قصه گنجشک کوچولو
قصه گنجشک کوچولو
خانه ی گنجشک توی یک جعبه بود .گنجشک خانه اش را از شاخه های درخت بید آویزان کرده بود و در سایه ی خنک و باصفای درخت زندگی می کرد.یک روز که گنجشک توی جعبه خوابیده بود و خروپف می کرد دخترکی به زیر درخت آمد درخترک رادیو را خیلی دوست داشت.خانه ی گنجشک به اندازه ی یک رادیو بود درو پنجره اش هم شکل رادیو نقاشی شده بود.
دختر کوچولو که خیال می کرد این رادیوست خانه ی گنجشک را از درخت جدا کرد و برد وقتی گنجشک از خواب بیدارشد صدای دخترکی را شنید که می گفت:کاش رادیوی من هم صدا داشت گنجشک که خیلی دل نازک بود و فهمید چه اتفاقی افتاده برای اینکه دل دختر کوچولو را نشکند گفت:اینجا زمین است رادیو نخودی ساعت دو بامداد.به خلاصه ی اخبار بامدادی گوش کنید به گزارش خبرنگار ما گنجشک خیلی گرسنه است.دیشب تا دیروقت کار کرده و هنوز صبحانه نخورده.گنجشـک کلوچه دوست دارد هر کس صدای گنجشکک را می شنود در رادیو را باز کند و برای او کلوچه بیاورد.دختر کوچولو در رادیو را باز کرد و دید گنجشـک می خنده گنجشـک کلوچه را تند تند خورد و گفت:حالا برای شما یک آواز می خوانم و شروع کرد به آواز خواندن آن هم چه آوازی یک لالایی.دخترکوچولو خوابش گرفت.گنجشکک که فهمید دخترک خوابیده خانه اش را با منقارش گرفت و رفت.اما برای اینکه دیگر کسی خانه اش را با رادیو اشتباه نگیرد روی آن را با گل و برگ های درخت درست کرد و دوباره آن را از شاخه ی درخت بید آویزان کرد.
نام قهرمان قصه:گنجشکک
مکان قصه:باغ خانه
زمان قصه:روز
پیام قصه:می توانیم مثل یک مجری رادیو صحبت کنیم
عناصر قصه:جعبه درخت بید دخترکوچولو
دیدگاهتان را بنویسید