ناهماهنگی والدین چه تاثیری بر تربیت فرزندان دارد؟
ناهماهنگی والدین چه تاثیری بر تربیت فرزندان دارد؟
از رویداد هایی که بیشتر اوقات میافتد این است که فرزندان به اختلاف بین پدر و مادر بسیار زودتر از آنچه باور کنید پی می برند. آگاه میشوند که در مقابل چه رفتارهایی که از آنها دارند، پدر و مادر در دو جبهه در برابر هم میایستند و شروع به دعوا می کنند. زمانیکه دو جبهه شکل گرفت، هر طرف دیگر تنها به بردن فکر میکند. پس هر کاری می کند تا ثابت کرده باشد که حق با اوست.
برنده شدن به قیمت باج دادن
زمانی که من بخواهم به هر قیمتی حرف خودم را ثابت کنم، شاید بدون اینکه خودم بفهمم، باجهایی بدهم. احتمالا برای اینکه فرزندم را در طرف خودم نگه دارم و به فرد مقابل،( پدر یا مادر)، ثابت کرده باشم که فرزندم هم در جبهه ی من است هر بهایی را می پردازم.
در این موقعیت کودکان خیلی زود یاد میگیرند که اگر بخواهند به چیزی که می خواهند برسند، باید پدر و مادرشان در یک جبهه نباشند. پس در این موقع او طرف کسی است که خواستهی او رامستجاب کند. هرگز فکر نکنید این کارکودک از روی بدجنسی او است، در حقیقت، کودک قصدا این کار را نمی کند. در محیط خانه این روش را برای برآورده شدن خواستههایش آموخته است. امکان دیگری برای آموختن یک روش بهتر نداشته و خود والدین در همه شرایط این راه را جلوی پای او گذاشتهاند.
خبر بد این که این مشخصه رفتاری در بیشتر موارد با کودک میماند و او در بزرگسالی هم تلاش میکند در بین دوستان، همکاران و حتی خانوادهی همسرش، با این راه به خواستههایش برسد. یک لحظه به این بیاندیشید که چه زندگیای در آینده خواهد داشت و اطرافیانش روی او چه حسابی باز می کنند.
نابودی قدرت پدر و مادر در تربیت فرزندان
از پیامد های دیگر ناهماهنگی بین والدین این است که قدرت آنها در کنترل فرزند از بین می رود. در شرایطی که پدر خانواده میتواند مادررا سرزنش کند و هرچه خواست به او بگوید، چرا فرزند نتواند؟ در صورتی که مادر میتواند لجبازی کند و به نظر پدر بی احترامی کند، چرا فرزند نتواند؟ وقتی مادر میگوید این کار خوب نیست، اما به نظر پدر خوب است، پس ممکن است در حقیقت بد نباشد و فرزند میتواند آن کار را انجام دهد.
افزون براین، زمانی که مادر موافق نیست و پدر موافق است، اگر مادر قصد دارد فرزند را تنبیه کند، پدر طرف او را خواهد گرفت. تمامی این موارد جوازی هستند برای اینکه فرزندان از قوانینی که والدین معین می کنند تبعیت نکنند. آنها می آموزند که این خانه قانون مشخصینداشته و به هیچ وجه دلیلی ندارد که از قوانینی تبعیت کرد که یک فرد در خانه مشخص کرده.
به همین دلیل، جریمه و تنبیه را زمانی که تنها یکی از والدین بخواهد انجام دهد، اصلا اجرا نخواهد شد. فکر کنید مادر پسرش را از داشتن پول توجیبی به علت دعواکردن در مدرسه منع کند. ولی زمانی که پدر باور دارد که پسر باید بتواند از خودش خوب دفاع کند، به طور مخفیانه ، پولی را که پسرش نیاز دارد به او میدهد.
در نظر بگیرید پدر از بیرون ماندن دخترش بعد از مدرسه جلوگیری کند، تنبیه اش نیز محرومیت از اردوی مدرسه باشد، چنانچه مادر اعتقاد داشته باشد که دختر می تواند آزاد باشد، دراین صورت مادر اصلاً به پدر نمی گوید که دخترشان دیر به خانه می آید یا اینکه خودش شخصا فرم رضایت نامه اردوی مدرسه را پر کند.
مسئله این نیست که حرف کدامیک از والدین درست است، چه قانونی باید وضع شود و چه قانونی نباید وضع شود، یا اینکه هر رفتاری چه نتیجه ای باید داشته باشد. مسئله تنها نتایج ناهماهنگی بین پدر و مادر، اثر گذاشتن این ناهماهنگی روی فرزندان و در حقیقت ضرورت هماهنگی بین پدر و مادر روی تربیت فرزندان است.
حقیقت این است که لطمه ای که فرزندان از ناهماهنگی والدین میبینند تقریبا بیش از لطمه ای است که شاید از سبک تربیتی یکی از والدین ببینند. در هر صورت درمواقعی که شرایط خاصی وجود دارد- برای مثال یکی از والدین دچار اختلال روانی شدیدی بوده یا معتاد است و کنترلی بر رفتارش ندارد- این موضوع لزوماً صدق نمی کند. ولی در بیشتر خانوادهها صادق است.
فرض کنید مادری بخواهد فرزندش با نظم باشد. برای مثال بیاموزد که لوازمش را سر جایش بگذارد، اصلا چیزی را گم نکند ، وسایل خانه را خراب نکند، اسباببازی و کتابهایش را خارج از اتاق خودش روی زمین نگذارد و کفشهایش را در جاکفشی بگذارد.
از طرفی، پدر خانواده خودش هم رعایت این همه نظم را تایید نکند. پدری که اصولا با غرغر مادر کتش را می آویزد، در بیشتر مواقع در حال گشتن به دنبال کلیدهایش است و معمولا برای اینکه روزنامههایش را روی میز ناهارخوری گذاشته است یا اینکه کیف پولش را روی میز آشپزخانه گذاشته با مادر وارد نزاع شده است.
پدر فکر می کند به فرزندش و در حقیقت به خود او سخت گرفته میشود و بچه باید آزادتر باشد. ولی مادر نمی خواهد فرزندش مانند پدرش بزرگ شود و دوست دارد به او نظم و ترتیب را بیاموزد، ولی گله مند است که پدر با او همراهی نمیکند. کدامشان درست میگویند؟ حق با کیست؟ نظرهای مختلفی در این باره هستند.
مسئله همواره صحیح و اشتباه بودن نیست. آنچه در حال اتفاق افتادن است این است که فرزندی که این منازعات و اختلافنظرها را می بیند، میتواند به استرس و اضطراب مبتلا شود، بیاموزد که در این منازعات باج بگیرد و به خواستههایش برسد، بیاموزد که سرپیچی کند و رابطه خوبی با پدر و مادرش نداشته باشد. اکنون خودتان به این پرسش جواب دهید: اینکه فرزند این خانواده با نظم شود، یا برعکس، منظم نباشد بدتر است یا پیامدهایی که ناهماهنگی بین والدین به دنبال خواهد داشت؟
چه کنیم؟
اکنون که با نتایج ناهماهنگی بین روش های تربیتی والدین آشنا شدید، خوب است راهکارهای هماهنگ شدن را هم بدانید.
۱- تربیت فرزند و منافع او را از سایر مسائل جدا کنید: اصولا نخستین قدم این است که والدین خواستار این باشند که به این هماهنگی برسند. بعضی اوقات، لجبازیها و ناراحتی هایی که برسر مشکلات دیگر دارند بر تربیت فرزند تأثیرگذار است. به عنوان مثال اگر من زورم به خانوادهی همسرم نرسد، در این صورت فرزندم را علیه آنها تربیت می کنم. پس، ابتدا باید خشمی را که از موضوعات دیگر بوده و همچنین انتقام جویی خودمان را از تربیت فرزند جدا کنیم.
۲ -انتظار شما چیست؟ : سپس باید بدانیم هریک از والدین در واقع چه انتظاری دارند؟ یک ورق سفید بردارید و همه انتظارات خود را یادداشت کنید. اکنون تمام لیست خود را بخوانید و بسنجید چه اندازه واقعی نوشتهاید. به این معنی که دقیق، جزئی، عملیاتی و روشن باشد. کلیگویی کمکی نمیکند.
۳ –تمام یادداشت های خود را مجددا به صورت جزئی بنویسید: به عنوان مثال کتابهایش را در اتاق خودش روی قفسهی کتابها بگذارد. اسباببازیهایش را بعد از تمام شدن بازی درون سبد کنار تختش بریزد. وقتی قرار است به مهمانی برویم، زمانی که همه آماده هستند، او هم آماده باشد.
نباید بیشتر اوقات مادر صرفنظر کند یا پدر کوتاه بیاید، دلایلی را به کار نبرید که وضعیت را بدتر میکند، برای مثال چون مادر اکثر اوقات در خانه است، حق بیشتری نسبت به پدر خانواده در تربیت فرزندان دارد، یا اینکه چون مسئولیت فرزندان به عهده پدر است، باید انتخاب کننده باشد. تلاشتان در این باشد که همدیگر را بیشتر درک کنید.
۴ -از همسرتان هم درخواست کنید تا همین کار را انجام بدهد. منظور این است که همسرتان نیز لیستی برای خودش دقیق و جزئی یادداشت کند.
۵ – سپس یک لیست مشترک یادداشت کنید: اکنون لیستهایتان را پیش هم گذاشته و با هم مقایسه کنید. موارد مشترک را پیدا کنید؛ مواردی که هر دوی شما بر سر آنها توافق دارید. بعد به سراغ قوانینی بروید که با هم به توافق نمی رسید . کدام را باید برگزید؟
حق با چه کسی است؟
نکتهی قابل توجهی که نباید به راحتی از آن گذشت این است که پدر و مادر به یک اندازه در تربیت فرزندانشان حق دارند. دختر یا پسر شما، هر اندازه فرزند شما است که فرزند همسرتان. بهتر است به نظر همسرتان، هر اندازه هم که موافق باور شما نباشد، بیشتر احترام گذاشته و نظرش را به همچون خواسته همسری که به اندازهی شما در تربیت فرزندتان حق دارد بیشتر بپذیرید.
در این موقع، تلاش کنید یک راهکار میانه انتخاب کنید. به عنوان مثال مادر اجازه بدهد که فرزندش خارج از اتاقش با اسباببازیهایش بازی کند و پدر هم بپذیرد که شب قبل از خواب و وقتی که قرار است مهمان بیاید، از فرزندشان بخواهد که اسباببازیهایش را به اتاق خودش ببرد. مادر قدری از قوانین سختگیرانهاش کوتاه بیاید و پدر نیز بپذیرد که تا اندازه ای برای قوانینش چارچوب قرار دهد.
زمانی که راهحل میانهای بین قوانین طرفین نیست
گاهی اوقات، عدم توافق طوری است که راهحل میانهای برای آن نیست. در این شرایط چه باید کرد؟ جواب این است که: باید یکی از طرفینکوتاه بیاید. به دلیل منفعت هایی که هماهنگی بین پدر و مادر برای فرزند و تربیت او و نیز رابطه اش با والدین دارد، در مواردی که بدون راهحل میانه هستند، یکی از طرفین باید کوتاه آمده و نظر دیگری را قبول کند.
سعی کنید در این موقعیت اعتدالی وجود داشته باشد و هردوی والدین واقعا رضایت داشته باشند، وگرنه فایده ای نخواهد داشت. قوانین خود را طوری بگویید که طرف مقابل بتواند خودش را جای شما بگذارد و دلیل شما را درک کند. بعضی اوقات نیز تنها باید ساده بگذرید.
دیدگاهتان را بنویسید