#


امام رضا

امام رضا
8 آوریل 2017 بدون نظر 1115 بازدید

امام رضا

No votes yet.
Please wait...
Voting is currently disabled, data maintenance in progress.

امام هشتم

امام رضا فرزند امام هفتم ما مسلمانان در مدینه به دنیا آمد.وقتی او به دنیا آمد پدرش بر دستان کوچکش بوسه زد و او را در آغوش فشرد و از به دنیا آمدن امام رضا بسیار خوشحال بود مادرش هم بسیار مهربان بود و او را دوست داشت امام رضا بسیار باهوش و زرنگ بود و همه او را دوست داشتند روزی که امام هفتم چشم از دنیا فرو بست امام رضا به فرمان خدا جانشین او شد و امام مسلمانان شدند.آرامگاه ایشان در شهر مشهد است و بسیاری از مردم برای زیارت امام رضا(ع) به مشهد می روند.

سفره ی غذا

سرانجام پس از هفته ها راه رفتن امام رضا به شهر مرو رسید مردم با خوشحالی به پیشواز او آمدند خلیفه ی شهر که مامون نام داشت دستور داده بود از امـام رضا پذیرایی کنند و دستور داده بود چند خدمتکار در خدمت امام باشند همان شب وقتی خدمتکارها سفره را انداختند و غذاها را روی سفره چیدند امام به سر سفره آمد دید خدمتکارها دست به سینه کنار رفتند.امام به آنها نگاه کرد و گفت:چرا ایستاده اید؟ مگر شما غذا نمی خورید؟خدمتکارها با تعجب گفتند:ما خدمتکار شماییم نمی شود که همراه شما غذا بخوریم.امام گفت ما همه بندگان خدا هستیم و باهم برادریم اگر شما درکنار سفره ننشینید من هم غذا نمی خورم.خدمتکار ها کنار سفره نشستند و همراه امام خود غذا خوردند و خاطره ی خوب آن روز را فراموش نکردند.

نام قهرمان قصه:امام رضا(ع)

مکان قصه:شهر مرو

زمان قصه:وقت ناهار

پیام قصه:انسان ها همه بندگان خدا هستند و خداوند متکبران را دوست ندارد.

عناصر قصه:خدمتکاران مامون سفره ی غذا

No votes yet.
Please wait...
Voting is currently disabled, data maintenance in progress.
برچسب ها
به اشتراک بگذارید


دیدگاه کاربران

دیدگاهتان را بنویسید

ارسال دیدگاه جدید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *