#


قصه خانه تـکانی

خانه تـکانی
9 آوریل 2017 بدون نظر 6691 بازدید

قصه خانه تـکانی

Rating: 2.8/5. From 5 votes.
Please wait...
Voting is currently disabled, data maintenance in progress.

قصه خانه تـکانی

نزدیک عید بود و مامان داشت خانه تـکانی می کرد و خانه را نظافت می کرد خیلی دوست داشتم من هم به مامان کمک کنم تا خسته نشود گفتم:مامان من هم می توانم کمک کنم؟مامان با مهربانی جواب داد:بله عزیزم حالا که نزدیک عید است و من دارم خانه را مرتب می کنم شما و برادرت هم می توانید اتاقتان را مرتب کنید.این کار شما من را خیلی خوشحال می کند.

من هم رفتم و به آکام گفتم:بیا اتاقمان را مرتب کنیم من عروسک هایم را از وسط اتاق برداشتم و همه را به ترتیب کنار اتاق و بالای تختم گذاشتم.آکام هم ماشین هایش را جمع کرد و داخل کمد گذاشت بعد باهم مداد رنگی هامون را جمع کردیم و داخل جعبه گذاشتیم و دفتر نقاشی ها و کتاب داستان هامون را هم بستیم و همه را توی کشو گذاشتیم بقیه ی اسباب بازی ها را هم داخل سبد اسباب بازی ریختیم مامان وارد اتاق شد و گفت:به به چه اتاق تمیزی آفرین به شما که باهم کمک کردید تا کارها زودتر تمام شود حالا بیایید میوه بخوریم از آن روز من و آکام همیشه به مامان کمک می کنیم و مسئولیت مرتب کردن اتاقمون را به عهده گرفیتم چون ما بزرگ شدیم.

آکام: نامی پسرانه و کردی به معنای سرانجام است.

Rating: 2.8/5. From 5 votes.
Please wait...
Voting is currently disabled, data maintenance in progress.
برچسب ها
به اشتراک بگذارید


دیدگاه کاربران

دیدگاهتان را بنویسید

ارسال دیدگاه جدید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *