پدر درحال روزنامه خواندن بود که آریا وارد اطاق شد سلام کرد کیف مدرسه اش را در گوشه ای گذاشت و کنار او نشست پدر پرسید:حالت خوبه؟آریا گفت:بله پدر گفت:چیزی شده؟آریا فکر کرد و پرسید:شهید یعنی چی؟پدر جواب داد:چه شده که این سوال را می پرسی؟آریا گفت:امروز خانم معلم از روزهای انقلاب و دهه ی فجر برایمان تعریف کرد.بعد از کلاس شایان گفت که در آن روزها وقتی پدرش خیلی کوچک بوده پدربزرگش شهید شده است.
پدر دستی بر سر آریا کشید . گفت:در آن روزها مردم همه باشور و شوق علیه رژیم شاهنشاهی انقلاب کردند.به خاطر درگیری هایی که بین مردم با سربازان شاه پیش آمد عده ی زیادی شهید شدند در آن روزها مردم درهای خانه هایشان را باز می گذاشتند تا افرادی که در تظاهرات مورد حمله سربازان شاه قرار می گرفتند به خانه ی آنها پناه ببرند آن روزها را به یاد دارم یادم هست که پدرم آن زمان یک زخمی را که به خانه ی ما پناه آورده بود معالجه کرد.پدربزرگ خاطرات زیادی از این نوع دارد.می توانی از او خواهش کنی که برایت تعریف کند عکس ها و فیلم هایی هم موجود است و در نمایشگاه هایی که به همین مناسبت برگزار می شود نمایش داده می شوند اگر دوست داشته باشی به یکی از این نمایشگاه ها برویم آریا گفت:دوست دارم به اطاقش رفت تا تکالیفش را انجام بدهد.
نام قهرمان قصه:آریا
مکان قصه:خانه
زمان قصه:روز
پیام قصه:در زمان انقلاب مردم بسیار به یکدیگر می کردند.
عناصر قصه:پدر آریا
هفته دوم بارداری هفته اول بارداری با تمام هیجاناتش گذشت و الان قصد داریم هفته…
بارداری دوران بارداری عمدتا 9 ماه به طول می انجامد اما پزشکان برای بررسی دقیق…
در پر تو فعالیت چشمگیر غدد پستانی و تغذیه کامل مادر، کودکی که از شیر…
از جمله مراحل زایمان در بیمارستان از شما معاینه لگن به عمل می آید، تا…
زایمان شما نه ماه بارداری را پشت سرگذاشتید و حالا لحظه ای که منتظرش بودید…