#


چگونه با کودک خود در تعامل باشید و بتوانید رفتار مناسبی داشته باشید

تعامل با کودک
8 دسامبر 2017 6 نظر 1689 بازدید

چگونه با کودک خود در تعامل باشید و بتوانید رفتار مناسبی داشته باشید

Rating: 5.0/5. From 1 vote.
Please wait...
Voting is currently disabled, data maintenance in progress.

چگونه با کودک خود در تعامل باشید و بتوانید رفتار مناسبی داشته باشید

هر بار که فرزند چهار سالهام میشل با مادرش، کانی به سوپرمارکت میرود، از او یک تخته شکلات تقاضا می کند. مادرش به او «نه» میگوید. چند دقیقه بعد، میشل دوباره تقاضای خود را تکرار می کند و مادرش دوباره به او نه میگوید. بار سوم، میشل داد و بیداد راه میاندازد. خواهش او تبدیلی به تقاضا می شود. مادرش دوبارہ ، ننگے میگوید و صورت میشل از عصبانیت سرخ می شود. پاهای خود را بر زمین میکوبد و چرخ دستی را تکان میدهد. میشل از سوی مادرش، تهدید به کتک خوردن می شود اما هم چنان به رفتارش ادامه میدهد. وقتی وارد راهرو شماره پنج می شوند، قشقرق میشل شروع می شود و مادرش، جایی برای مخفی شدن پیدا نمی کند. میشل به گریه، داد و بیداد و تکان دادن خود و فریاد زدن می پردازد و نظر همه را به سمت خود جلب می کند. دیگر، کاری از دست  مادرش برنمی آید؛ تسلیم می شود و برای او یک تخته شکلات می خرد!

با این رفتار، مادر میشل سه چیز به او یاد میدهد: به او یاد میدهد که کلمهٔ «نه» بی معناست، چون پاسخ های مادرش به درخواست او، «نه» بوده اما بعداً تبدیل به «آری» شده و این بدین معناست که منظور مادرش از گفتن «نه»، «نه» نبوده است، بلکه منظورش این بوده که اگر فرزندش تقاضای خود را تکرار کند به مطلوب خود خواهد رسید و وقتی رفتارش، آن قدر عجیب و غریب باشد که دیگر نتواند آن را تحمل کند، پاسخ منفی نسبت به خرید یک تخته شکلات، به پاسخ مثبت تبدیل خواهد شد. کانی با این رفتارش به میشلی یاد داد که با پافشاری بی جا می توان به خواسته خود رسید!

تعامل با کودک

تعامل با کودک

او، قشقرق راه انداختن را نیز به میشل یاد داد. البته هدف کانی، این نبود اما ناخواسته این کار را کرد. او به میشل یاد داد که داد و بیداد کردن و قشقرق راه انداختن، پاداش دهنده است و اگر داد بزنید و فریاد بکشید، می توانید به خواسته خود برسید. فریاد بزنید و داد بکشید تا یک تخته شکلات پاداش بگیرید و به هدف خود برسید!

کانی به میشل یاد داد که هر وقت نه میگوید منظورش نه نیست و هر وقت تهدید می کند تهدیدش، جذی نیست. او به میشل گفت ساکت باشد وگرنه، تنبیه خواهد شد اما در مقابل، چه کار کرد؟ او برای میشل، یک تخته شکلات خرید. با این رفتار مادر، فرزند ممکن است این طور فکر کند: خب، این هفته تونستم با این رفتار یک تخته شکلات بخرم، پس هفته بعد هم می تونم با این رفتار به خواسته ام برسم. وقتی مادرم میگوید که ساکت باشی وگرنه کتک می خوری، برام خوبه و این رو دوست دارم. برای بار اول از این تهدید، وحشت داشتم اما حالا نه چون دو سال پیش بود که این تهدید رو عملی نکرد. هفته دیگه، باز هم در سوپرمارکت این کار رو می کنم تا به خواسته ام برسم!

میشل نیز چند چیز را به مادرش، کانی یاد داد. او به مادرش آموخت که چه طور صلح و آرامش را به دست بیاورد و با خرید یک تخته شکلات، جلوی شرمندگی را بگیرد. تمامی تلاش های دیگر کانی برای ساکت کردن فرزندش بی فایده بود چرا که فقط از طریق خرید یک تخته شکلات توانست به صلح و آرامش برسد. این کار، اتفاق افتاده است و می تواند  در آینده نیز به عنوان یک الگو، تکرار شود. چون کانی، فهمیده که تنها راه رسیدن به صلح و آرامش، اجابت خواسته میشل است.

والدین زیادی با فرزندان خود، این گونه رفتار می کنند. آنها بر این عقیده هستند که اجابت خواسته فرزندان، تنها راه متوقف کردن داد و بیداد آن ها است که البته این اشتباه بزرگی است. چرا که اگر یک بار تسلیم داد و بیداد بچه شوید به او یاد می دهید تا در آینده نیز برای رسیدن به خواسته خود، داد و بیداد راه بیندازد و اگر یک بار در برابر خواسته کودک این گونه رفتار کنید، در آینده نیز مجبور به چنین کاری خواهید بود.

تعامل با کودک

تعامل با کودک

پس اگر در چنین موقعیت دشواری گرفتار شدید، لازم است چه کار کنید؟ پاسخ این است که باید کودک را به چنین سوپرمارکت هایی نبرید، بلکه سعی کنید تا جایی که ممکن است او را به سفرهای کوتاه و به فروشگاه های محلی ببرید و قبل از این که کودک را از خانه خارج کنید به او بگویید که چه انتظاری از او دارید. در مورد مثال فوق، کانی می توانست به فرزند خود بگوید که کجا دارد میرود و میخواهد چه چیزی بخرد. می توانست سه یا چهار قلم از فهرست خرید را به میشل نشان دهد و در انتهای فهرست چیزی مثل بیسکویت را بنویسد. می توانست به میشل بگوید که چه چیزی میتواند به فهرست خرید اضافه کند. می توانست به میشل اجازه دهد تا فهرست خرید را پیش خود نگه دارد و با چنین کاری، احساس عاملیت و مالکیت در خرید را در او ایجاد کند. چنین رفتاری باعث می شد که کانی، کنترل فرزند خود را از دست ندهد. به موازات خرید چند قلم از فهرست، میشل میتوانست آن را از فهرست خرید حذف کند و اگر کارش را خوب انجام می داد، می توانست بیسکویت را انتخاب نماید! کانی می توانست به فرزند خود بگوید:

میشل، من و تو میخواهیم به خرید برویم. از تو میخواهم وقتی در مغازه هستیم به حرفهای من گوش کنی. نمیخواهم در آنجا، داد و بیداد راه بیندازی. میتوانی فهرست خرید را پیش خود، نگه داری و هر کدام از اقلام را که خریدیم خط بزنی. اگر به من کمک کنی و آنچه را که از تو میخواهم انجام دهی، می توانی بیسکویت را انتخاب کنی. میدانم .که می توانی این کار را انجام دهی.

به همسرم، کانی توضیح دادم که وقتی به خرید می رویم در به کار بردن کلمات و جملات تشویق کننده، سخاوت به خرج بدهد، مثلا به میشل بگوید: خوب کاری می کنی که فهرست خرید را چک می کنی، ازت ممنونم. میشل، ازت متشکرم که صبر و حوصله به خرج می دهی. از کمک تو ممنونم. بعد از این که این کار را دو هفته و با کمی دشواری انجام دادیم، معلوم شد که کارمان درست بوده است. وقتی کانی و میشل، بیشتر با اصول خرید آشنا شدند، با برنامه به خرید رفتند. کانی ابتدا کارش را با خریدهای جزیی و نزدیک شروع کرد. این کار از مغازه محلی، شروع و به

سوپرمارکت تسری پیدا کرد. به تدریج، کانی توانست زمان خرید را طولانی کند. میشل هم یاد گرفته بود که موقع خرید، چه طور رفتار کند. همسرم کانی هم. همین طور.

 اینجا به مثال کودکی می پردازیم که به حرف بزرگترها نمی دهد. براد بچه ای است کنجکاو و دوازده ساله و فقال. اغلب اوقات، او رفتار خوبی دارد. تقریبایی از دو بار در روز، براد یک کمی هیجان زده، بیش فعال و پرسروصدا می شود. پدرش و ریچارز همیشه با ملایمت و مؤدبانه از او میخواهد که ساکت باشد و به ارامی بازی کند. برار همیشه نسبت به این درخواست به طریق قبلی پاسخ میدهد. او کاملا حرفهای پدرش را نادیده میگیرد. کمی بعد دور دوم رفتار او، دوباره شروع می شود. پدرش و ریچارد صدای خود را بالا میبرد و میگوید: سا کت باش وگرنه یک راست تو را به اتاقت میفرستم و برادر میگوید: باشه پدر، اما برای ساکت شدن ، عملا کاری نمی کند۔ در نهایت پدر عصبانی می شود و سر او داد میکشد و میگوید: اگر ساکت نشی ، عصبانی می شم. این دفعه، براد ساکت می شود و به مدت چند ساعت، ساکت می ماند.

تعامل با کودک

تعامل با کودک

حال اجازه بدهید ببینیم ریچارد و براد از یکدیگر چه درسی یاد گرفته اند. برادر ممکن است بگوید که فهمیدم که مجبور نیستم خواستهٔ پدرم را در همان بار اول انجام داشیم. حتی مجبور نیستم که وقتی او صدایش را برای اولین بار، بالا میبرد، کاری انجام دهم و تا زمانی که از کورہ در نرفته است مجبور نیستم کاری کنم مگر این که واقعا جدی باشدہ

در اینجا، ریچارد به بینش خوبی رسیده است. او فهمیده است که عدم اطاعت براد از او به خاطر طرز رفتار خودش بوده است. بسیاری از والدین، حاضر به قبول این واقعیت نیستند. توجیه کردن بدرفتاری خود، کار سادهای است. بسیاری از والدین نمیتوانند با این حقیقت تلخ که دارند خودشان، بد رفتار میکنند، مواجه شوند. در اغلب موارد ه هم شما و هم فرزند شما به تغییر رفتار نیاز دارید.

در این مثال، درس دیگری هم وجود دارد. وقتی برای کنترل سوء رفتار کودک خود صرفا از تنبیه استفاده می کنید در واقع دور باطلی از آن را به وجود می آورید. ریچارد چند مرتبه براد را می ترساند. براد به او گوش نمیدهد. ریچارد از کوره در میرود و سخت عصبانی می شود. براد به مدت کوتاهی، ساکت می شود! دیر یا زود، براد دوباره سروصدا راه می اندازد. بعد از یک یا دو ساعت و یا شاید روز بعد، او دوباره به بدرفتاری خود ادامه میدهد، چرا؟ چون ممکن است این بار نسبت به دفعهٔ قبل، خیلی زودتر از این مساله خلاصی یابد. براد، پرسروصداتر می شود. ریچارد تهدید میکند. براد به تهدید پدر گوش نمی دهد. پدر عصبانی می شود. و این چرخه نادرست هم چنان ادامه می یابد.

لازم است ریچارد، منطقی عمل کند و در پیگیری تقاضایش، مصز باشد. لازم است . وقتی از فرزندش براد می خواهد که ساکت باشد، تقاضای خود را پیگیری کند. لازم است . که ببیند چرا براد، آرام بازی نمی کند و عواقب نافرمانی را به او گوشزد کند؛ نظیر نبردن به سینما یا محرومیت از هر چیزی که او دوست دارد.

در اینجا به مثال همکاری بین والد و فرزند اشاره می شود. خانم هارمون و فرزند یازده ساله اش جین”، باهم سازگاری دارند. هر سی دقیقه ای که جین به مطالعهٔ کتابش میپردازد، میتواند به مدت سه دقیقه تلویزیون هم تماشا کند. این توافق، توافق کتبی بین دو طرف است. خانم هارمون فهمیده است که برای حرف زدن با جین نیاز به هیج جز و بحثی ندارد. جین، وظیفه خود را به خوبی به عمل می آورد. مادر و فرزند از این سازگاری چه درسی گرفته اند؟ ان ها، همکاری با یکدیگر را اموخته اند. خانم هارمون ، راهی را برای واداشتن دخترش به مطالعه کشف کرده و جین راهی برای تماشای تلویزیون پیدا کرده است.

این نوع توافق، یک قرارداد تلقی می شود. کودکان چیزی را یاد می گیرند که والدین از آنها توقع دارند و چیزی را یاد می گیرند که انها از والدین توقع دارند. قراردادهای کتبی، ابزارهای سودمندی برای نظارت بر مسئولیت پذیری به ویژه در و ارتباط با نوجوانان به حساب می آیند. در فصل هفتم به این نوع قراردادهای کتبی بیشتر خواهیم پرداخت.

تعامل با کودک

تعامل با کودک

پاداش چیست؟

این مثال ها، بیانگر آن است که والدین و فرزندان از یکدیگر درسی می گیرند. یادگیری اقعاً به چه شکلی صورت می گیرد؟ در تمامی سه مثال فوق، اصول یادگیری، مشابه و آن این است که یادگیری به خاطر پاداش صورت میگیرد. رفتار ما معطوف به پاداش است. کار انجام میدهیم تا به خواسته خود برسیم. اجازه بدهید در هریک از مثالهای فوق به بررسی رفتار و پاداش بپردازیم.

رفتار میشل، داد و بیداد کردن و قشقرق راه انداختن بود. پاداش میشلی، رسیدن به یک تخته شکلات و غلبه بر قدرت و کنترل مادر بود. رفتارهای مادر میشل، معطوف به تسلیم شدن و خریدن شکلات بود. پاداش کانی، رسیدن به کمی آرامش و دور بودن از خجالت زدگی بیشتر بود. هر کدام، به خواسته های خود رسیدند. اما در اینجا، چه چیزی اشتباه بود؟ روش، اشتباه بود. چون میشل با داد و بیداد کردن و قشقرق راه انداختن توانست به خواسته خود برسد و کانی با تسلیم شدن در برابر جیغ کشیدن میشل در ملاء عام و سپردن قدرت و کنترل خود به فرزندش به خواسته خود رسید در حالی که میشل، فقط چهار ساله بود. اگر بچه ای در چهار سالگی این گونه به خواسته خود برسد احتمالا در چهارده سالگی غیرقابل اصلاح خواهد بود.

رفتار براد طوری بود که تقاضای پدرش، ریچارد را نادیده می گرفت. پاداش براد، استمرار رفتارش بود. در ابتدا، رفتار ریچارد، تهدیدکننده اما بعد از عصبانیت، از کوره در رفتن بود. پاداش او این بود که براد، سرانجام ساکت شد. رفتار ریچارد در ابتدا در برگیرنده پاداش بود اما در درازمدت، مؤثر نبود چرا که براد، ساکت شدن و همکاری کردن با پدر را یاد نگرفت. او فقط یاد گرفت که وقتی پدرش از کوره در میرود باید آرام باشد. اگر براد شبیه اغلب بچه ها باشد دوباره، شلوغ می کند و پدر هم همچنان به تهدید ادامه میدهد و این دور باطل، همچنان تداوم می یابد.

رفتار جین این بود که وقت خود را صرف مطالعه و انجام تکالیف درس می کرد، چون خویشتن داری و همکاری با والدین را یاد گرفته بود. پاداش جین، تماشای بیشتر تلویزیون بود. رفتار خانم هارمون به او تماشای بیشتر تلویزیون را اجازه میداد چون جین در مورد انجام تکالیف درسی، تصمیم های خوبی می گرفت. پاداش خانم هارمون این بود که جین، بیشتر و بیشتر مطالعه می کرد. نه تنها هر دو به خواسته خود می رسیدند بلکه روش آنها برای رسیدن به خواسته هم خوب و هم سازنده بود.

تعامل با کودک

تعامل با کودک

چگونه می توان بدرفتاری را تغییر داد؟

اگر کودک شما مکرراً بدرفتاری می کند این بدان معناست که روش صحیح رسیدن به خواسته خود را هنوز یاد نگرفته است. به پاداش کودک خود بیندیشید. ببینید بچه شما از این بدرفتاری چه منظوری دارد و در پی چیست؟ حدس بزنید به دنبال چه پاداشی است تا بدین وسیله تسلیم او نشوید. سعی کنید به رفتار نامناسب کودک، پاداش ندهید. به او یاد دهید که بدرفتاری خود را درست کند. راه درست کسب پاداش و رسیدن به خواسته را به او یاد بدهید. اگر او به دنبال توجه است به او یاد بدهید که چگونه می تواند بدون بدرفتاری به این خواسته برسد. مثلاً به او بگوید: متیو، من تسلیم خواستهٔ تو نمی شوم اگر از من می خواهی تا داستانی برایت بخوانم باید گریه کردن را کنار بگذاری. لطفا بشین و چند این طوری می تونی دوباره پیش من بیایی و مؤدبانه از من بخواهی تا برایت داستانی بخوانم. به او دارد. البته، چنین کاری به زمان، تعهد و برنامه ریزی نیاز دارد.

کانی از پذیرش خواستهٔ پرسروصدای میشل، امتناع کرد و به او آموخت که چه طور می تواند از راه درست به خواسته خود برسد. به او گفت که: اگر در کار خرید به من کمک کنی و آرام باشی و یک کم صبر و حوصله به خرج دهی، می توانی به خواسته خود برسی، این طوری، هر دو طرف راضی می شوند و مادر هم کنترل اوضاع را از دست نمی دهد.

تعامل با کودک

تعامل با کودک

نوبت گیری

کیل برای هر چیزی، پاسخی دارد. صرف نظر از ماهیت سوال دبی”، او جر و بحث می کند. وقتی دبی به او میگوید: کیل، میشه ازت خواهش کنم که زباله ها را بیرون بذاری؟ کیل، اخم می کند و آزرده می شود و میگوید: بعدا، این کار رو انجام میدم. چرا باید الان . این کار رو بکنم ؟ ایا برای تغییر رفتار او کسی، کاری نمی تواند بکند؟ دبی، نمی داند چه کاری از دستش ساخته است و سعی میکند موضوع را برای کیل، توجیه کند. سعی میکند – کنترل خود را حفظ نماید اما سرانجام، کار به عصبانیت و آزردگی ختم می شود. وقتی دبی، خودش کار را انجام می دهد، کیل، بیشتر عصبانی و ناراحت می شود و حالت خصمانه به خود میگیرد، فریاد میزند و قشقرق راه می اندازد. دبی نمی تواند این وضعیت را تحمل کند. بعد از چند دقیقه جر و بحث و دعوا، سرانجام دبی، تسلیم می شود و خودش، زباله ها بیرون مېبرد. کیل، چند دقیقه ای لب ور میچیند و دوباره به حالت عادی برمیگردد. از این جر و بحث چه نتیجه و یا پاداشی عاید کیل می شود؟ از تسلیم شدن دبی، چه چیزی عاید او می شود؟ قبل از این که به خواندن بیشتر این کتاب ادامه دهید، پاسخ این سؤالات را بنویسید. حال، در مورد پاداش رفتار این دو نفر، فکر کنید. در مورد راه حل این رفتار مرتبه براد را می ترساند. براد به او گوش نمیدهد. ریچارد از کوره در میرود و سخت عصبانی می شود. براد به مدت کوتاهی، ساکت می شود! دیر یا زود، براد دوباره سروصدا راه می اندازد. بعد از یک یا دو ساعت و یا شاید روز بعد، او دوباره به بدرفتاری خود ادامه میدهد، چرا؟ چون ممکن است این بار نسبت به دفعهٔ قبل، خیلی زودتر از این مساله خلاصی یابد. براد، پرسروصداتر می شود. ریچارد تهدید میکند. براد به تهدید پدر گوش نمی دهد. پدر عصبانی می شود. و این چرخه نادرست هم چنان ادامه می یابد.

لازم است ریچارد، منطقی عمل کند و در پیگیری تقاضایش، مصز باشد. لازم است . وقتی از فرزندش براد می خواهد که ساکت باشد، تقاضای خود را پیگیری کند. لازم است . که ببیند چرا براد، آرام بازی نمی کند و عواقب نافرمانی را به او گوشزد کند؛ نظیر نبردن به سینما یا محرومیت از هر چیزی که او دوست دارد.

در اینجا به مثال همکاری بین والد و فرزند اشاره می شود. خانم هارمون و فرزند یازده ساله اش جین، باهم سازگاری دارند. هر سی دقیقه ای که جین به مطالعهٔ کتابش می پردازد، می تواند به مدت سه دقیقه تلویزیون هم تماشا کند. این توافق، توافق کتبی بین دو طرف است. خانم هارمون فهمیده است که برای حرف زدن با جین نیاز به هیج جز و بحثی ندارد. جین، وظیفه خود را به خوبی به عمل می آورد. مادر و فرزند از این سازگاری چه درسی گرفته اند؟ ان ها، همکاری با یکدیگر را اموخته اند. خانم هارمون، راهی را برای واداشتن دخترش به مطالعه کشف کرده و جین راهی برای تماشای تلویزیون پیدا کرده است.

تعامل با کودک

تعامل با کودک

این نوع توافق، یک قرارداد تلقی می شود. کودکان چیزی را یاد می گیرند که والدین از آنها توقع دارند و چیزی را یاد می گیرند که انها از والدین توقع دارند. قراردادهای کتبی، ابزارهای سودمندی برای نظارت بر مسئولیت پذیری به ویژه در و ارتباط با نوجوانان به حساب می آیند. در فصل هفتم به این نوع قراردادهای کتبی بیشتر خواهیم پرداخت.

Rating: 5.0/5. From 1 vote.
Please wait...
Voting is currently disabled, data maintenance in progress.
برچسب ها
به اشتراک بگذارید


دیدگاه کاربران

دیدگاهتان را بنویسید

ارسال دیدگاه جدید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *