#


قصه باهم بخندیم نه به هم

قصه باهم بخندیم نه به هم
25 فوریه 2017 بدون نظر 3405 بازدید

قصه باهم بخندیم نه به هم

Rating: 1.0/5. From 1 vote.
Please wait...
Voting is currently disabled, data maintenance in progress.

باهم بخندیم به هم نخندیم

در این قصه می خواهیم داستانی تعریف کنیم تا یاد بگیریم که با هم بخندیم و نه به یکدیگر .

زهرا کوچولو از این که میخواست به مهد برود خیلی خوشحال بود.او شنیده بود در مهد می تواند دوست های زیادی پیدا کند.وقتی به مهد رسیدند زهرا وارد اتاقی شد که پر از بچه های هم سن و سال خودش بود یکی از بچه ها تا زهرا را دید جلو دوید و گفت:سلام اسم من رعنا است اسم تو چیه؟زهرا سلام کرد و گفت:اسم من هم زهرا است.

من بلدم با خمیر سیزای خوب درست کنم.مهرناز که داشت حرف های آنها را می شنید خندید و گفت:چه بامزه به چیز میگه سیز.زهرا از این حرف مهرناز خیلی ناراحت شد و تا اخر کلاس با هیچ کس حرف نزد.وقتی به خانه برگشت مامان پرسید که چرا ناراحت است؟و زهرا همه چیز را برای مامان تعریف کرد فردای آن روز وقتی مامان زهرا را به مهد برد همه چیز را به خانم مربی گفت خانم مربی هم به کلاس آمد و گفت:بچه های عزیزم زهرا جون دیروز ناراحت شده چون دیروز یکی از دوست هاتون به حرف زدن زهرا خندیده اسم این کار مسخره کردن است و توی قرآن هم یک سوره داریم که درباره ی این موضوع صحبت کرده مهرناز با شنیدن حرف های خانم مربی از کارش پشیمان شد و پیش زهرا رفت و گفت :زهرا جون من را ببخش قول می دهم دیگر کسی را مسخره نکنم زهرا کوچولو با این حرف خوشحال شد و خندید و خانم مربی برای بچه ها سوره همزه را خواند.

نام قهرمان قصه:زهرا

مکان قصه:مهدکودک

زمان قصه:روز

پیام قصه:هرگز کسی را مسخره نکنیم

عناصر قصه:مامان زهرا خانم مربی رعنا مریم

 

گفته خدای مهربون      آدم خوب این را بدون

توی قرآن نوشته          یک  کاری خیلی زشته

این نکته را یادت نره      مسخره کردن بده

داده به ما این را یاد      از هم نگیریم ایراد

دور بشو ازکار زشت     تا که بری تو بهشت

Rating: 1.0/5. From 1 vote.
Please wait...
Voting is currently disabled, data maintenance in progress.
برچسب ها
به اشتراک بگذارید


دیدگاه کاربران

دیدگاهتان را بنویسید

ارسال دیدگاه جدید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *