#

فیلم فارگو 1996
13 فوریه 2017 بدون نظر 3165 بازدید

فیلم فارگو 1996

مروری بر فیلم فارگو 1996

خلاصه داستان

جری لاندرگاد (ویلیام اچ.میسی)، فرشنده­ی بی­عرضه اتومبیل، قرض زیادی بالا آورده است. از این رو، نقشه­ای می­کشد که از همان ابتدا پیداست به فاجعه می­انجامد: ربودن همسر خودش تا بهانه­ای شود برای باج­گیری از پدرش، وید (هارو پرسنل)، که تاجری خسیس است. دیری نگذشته که افراد بی­گناه توسط مزدوران آدمکش ناشی، (استیو بوشمی و پیتر استورمیر) به قتل می­رسند. اینجاست که مارج گاندرسون (فرانسیس مک دورمند)، رئیس پلیس محلی وارد میدان می­شود، که زنی است سرزنده، بی­ادعا و زبر و زرنگ. نکته جالب اینکه مارج حامله است و همین روزهاست که بچه­ای هم به دنیا بیاورد.

او همه کارها را با جسارتی متواضعانه حل می­کند و با متانت از همسر نه چندان باهوش­اش انتقاد می­کند: «لو، فکر نمی­کنم صددرصد در مورد اون کار بیمه با تو موافق باشم.» لابه­لایِ رتق و فتق کارهای خانه و شام خوردن با شوهرش، مارج فرصتی هم دارد تا در حالی که تا زانو در برف فرو رفته، دنبال قاتل بگردد و از لانگاردِ بی­ادب بازپرسی کند: «آقا موردی ندارد شما این قدر با من بداخلاقی کنید». وقتی در جریان یکی از همین بازجویی­ها، لانگارد، غیب­اش می­زند، مارج، رد پایش را می­گیرد و درست زمانی قاتل­ها را پیدا می­کند که یکی از آنها توسط دستگاه چوب­بری خورده می­شود و دیگری بیهوده سعی دارد در پهنه­ی دشتی یخ­زده فرار کند. شب که می­افتد، مارج و نورم، راحت جلوی تلویزیونشان نشسته­اند و آسوده خیال، سر به سر هم می­گذارند.

ستایشی از زندگی معمولی

فارگو  1996

کارگردان: اتان و جوئل کوئن. تهیه کننده: اتان کوئن. فیلمنامه: اتان و جوئل کوئن. بازیگران: فرانسیس مک دورمند (مارج گاندرسن)، ویلیام ه.میسی (جری لاندرگاد)، استیو بوشمی (کارل)، هارو پرسنیل (وید)، پیتر استورمید (گائر)، نورم (جان کارول لینچ) . مدت: 95 دقیقه. فروش: 6/60 میلیون دلار.

اسکارها:

  • بهترین بازیگر زن: فرانسیس مک دورمند.
  • بهترین فیلمنامه: اتان و جوئل کوئن.

نامزدهای اسکار:

  • بهترین فیلم.
  • بهترین بازیگر مرد نقش دوم: ویلیام اچ.میسی.
  • بهترین فیلمبرداری: راجر دیکینز
  • بهترین کارگردان: جوئل کوئن.
  • بهترین تدوین: اتان و جوئل کوئن.

برندگان اسکار سال 1996:

  • بهترین فیلم: بیمار انگلیسی.
  • بهترین کارگردان: آنتونی مینگلا (بیمار انگلیسی).
  • بهترین بازیگر مرد: جفری راش (شاین).
  • بهترین بازیگر مرد نقش دوم: کوبا گودینگ جونیور (جری مگوایر).
  • بهترین بازیگر زن نقش دوم: ژولیت بینوش(بیمار انگلیسی).

گرما در پهنه­های پوشیده از برف

فارگو، با آن پهنه­های پوشیده از برف که گویی تک تک نماهای فیلم در دل­اش پنهان می­شود، مدام این پرسش را برای بیننده مطرح می­سازد که داستان به کجا می­رود و سرانجام چه مسیری را دنبال می­کند. درستی وقتی فکر می­کنید این هم یک تریلر دیگر پیش پاافتاده ولی خشونت بار است، دوربین، عدسی­اش را روی زندگی مارج (فرانسیس مک دورمند)، رئیس پلیس حامله متمرکز می­کند و به ستایشی از یک زندگی زناشویی معمولی تبدیل می­شود. وقتی برف پاکن، برف روی شیشه جلو را پاک می­کند، تازه پی می­بریم که جوهره این فیلم را باید در جزئیات­اش جستجو کرد. بله، فیلم بیشتر به رنگ جوراب پای آدمی توجه نشان داده که آهسته توسط دستگاه چوب­بری خورده می­شود تا چرخش­های داستانی؛ اما آنچه باعث می­شود تا در پسِ ظاهر بدبینانه ماجراهای شهری کوچک، ناغافل متوجه می­شوید که در حال تماشای فیلم خاصی هستید، گرما و صمیمیت دلنشینی است که در دل­اش جریان دارد. مثل صحنه­ای که مارج، شوهر تپل مپِل خود را تشویق می­کند و به او می­گوید که نقاشی پرنده­اش بر روی تمبرهای سه سنتی، مهم­تر از تمبرهای معمولی است چون «هر وقت پول پست را بالا بردند مردم به این تمبرهای ارزان نیاز دارند.» و به این می­گویند، عشق!

بازیگران

فرانسیس مک دورمند: وقتی از فرانسیس مک دورمند درباره انتخاب­اش برای بازی در نقش اصلی فارگو سؤال کردند، او علت را رابطه زن و شوهری با کارگردان فیلم اعلام کرد. ولی خب، این نیمی از واقعیت ماجرا بود. نیم دیگر به این برمی­گردد که او بازیگر فوق­العاده قابلی است که می­تواند در هر نقشی فرو رود. مک دورمند با تشنه خون (1984) به سینمادوستان معرفی شد؛ سپس در بزرگ کردن آریزونا (1987) بازی کرد و بعد در تقاطع میلر (1990). البته هر از گاه از محفل خانوادگی هم بیرون می­رفت و مثلاً در می سی سی پی می­سوزد (1988) ظاهر شد و به خاطرش نامزذ اسکار گردید. او در سال­های اخیر در این فیلم­ها رؤیت شده است: زن قصاب (1991)، ستاره تک افتاده (1996)، جاده بهشت (1997)، تقریباً مشهور و پسران اعجوبه (هر دو 2000).

ویلیام اچ.میسی: ویلیام اچ.میسی به خاطر ایفای نقش­اش در این فیلم باید اسکار می­گرفت. بنابراین، فکرش را هم نمی­شود کرد که او برای گرفتن این نقش نزد برادران کوئن، التماس کرده است. ماجرا از این قرار است که پس از دو جلسه قرائت فیلمنامه، خبری از برادران کوئن نمی­شود و بنابراین میسی هواپیما می­گیرد و به نیویورک می­رود و به آنها می­گوید: «خیلی خیلی نگرانم که این نقش را به بازیگر دیگری بدهید و با این کار فیلم را ضایع کنید؛ این نقش مال من است و اگر این نقش را به من ندهید سگ­هایتان را می­کشم.»

میسی، قبل از جا افتادن در نقش­های سینمایی، به طور منظم در نمایش­های تئاتری به خصوص نمایشنامه­های دیوید ممت ظاهر می­شد؛ در فارگو او در نقش مردی بی­عرضه، ناشی، بی­جربزه و بی­مصرف ظاهر شده است. از جمله فیلم­هایی که میسی بازی کرده، می­توان از این­ها نام برد: مشتری (1994)،  اثر آقای هلند (1995)، اشباح می سی سی پی (1996)، شب­های عیاشی و دم سگ را گاز بگیر (هر دو در 1997)، اقدام مدنی(1998)، مگنولیا (1999)، از این خانه به آن خانه و به کالین وود خوش آمدید (هر دو 2002).

استیو بوشمی: بوشمی قبل از آتش به راه انداختن روی صحنه­های تئاتر، به عنوان کمدینیِ که در تئاترهای واریته مردم را می­خنداند، در زندگی واقعی، واقعاً یک آتش­نشان بود. خوشبختانه او شلنگ و میکروفن­اش را زمین گذاشت و راه­اش را به فارگو باز کرد تا در نقش قاتلی روانی ظاهر شود که جلوی دهانش را نمی­تواند بگیرد و بخش اعظم فیلم از سوراخی از گونه­اش خون جاری است. بوشمی در این فیلم­های برادرها، تقاطع میلر (1990)، بارتون فینک (1991)، وکیل هادساکر (1994)،و لبوفسکی بزرگ (1998) ظاهر شده است. وی به علاوه، از جمله، در این فیلم­ها هنرنمایی کرده: سگدونی (1992)، آوازه خوان عروسی (1998)، بیگ ددی (1999)، شرکت هیولا و دنیای ارواح (هر دو 2001) و آقای دیدز (2002).

پیتر استورمیر: استورمیر را از اینگمار برگمان و سرزمین یخ­زده سوئد گرفتند و به یک خطه سرمازده دیگر قرض دادند. استورمیر در فارگو، نقش آدمکشی ساکت و شرور را به بهترین شکل ممکن ایفا کرده. او زندگی حرفه­ای­اش را از تئاتر سلطنتی سوئد آغاز کرد و در تعداد زیادی از نمایش­های شکسپیر ظاهر شد و در ژاپن، به عنوان کارگردان هنری تئاتر کار کرد که معمولا‍ً نمایش­های شکسپیر را روی صحنه می­برد. بعد از فارگو، او در این فیلم­ها ایفای نقش کرده: دنیای گمشده: پارک ژوراسیک (1997)، لبوفسکی بزرگ (1998)، هشت میلیمتر (1999)، شکلات (2000)، رقصنده­ای در تاریکی (2009) و گزارش اقلیت و رمزگویان (هر دو در 2002).

 

 

پشت صحنه

  • از آنجائیکه فصل بهار سر می­رسید، و برف آب می­شد، فیلمبرداری صحنه­های خارجی باید مدام به طرف مینه­سوتا، و سپس، شمال داکوتا و کانادا منتقل می­شد.
  • اگر چه در عنوان­بندی آمده که فیلم بر اساس داستان واقعی ساخته شده، ولی در واقع اینطور نیست.
  • به استثنای وکیل هادساکر، استیو بوشمی در همه فیلم­های برادران کوئن، می­میرد و با هر مرگی هم کوچکتر می­شود. در فارگو پس از خرده شدن توسط دستگاه چوب­بری، فقط قسمتی از پائین پایش باقی می­ماند.
  • با آنکه عنوان فیلم فارگو است، ولی هیچ یک از قسمت­های فیلم در آنجا فیلمبرداری نشده است.

جملات به یادماندنی

«اغلب فیلم­هایی که قهرمان زن دارند، به همان اندازه فیلم­های مشابه با قهرمان­های مرد، کسالت­بار و کلیشه­اند. به جای یک تعقیب و گریز اتومبیل یا زد و خورد، چیزی که گیرتان می­آید، نمای خیلی درشت زنی است که در هم می­شکند. البته من هم گریه می­کنم، شاید سه باری در هفته، ولی این کار را توی یک نمای درشت انجام نمی­دهم. این کار را در نمای عمومی، در بطن دنیای بسیار گل و گشاد و بسیار حقیر انجام می­دهم.»

فرانسیس مک دورمند

نظر منتقدها

راجر ایبرت (شیکاگو سان تایمز): «فارگو با تصاویر کاملاً آشنای زندگی در شهرکی برفی و یخ­زده در مینه­سوتا و شمال داکوتا آغاز می­شود. سپس لحن حکایتش را به هجو، کمدی، تعلیق، خشونت تغییر می­دهد تا اینکه تبدیل به یکی از بهترین فیلم­هایی می­شود که دیده­ام. تماشای آن برابر است با لذتی فزاینده، و پی بردن به این نکته که سازنده­های فیلم، خطر زیادی کرده­اند، از این خطرها جان سالم به در برده­اند و فیلمی ساخته­اند که در عین ارژینال بودن، به اندازه یک جفت کفش کهنه، آشنا می­زند.»

کیم ویلیامسن (باکس آفیس مگزین): «همه بازیگرها بی­عیب و نقص­اند ولی خودِ فارگو این طور نیست.»

 

 

کارگردان

اگر چه همیشه نام جوئل، به عنوان کارگردانِ همه فیلم­های برادران کوئن در عنوان­بندی می­آید، ولی همه می­داند که او همراه با برادرش، اتان، کارگردانی و تهیه و تدوین می­کنند. نام رادریک جینز هم که به عنوان تدوینگر در عنوان­بندی می­بینید، وجود خارجی ندارد. در فارگو، این دو برادر به زادگاه خود، ایالت مینه­سوتا رفتند تا آب و هوای سرد و مردم معمولی و حیرت زده­شان را توصیف کنند و در ضمن در این یکی چیزی را بدمند که فیلم­های دیگرشان فاقد آن است: گرما و صمیمیت. زندگی حرفه­ای برادران کوئن با تشنه خون (1984) آغاز شد که همان ابتدا توجه سینمادوستان دنیا را به سوی این دو بردار جلب کرد. فیلم­های بیشتری در پی آمدند: تقاطع میلر (1990)، بارتون فینک (1991)، وکیل هادساکر (1994)، لبوفسکی بزرگ (1998)، اوه، برادر کجایی (2000)، مردی که آنجا نبود (2001) و جایی برای پیرمردها نیست (2008).

سرکار مارج مشغول بازپرسی از دو زن کارمند در یک کلوب شبانه است که ظاهراً استخدام شده بودند تا دو آدمکش ماجرا را سرگرم کنند. لحن حرف زدن مارج دو پهلو و بامزه است، لحن پاسخگویی آن دو زن هم به همان ترتیب، خنده­دار است. پاسخ­های احمقانه آن دو، نمونه­ای است از طنز به خصوص برادران کوئن. از دیالوگ­های این صحنه جملات زیادی نمی­شود نقل کرد و بهتر است با رؤیت فیلم بامزه­اش بهتر چشیده شود.

برچسب ها برچسب‌ها:, , , ,
به اشتراک بگذارید


دیدگاه کاربران

دیدگاهتان را بنویسید

ارسال دیدگاه جدید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *