مسابقه ی نقاشی
مسابقه ی نقاشی
یکی بود یکی نبود جنگلی بود سبز سبز بچه میمون قصه ی ما خیلی بازیگوش بود و مادرش همیشه از اینکه اسباب بازی ها و وسایلش را جمع نمی کرد ناراحت بود.یک روز صبح توی جنگل همه شاد بودند و خبر از یک مسابقه ی نقاشی بود.بچه میمون بالا و پایین می پرید و می گفت:من برنده می شم جغد دانای جنگل اسم همه ی شرکت کننده ها را روی کاغذ نوشت.
میمون کوچولو زود رفت تا وسایل نقاشی اش را آماده کند اما فقط دوتا مداد رنگی برایش مانده بود.آبی و قرمز هرچه گشتند بی فایده بود.مادرش گفت:عجله کن داره دیر میشه میمون کوچولو با چشم های گریان دوید و رفت تا به محل مسابقه رسید.به دوستانش گفت:من مداد رنگی هایم را گم کردم دوست هایش با تعجب گفتند:وای وای خیلی بد شد مگه تو وسایلتو جمع نمی کنی؟ میمون کوچولو خجالت کشید و گفت: نه چون فکر نمی کردم این طوری بشه.جغد دانا گفت بچه های عزیز شما می توانید یک نقاشی از جنگل سبز بکشید همه شروع کردند به نقاشی کشیدن.وقتی مسابقه تمام شد جغد دانا همه ی نقاشی ها را نگاه کرد.وقتی به میمون کوچولو رسید گفت:چیزهای زیادی توی جنگل سرسبز ما هست اما چرا فقط آسمون آبی و یک گل سرخ کشیدی؟ میمون کوچولو سرش را پایین انداخت و گفت:چون مداد رنگی هایم را گم کردم.جغد دانا گفت:بچه های عزیز ما به همه ی نقاشی ها جایزه می دهیم و به میمون کوچولو هم جایزه می دهیم.چون قول داده از این به بعد منظم باشه جایزه ی او یک جعبه مداد رنگی بود.مداد رنگی هایی که میمون کوچولو قول داد از آن ها خوب خوب مراقبت کند.
نام قهرمان قصه:میمون کوچولو
مکان قصه:جنگل
زمان قصه:روز
پیام قصه:نگهداری از وسایل شخصی
عناصر قصه:جغد دانا مادر کوچولو مدادرنگی دوست های میمون کوچولو.
دیدگاهتان را بنویسید