روابط کودکان با پدر بزرگ و مادر بزرگ
روابط با پدر بزرگ و مادر بزرگ
پدر بزرگ و مادر بزرگ می توانند برای یک زن و شوهر جوان کمک بزرگی باشند. آنها نیز از نوه خودلذت میبرند . بعضی از آنها سؤال میکند: «چرا من نمی توانستم از وجود بچه های خود باندازه نوههای خودم لذت ببرم شاید عات آن مسئولیت سنگینی بود که مستقیما بر عهده میداشتم و در بسیاری از نقاط مختلف جهان، والدین بزرگی بعنوان متخصص اطفال تلقی میشوند و غالبا در مواردی که برای مادر جوان و بی تجربه مسائلی راجع بنوزادش پیش میآید و یا بکمکی احتیاج داشته باشد از مادرش سؤال خواهد کرد.
داشتن چنین اعتمادی بمادر بزرگ نه فقط باعث اکتساب پندهای مادرانه است بلکه اغلب موجب تسلی روحی مادر جوان نیز می باشد . در امریکا بعضی از مادران مشورت با طبیب طفل خود را از مشورت با مادر بزرگی بهتر میدانند ولی بسیاری از مادران دیگر بهیچوجه حاضر نیستند. با مادر بزرگ اصولا مشورتی نمایند و این البته بدلایل چندی است: اولاما امریکائی ها عادت کرده ایم که در هر مورد با متخصص فن مربوطه مشورت نمائیم مانند ؛ اطباء، معلمین راهنما در مدارس ، مشاورین امور ازدواجی ، مددکاران اجتماعی، روانشناسان و علمای دینی و غیره . ثانیا معتقدیم که دانش و علوم بشری با سرعت فوق العاده زیادی پیشرفت میکند بنابراین فکر میکنیم که شخصی که بیست سال پیش می توانست از عهده کاری برآید امروز کاملا از کاروان تمدن عقب است، ثالثا و مهمتر از همه اینکه زن و مرد بی تجربه ایکه طبیعه جوان و شاید هنوز در دوران بلوغ باشند ، از دخالتهای پدر بزرگ و مادربزرگ در کارشان ناراحت شده می خواهند بتمام جهان و بخود ثابت نمایند که آنها می توانند بالاستقلال زندگی خود را اداره نمایند و بهیچوجه حاضر نیستند، مجددا بدروان بچگی و طفولیت برگشته دوباره پدر و مادر خود اتکاء یابند.
اختلافات خانوادگی طبیعی است
در بعضی از خانواده ها در مورد تربیت فرزندان خصوصا فرزند اول سازش کاملی بین والدین و والدین بزرگی برقرار است ولی در بعضی دیگر اختلافات کم و زیادی در این مورد وجود دارد. در هر حال همه این اختلافات بتدریج و با مرور زمان بر طرف میشود . مادر جوان خوشبختی که بخود اعتماد فراوان دارد ، وقتی بکمک و مشورت مادر بزرگ نیازمند است ، بسهولت از او این کمک را تقاضا خواهد کرد. چنانچه پیشنهاد و نصیحت مادر بزرگ را مفید و عاقلانه تشخیص داد آنرا میپذیرد و الا آنرا با طرز شایسته و مؤدبانهای رد خواهد کرد لیکن همه مادران جوان آنقدرها بخود اعتماد بنفس ندارند و مانند هر کسی در شغل جدید ، اشخاص حساس و زودرنجی میباشند .والدین بزرگ هم از یکطرفدوران جوانی و زودرنجی خود را بخاطر آورده سعی میکنند از دخالت خودداری نمایند.
از طرف دیگر بعلت محبت و علاقه مفرطی که بنوههای خود دارند نمی توانند از اظهار عقیده در پرستاری آنها اجتنانه نماینده به والدین بزرگی در این دوره و زمانه تغییرات شگفت انگیزی در مورد پرستاری و مراقبت از نوزادان نسبت درمان قدیم می بینند مانند: تغییر برنامه تغذیه، زود دادن غذاهای جامد بطفل دیر تربیت کردن طفل برای رفتن بتوآلت و غیره که قبول همه این تغییرات برای آنها بسیار مشکل و دشوار است و از اینکه مادران جوان این تغیراترا باشوق و علاقه زیادی قبول و انجام میدهند ناراحسست میشوند . من تصور میکنم یک مادر خوب و شایسته می تواند.
با دعوت والدین بزرگ در این قبیل مباحث، براحتی روابط حسنه ولیکونسی با آنها برقرار نماید. این نکته موفق است که مباحثات علنی همیشه بر کنایات و اشارات مبهم و سکوت های ناراحت کننده رجحان دارد. مثلا مادری که اطمینان دارد که راهی را که برای تربیت طفل خود انتخاب کرده است کاملاصحیح است ، بمادر بزرگ خواهد گفت : « من میدانم که این راه بنظر شما درست نیست ولی در این مورد از طبیب سؤال خواهم نمود تا مطمئن شوم که دستورات او را بدرستی می فهمم وانجام میدهم» البته این حرف دلیل آن نیست که مادر تسلیم مادر بزرگ خواهد شد زیرا طبعا اتخاذ تصمیم نهایی با خود.
او است لیکن چون مادر اضطراب و ناراحتی مادر بزرگی را متوجه شده است باو اطمینان کامل میدهد که طرز کار و روش او خودسرانه نیست بلکه مطابق دستورات و تعلیمات پزشکی است از طرف دیگر مادر بزرگ بایستی با قبول روش های جدید حتی الامکان بمادر طفل اعتماد و اطمینان بدهد تا متقابلا مادر نیز با او در موارد شک و تردید مشورت نماید اور اگر پرستاری و مراقبت طفل برای نصف روز یا بیشتر بهذه والدین بزرگی گذاشته میشود بایستی بطور قطع و یقین بین آنان و مادر و پدر طفل سلوک و سازش کاملی برقرار گردد.
از یک طرف پدر و مادر بایستی مطمئن باشند که لااقل در موارد مهم عقاید و نظرات آنها از طرف والدین بزرگی رعایت خواهد شد مثلا : بفرزندان غذائی که مطابق میلشان نیست بزور داده نخواهد شد، یا بعلت ادرار کردن اتفاقی مورد سرزنش قرار نگرفته و از پلیس ترسانده نخواهد شد، از طرف دیگر از والدین بزرگ نبایستی انتظار داشت که در دیسیپلین و اداره کردن فرزندان دقیقا از پدر و مادر پیروی نمایند . طبیعی است که باطفال صدمه ای نخواهد خورد. اگر فی المثل پدر و مادر بزرگی توقع احترام بیشتری از نوه های خود داشته باشند یا برنامه غذائی آنها اندکی متفاوت بوده یاقدری تمیز تریا کثیف تر نگاهداری شوند. ولی در هر حال اگر پدر و مادری نمی توانند در این مورد با والدین بزرگ توافقی پیدا نمایند نبایستی اصولا پرستاری و مواظبت اطفال را بر عهده آنان بگذارند.
والدینی که نسبت به پند و اندرز خیلی زودرنجند
اگر زن (یا مرد) جوانی در دوران طفولیت خود همیشه مورد سرزنش و انتقاد پدر و مادرش بوده باشد، بک حالت زود رنجی و عصیان خاصی در هنگام مادر (با پدر شدن نسبت بوالدین خود پیدا خواهد کرد. چنین مادر جوانی از یک طرف باطنا در خود احساس اعتماد نمی کند و از طرف دیگر ظاهرا زیر بار حرف والدین خود نیز نمیرود و با قطعیت تمام مصمم است که استقلال خود را ثابت نماید بنابراین ممکن است روشهای مختلف تربیت طفل را با اشتیاق و علاقه خاصی بپذیرد و اجرا نماید، زیرا بنظر مادر این روش ها و متدها با آنچه که او از دوران طفولیت خود بخاطر میآورد کاملا متفاوتست و بدین وسیله سعی دارد بوالدین خود نشان بدهد که چقدر ایشان قدیمی بوده و بدین وسیله ناراحتشان سازد. در این مورد، جنگ تئوریها و فرضیات بسیار تماشائی است خصوصا که در یک طرف نسبت بدیگری حالت عصیان و لجاجت هم وجود داشته باشد. بدبختانه این جدال فتل برسر نوع تربیت اطفال است . آنچه که من در اینجا پیشنهاد میکنم این است که زن و شوهر جوانی که دائما والدین بزرگی را بدین ترتیب ناراحت و دلتنگی میسازند از خود بپرسند که آیا قسمت بیشتر این لجاجت و مبارزه بدون اینکه خود از آن مطلع باشند ، عمدی نیست ؟
مادر بزرگ مداخله جو و دستور دهنده به بعضی از مادر بزرگها چنان حالت مداخله جوئی در سرشت خود دارند که با وجود آنکه دخترش این مادر شده است باز هم نمی تواند از مداخله جوئی و دستور دادن در کارهای او خودداری نماید.
چنین رفتار مداخله جویانه، بمادر جوان بسیار گران خواهد آمد وسبب عصبانیت او شده مانع از ابراز احساسات دقیقی اش میشود. زیرا اگر او مداخله مادرش رابپذیرد احساس مغلوبیت میکند و اگر نپذیرد در خود احساس انفعال و ارتکاب خطائی را مینماید بنابر این موقعیت حساس و باریکی برای مادر جوان پیش می آید ولی در هر حال می توان بانکته سنجی و دقت ، بر این مشکل تدریجا فائق آمد: اولا چنین مادری می تواند بخود اطمینان دهد که او مادر حقیقی نوزاد است و او است که بایستی بهترین طریقی را که بخیال خودش برای تربیت فرزندش شایسته است انتخاب نماید.
ثانیا بایستی از پشتیبانی طبیب اطفال و یانرس موسسات بهداری ، در موارد شک و تردید ، برخوردار گردد و بالاخره ثالثا بایستی کمک و پشتیبانی شوهرش را خواستار شود ، خصوصا که مادر شوهر ، عامل مداخله جو باشد ، در این مورد اگر حق با مادر شوهر باشد شوهرش از یک طرف بایستی صریحا بزنش حقیقت را بگوید و از طرف دیگر در ضمن بمادرش بفهماند که همیشه ، بر علیه هرگونه مداخله دیگران ، جانب زنش را خواهد گرفت . مادر بایستی بتدریج این حقیقت را بیاموزد که هرگز نباید از مادر بزرگ فرار کند و یا از شنیدن حرفهای او شانه خالی نمایدزیرا هردو عمل دال بر ضعف و فقدان استقامت مادر است.
مادر بایستی از خشونت وتراع شدید بامادر بزرگ اجتناب نماید . البته راست است که عصبانی شدن مادر در این مورد اجتناب ناپذیر است لیکن غیظ و خشم زیاد و هیجانات شدید روحی علامت آنست که قبلا مادر برای مدت زیادی در مقابل مادر بزرگ ، بعلت ترس از ایجاد ناراحتی و عصبانیت ، تسلیم او بوده است ولی بتدریج عقده زیادی از او در دلش جمع شده که ناگهان بصورت یک هیجان شدید روحی منفجر شده است . یک مادر بزرگ خودسر و خودرای غالبه جبن و ترس مادر جوان را متوجه میشود و از آن سوء استفاده می نماید.
در هر حال اگر مادری بناچار در چنین مواردی عصبانی شود نبایستی فکر کند مرتکب گناهی شده است. ولی معذالک ودر هر حال نزاع و دعوای شدید با مادر بزرگ لزومی ندارد و عاقلانه بنظر نمیرسد. اگر احتمال اختلافی با مادر بزرگ میرود ، مادر بایستی ، قبل از بروز عصبانیت ، با اعتماد بنفس و ملایمت کامل ، حقیقت را بیان نماید وفی المثل بگوید : « که دکتر بمن گفته است بچه را اینطوری تغذیه نمایم ، یا اینکه «من میل دارم بچه را حتی الامکان خنک نگاه دارم . یا اینکه «من مایل نیستم بچه ام برای مدت زیادی گریه و زاری نماید .» بدانید که این لحن ملایم ولی محکم مادر است که مادر بزرگ را بدون ایجاد عصبانیت ، برجای خود مینشاند.
اگر دامنه اختلافات مادر و مادر بزرگ زیاد و دائمی است، تنها راه حل ، مشورت و طلب راهنمائی از طبیب خانوادگی ، روانشناس ، مددکار اجتماعی و یا مجتهد مذهبی است . در این موارد بهتر است هر یک از طرفین دعوی ، بطور جداگانه با این مشاورین قضایا را بحث نمایند و بعدا باتفاق و در حضور همدیگر از نتیجه قضاوت و مشورت مطلع شوند.
در هر حال یک نکته را بایستی بطور صریح بگویم که مسئولیت اصلی و واقعی تربیت و پرستاری اطفال بر عهده والدین آنها است و بس.
دیدگاهتان را بنویسید