بچه ها در نمایشگاه انقلاب
بچه ها در نمایشگاه انقلاب
امروز پدر بزرگ بچه ها را به نمایشگاه عکس و فیلم پیروزی انقلاب برده است مینا و گیلدا دست پدربزرگ را گرفته و لحظه ای از او جدا نمی شوند.نمایشگاه شلوغ بود آنها سرگرم دیدن عکس ها بودند یک عکس که ظرف های نفت زیادی در صف با طناب به هم بسته شده بودند نظر آن ها را جلب کرد آریا از پدر بزرگ پرسید:این ها چی هستند؟پدر بزرگ جواب داد:در آن زمان به خاطرات اعتصابات مردم در اعتراض به حکومت شاه شرکت نفت تعطیل بود به همین دلیل کمبود نفت و سوخت داشتیم و مردم برای تهیه ی نفت ساعت ها در صف می ایستادند گاهی هم ظرف های مخصوص را با طناب می بستند تا نوبتشان در صف محفوظ بماند.آرش گفت چقدرسخت پدربزرگ جواب داد:بله مردم برای پیروزی انقلاب خیلی سختی کشیدند برای همین است که امام خمینی فرمودند:چشم امیدشان به فرزندان انقلاب است.مینا گفت:کاش من هم آن روزها بودم.پدر بزرگ درحالی که پول های قدیمی نمایشگاه را به بچه ها نشان می داد از خاطرات انقلاب برای آن ها تعریف می کرد.بچه ها روز بسیار سختی را همراه پدربزرگ و خاطره هایش در نمایشـگاه گذراندند.
نام قهرمان قصه:پدر بزرگ
مکان قصه:نمایشگاه عکس
زمان قصه:روز
پیام قصه:خاطرات زمان انقلاب در نمایشـگاه ها و عکس ها و فیلم ها ثبت شده اند.
عناصر قصه:آریا مینا گیلدا آرش.
دیدگاهتان را بنویسید