#


امام جعفر صادق (ع)

امام جعفر صادق
6 مارس 2017 بدون نظر 937 بازدید

امام جعفر صادق (ع)

No votes yet.
Please wait...
Voting is currently disabled, data maintenance in progress.

امام جعفر صادق(ع)

با تولد امام جعفر صادق امام ششم پدربزرگش امام زین العابدین او را بغل کرد و بوسید در گوشش اذان و اقامه گفت و برایش دعا کرد.امام جعفر صادق روز به روز بزرگ تر می شد و از همان کودکی شباهت زیادی به پدرش امام محمد باقر(ع)داشت.چهره اش خندان و مهربان و شیرین زبان بود همیشه با لحنی آرام و دلنشین حرف می زد.

طوری که شنونده دوست داشت همه لحظه ها را پای صحبت او بنشیند و به حرف هایش گوش دهد او در خانه ی پدرش امام محمد باقر(ع)کنار شاگردان پدر می نشست و هرچه پدر می گفت می آموخت و در زندگی اش آن را انجام می داد.

علم امام

در زمان امام جعفرصادق(ع)مردی به نام هشام که از پیروان امام صادق(ع)بود در حال عبور از راهی بود که مرد دیگری به نام عبدلله دیصانی که بی دین بود و از مخالفان امام بود.با خودش گفت:

امروز وقت آن است که هشام را اذیت کنم.عبدلله او را صدا کرد و گفت:هشام شنیده ام تو مرد با خدایی هستی و بسیار دانا می باشی!از تو سوالس می پرسم اگر نتوانی جواب آن را بدهی می فهمی که خدایی وجود ندارد.

هشام سوال کرد:آیا خدای تو می تواند تمام این جهان را در تخم مرغی جا دهد؟هشام فکر کرد و دید جواب را نمی داند.از هشام فرصت گرفت تا درباره ی آن فکر کند.هشام سوار بر اسبش شد و به سوی امام جعفرصادق رفت و برای امام تعریف کرد که چه اتفاقی افتاده است.امام از او پرسید:هشام تو چند حس داری؟

هشام گفت:پنج حس.امام گفت کدام حس از همه کوچک تر است؟هشام جواب داد حس بینایی.امام با خوش رویی گفت:به اطراف نگاه کن به زمین و آسمان به کوه و دشت رودخانه ها و جنگل تو با سیاهی درون چشمت که به اندازه ی یک عدش است می توانی همه ی دنیا را ببینی پس خداوند همه ی جهان را درون چشم تو قرار داده است.تازه دانه ی عدس از تخم مرغ هم کوچک تر است.هشام خیلی خوشحال شد و از امام تشکر کرد و برگشت تا جواب عبدلله را به او بگوید.

No votes yet.
Please wait...
Voting is currently disabled, data maintenance in progress.
برچسب ها
به اشتراک بگذارید


دیدگاه کاربران

دیدگاهتان را بنویسید

ارسال دیدگاه جدید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *