نادر پلیس می شود
نادر پلیس می شود
امروز روز مهمی برای نادر است با شور و شوق بسیار از خواب بیدارشد.دست و صورتش را شست و دندان هایش را مسواک زد.پدرش به او کمک کرد تا لباش را بپوشد.لباس خاصی برای او خریده بود.همه دور هم نشسته بودند و صبحانه می خورند.وقتی نادر وارد شد و او را در لباس پلیس دیدند همه خندیدند.
مادر گفت:سلام پلیـس قشنگم.پدریزرگ از این که نادر در لباس پلیـس بود خوشحال شد لبخندی زد و پرسید:پسرم چرا لباس پلیـس پوشیدی؟نادر گفت:پدر بزرگ امروز روز پلـیس است.من و همکلاسی هایم امروز پلیـس مدرسه هستیم و می خواهیم به گردش علمی برویم به شهرک پلیـس.پدربزرگ گفت:خیلی خوبه پسرم من آنجا را دیدم با مقررات راهنمایی و رانندگی آشنا می شوید.مواظب خودت باش.پلیـس کوچولو کنار پدربزرگ نشست تا باهم صبحانه بخورند.
نام قهرمان قصه:نادر
مکان قصه:خانه
زمان قصه:صبح
پیام قصه:آشنایی با هفته پلیـس و رعایت قوانین راهنمایی و رانندگی
عناصرقصه:مادر پدربزرگ لباس پلیـس شهرک پلیس.
دیدگاهتان را بنویسید