این بار به سحر می گوید:فراموش می کنم اگر می توانی آبمیوه را به من بده.این بار سحر چه احساسی دارد؟
*هرگز فراموش نکن موقع درخواست از دیگران از کلمه ی لطفا استفاده کنی.
*بیشتر مردم دوست دارند به ما کمک کنند به شرطی که از آن ها خواهش کنیم.
دیدگاهتان را بنویسید