قصه گوش مار
گوش مار
مار سبز در کنار لانه اش زیر آفتاب بهاری دراز کشیده بود و چرت می زد.ناگهان صدای شنید دهانش را باز کرد و با دقت گوش داد صدای پای روباهی بود که به آنجا نزدیک می شد.مـارسبز با سرعت به لانه اش خزید و آنجا پنهان شد روباه او را ندید.ازکنار لانه گذشت و رفت مـار سبز نفس راحتی کشید و از لانه بیرون آمد دوباره کنار لانه اش دراز کشید و چشمانش را بست.
تازه داشت خوابش می برد که باز صدایی شنید دهانش را باز کرد و با دقت گوش داد.این صدای قورقوری بود.قورقوری قورقور کنان به آن طرف می آمد.مـار سبز با خوشحالی جیغی کشید و به هوا پرید.قورقوری او را دید و پا به فرار گذاشت مـار سبز دوباره چشمانش را بست و خوابید.مـار از جمله خزندگانی است که گوش ندارد مار صداها را به وسیله ی سوراخ گشادی که در ته دهانش قرار دارد می شنود.
نام قهرمان قصه:مار سبز
مکان قصه:جنگل
زمان قصه:روز
پیام قصه:مارها با سوراخ ته دهان خود صداها را می شنوند.
عناصر قصه:روباه قورباغه
دیدگاهتان را بنویسید