#


فیلم محله چینی ها

12 فوریه 2017 بدون نظر 2935 بازدید

فیلم محله چینی ها

مروری بر فیلم  محله چینی ها

کارگردان: رومن پولانسکی. نویسنده‌ی فیلمنامه: رابرت تاون. بازیگران: جک نیکلسون.(جی.جی.«جیک» گیتیس)، فی داناوی(اولین کراس مالری)، جان هیوستن(نوآ کراس)، پری لوپز(سروان لو اسکوبار)، جان هیلرمن(راس یلبرتن)، دارل زوئرلینگ(هالیس مالری)، دایان لاد (آیدا سشنز)، رومن پولانسکی (مردی با چاقو)، ریچارد باکالاین (کارآگاه لوچ)، جو منتقل (لارنس والش). تهیه کننده: رابرت اپوانز. محصول پارامونت. مدت: 131 دقیقه. بودجه:6 میلیون دلار. فروش 4/12 میلیون دلار.

…………………………………………………………………………………………………….

اسکارها:                                              

„ بهترین فیلمنامه‌ی اریژینال: رابرت تاون.

نامزدهای اسکار:

  • بهترین فیلم.
  • بهترین کارگردان: ر.من پولانسکی.
  • بهترین بازیگر مرد: جک نیکلسون.
  • بهترین بازیگر زن: فی داناوی.
  • بهترین فیلمبرداری: جان ا.آلونزو.
  • بهترین طراحی صحنه و دکور:

ریچارد سیلرت، روبی لویت

  • بهترین طراحی لباس: آنتا سیلبرت.
  • بهترین موسیقی متن: جری گلداسمیت.
  • بهترین تدوین: سام اوستین.
  • بهترین صدا: چارلز گرنزپاک، لری جاست.

سایر برندگان اسکار 1974:

  • بهترین فیلم: پدرخوانده2.
  • بهترین کارگردان: فرانسیس فورد کاپولا(پدر خوانده2).
  • بهترین بازیگرمرد: آرت کارنی (هری و توتر).
  • بهترین بازیگر زن: الن برنستاین (آلیس دیگر اینجا زندگی نمی‌کند).
  • بهترین بازیگر مرد نقش دوم: رابرت دو نیرو (پدر خوانده 2).
  • بهترین بازیگر زن نقش دوم اینگرید برگمن (قتل در قطار سریع السیر شرق).

 یک نوآر مدرن

وقتی رابرت تاون فیلمنامه‌ی محله‌ی چینی‌ها را به رابرت ایوانز تهیه کننده پیشنهاد می‌کرد، آن را بیشتر «یک داستان معمایی پیچیده‌ی متافیزیکی» توصیف نمود تا یک فیلم پلیسی اکشن. با آن که ایوانز در بدو امر اشتیاقی نسبت به فیلمنامه از خود نشان نمی‌داد ولی به هر حال حاضر شد آن را تهیه کند. نتیجه یکی از خلاقانه‌ترین، بحث انگیزترین و تأثیرگذارترین شاهکارهای دهه‌ی طلایی 1970 بود؛ فیلمی نوآور برای نسلی بدبین و پیچیده، با شرکت جک نیکلسون یکی از بزرگ‌ترین شمایل‌های سینمایی چند دهه‌ی اخیر. محله‌ی چینی‌ها، حس و حال است و هوا و شر و فسادی که زیر آفتاب داغ کالیفرنیا موج می‌زند. فیلم برای لس آنجلس دهه‌ی 1930 همان کاری را انجام می‌دهد که فللینی همه عمر برای رُم انجام داد و با آنکه بینی جک نیکلسون نیمی از فیلم باندپیچی شده ولی قدرت و نفوذ ستاره‌گی در سراسر داستان از وجودش فوران می‌کند.

       بازیگران

جک نیکلسون: با آن که جک نیکلسون پس از ایزی رایدر (1969) و آخرین مأموریت (1972) به یک ستاره تبدیل شد ولی محله‌ی چینی‌ها بود که نام جک نیکلسون را سر زبان‌ها انداخت. مسلح به لبخندی قاتل، هوشمندانه‌ترین و تند و تیزترین دیالوگ‌های سینمایی چند دهه‌ی اخیر را از دهان او شنیده‌ایم. شخصیت او در این فیلم آدم ساده‌ای است که می‌خواهد از حقایقی سر در بیاورد. ولی وقتی به او خیانت می‌کنند، بازی‌اش حیرت انگیز می‌شود. نیکلسون در طول زندگی حرفه‌ای‌اش هیچگاه به این خوبی نبوده است و یکبار دیگر ثابت می‌کند که معمولا اسکار را به آدم درست‌اش می‌دهند ولی برای فیلم یا نقشی که «اسکاری» نبوده است؛ نمونه‌ی بارزش جک نیکلسون است که اسکار را به خاطر بهترین شکل ممکن(1997) به او دادند و نه به خاطر شاهکار محله‌ی چینی‌ها. کارنامه‌ی نیکلسون با هیچ بازیگر دیگری قابل قیاس نیست و از جمله این کلاسیک‌ها بین شان به چشم می‌خورد: پرواز بر فراز آشیانه‌ی فاخته(1975)، تلالو(1980)، آبروی خانواده‌ی پریزی و قواعد مهرورزی (هر دو در سال 1985)، چند آدم خوب (1992) و درباره‌ی اشمیت(2002).

فی داناوی: از سوی رابرت ایوانز «سردتر از یخچال» توصیف شده. در بدو امر برای این نقش انتخاب درستی به نظر نمی‌رسد. زیادی خشک و بی‌روح است؛ عروسک خوش بر و رویی که با ایده‌ی گیتیس از یک «رومانس» دلنشین جور در نمی‌آید. ولی فی داناوی را با وجود «خود متشکر» بودن آشکارش، نباید دست کم گرفت. پولانسکی نمی‌خواست ذره‌ای از آن گنده دماغی روی پرده نمود پیدا کند و از این رو زندگی داناوی را سر صحنه‌ی فیلمبرداری به جهنمی تبدیل کرد. سرش داد می‌زد و به او توهین می‌کرد؛ داناوی خیلی جلوی خودش را گرفت که انصراف ندهد و مشکلی بر مشکل‌های فیلم اضافه نکند. ولی خودش هم حتما می‌دانست یکی از بهترین نقش‌های زندگی‌اش را ایفا می‌کند و فیلم حتما از «اسکار آباد» سر در می‌آورد. اگر مثل نیکلسون، اسکاری به داناوی تعلق نگرفت، به خاطر خطای اعضای آکادمی بود. 20 سال بعد، اسکاری را که به داناوی نداده بودند به تقلید رنگ پریده‌اش در محرمانه‌ی لس آنجلس به کیم بیسینگر، اهدا کردند و خود داناوی هم باید به اسکارش به خاطر شبکه (1976) بسنده می‌کرد.

خلاصه داستان

جیک گیتیس (جک نیکلسون) کارآگاه خصوصی از خود راضی، موقع حل معمای قتل هالیس مالری، ناظر عملیات آبرسانی لس آنجلس به موانع اداری برمی‌خورد و مورد بی‌احترامی قرار می‌گیرد. بنابراین، درست از جایی که باید یه سرچشمه‌های آبرسانی شهر سر می‌زند و نتیجه می‌گیرد که فردی با منحرف کردن مسیر آب دارد سود فراوانی می‌برد. آن فرد فقط می‌تواند شریک تجاری سابق مالری و پدر زن‌اش، نوآکراس(جان هیوستن) پر نفوذ باشد. کراس هم حق دارد نگران فضولی‌های گیتیس باشد. یکی از زیردست‌هایش (رومن پولانسکی) مچ کارآگاه را در جا و وقت نامناسب می‌گیرد و با ضربه‌ی چاقو به جیک هشدار می‌دهد که اگر می‌خواهد کل بینی‌اش را از دست ندهد دیگر در این مورد دخالت نکند. ولی در حالی که جیک به جستجوهایش ادامه می‌دهد، همه‌ی راه‌ها او را به سمت بیوه‌ی مرموز مالری، اولین(فی داناوی) سوق می‌دهد. اولین با وجود وحشتی که از پدرش دارد با جیک همکاری می‌کند و شیفته‌اش نیز می‌شود. ولی این پرونده، لایه‌های دیگری نیز دارد که یکی از آنها به رابطه‌ی پیچیده‌ی کراس و دخترش مربوط می‌شود. با آن که جیک سرانجام متوجه اصل قضایا شده ولی کار زیادی درباره‌‌اش نمی‌تواند انجام دهد. جیک که شاهد پایان خونین و تراژیک ماجرا در خیابان‌های لس آنجلس است، یاد می‌گیرد که همه‌ی پرونده‌ها به این راحتی بسته نمی‌شود.  گیتیس به اولین مشکوک است و حدس می‌زند شاید قاتل باشد و از این رو سرانجام با عصبانیت با او درگیر می‌شود. آن دختر مو بوری که در اتاق‌اش دیده، کیست؟ محبوبه‌ی شوهر مرحوم‌اش است؟ آیا نقشه ریخته که او را هم بکشد؟ اولین با استیصال فراوان اعتراف می‌کند که آن دختر، خواهرش است. گیتیس حرف‌اش را باور نمی‌کند و کشیده‌ای به او می‌زند:«دخترم است». گیتیس کشیده‌ای دیگر می‌زند: «خواهرم است». کشیده‌ای دیگر:«او خواهر و دخترم است». گیتیس متحیر از چنین اعتراف غیر قابل تصوری از حرکت باز می‌ایستد و شوکه، فقط نگاه می‌کند.

            خلق را تقلیدشان، اتفاقا، بر باد نداد

چه کسی برای راجر رابیت پاپوش دوخت؟ (1988)، دو جیک (1990) و محرمانه‌ی لس آنجلس(1997).

            نقل قول قابل توجه

«واقعا نمی‌فهمم چه چیزی شوکه کننده است. وقتی شما داستان مردی را تعریف می‌کنید که سرش را از تن جدا کرده‌اند، باید نشان دهید که چطور سرش را قطع کرده‌اند. اگر نشان ندهید مثل این است که جوک در اصل با مزه‌ای را تعریف کنید ولی نتیجه‌گیری‌اش را که باعث خنده می‌شود، به خاطر آن که مبادا به کسی بربخورد، جا بیندازید.»

رومن پولانسکی

کارگردان

رومن پولانسکی، پدر و مادرش را هنگام کشتار یهودیان لهستان به دست نازی‌ها از دست داد ولی آن حادثه‌ی تراژیک تازه سرآغاز درام‌های متعددی بود که در طول زندگی این کارگردان خارق‌العاده رخ داده‌اند. در پی موفقیت تجاری و هنری بچه رزمری (1968) همسرش شارون تیت توسط گروه شیطان صفت چارلز منسون به قتل رسید. وقتی نوبت به محله‌ی چینی‌ها رسید مشکل اختلاف نظر با رابرت تاون پیش آمد که پایان فیلمنامه‌اش، نیکسون و داناوی را نشان می‌داد که در غروب آفتاب پشت به دوربین می‌کنند و پیش می‌روند و تصویر «فید» می‌شود؛ حال آنکه پولانسکی مصمم بود به تماشاگر نشان دهد که زندگی یک کابوس آشفته کننده است و نه یک رویای شیرین. پولانسکی صبر و حوصله‌ی زیادی سر صحنه از خود نشان نمی‌داد و هدایت داناوی بسیار حرف و حدیث به همراه داشت: «فقط دیالوگ‌ات را بگو! تنها انگیزه و مشوق تو دستمزدت است!» رابرت ایوانز تهیه کننده اظهار داشته که پولانسکی با بازیگرها مستبدانه رفتار می‌کرده ولی تمامی این‌ها باعث نشد که صمیمیت زیادی بین پولانسکی و نیکلسون به وجود نیاید و این آخری، در خانه‌اش را به رویش باز نگذارد. سال بعد در همان خانه‌ی نیکلسون مسئله‌ای پیش آمد که باعث فرار پولانسکی به اروپا شد. او در واقع به عنوان یک فراری به ریشه‌های خود در اروپا برگشت و دایره‌ی زندگی پرحادثه‌ی خود را در همان نیمه دهه‌ی 1970 کامل کرد. پولانسکی به فیلمسازی خود ادامه داد و در این سی سال اخیر از جمله تس (1979)، دیوانه‌وار (1988) و پیانیست (2002) را ساخته که به خاطر این آخری اسکاری نیز تصاحب کرده است.            پشت صحنه

پولانسکی که به انتخاب‌های نامتعارف‌اش شهرت داشت، در بدو امر آنجلیکا هیوستن را برای ایفای نقش اولین پیشنهاد کرد ولی این باعث می‌شد در مقابل پدرش بازی کند و مشکل قهرمان زن ماجرا به بازیگران فیلم نیز تعمیم داده شود.

مشکلات پولانسکی با قوه‌ی قضائیه آمریکا باعث شد که از ترس زندان از آمریکا فرار کند و دیگر به آنجا بازنگردد؛ حتی برای دریافت جایزه‌ی اسکاری که به خاطر پیانیست در سال 2002 به وی اهدا کردند.             نظر منتقدها

جیمز ورنیر (بوستن هرالد): «یک فیلم هنری در بلبشوی فیلم‌های تجاری بدنه‌ی اصلی آمریکایی. از هیچکاک به این سو، به ندرت کارگردانی توانسته به این سهولت فیلمی تجاری بسازد که ضمنا یک اثر هنری است.»

راجر ایبرت (شیکاگو سان تایمز): «ستون اصلی فیلم بازی هنرمندانه‌ی جک نیکلسون است و هموست که باعث شده محله‌ی چینی‌ها صرفا فیلمی در ژانر جنایی/پلیسی نباشد.»

برچسب ها برچسب‌ها:, , , ,
به اشتراک بگذارید


دیدگاه کاربران

دیدگاهتان را بنویسید

ارسال دیدگاه جدید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *