در باره عشق
عشق واقعی پدیده ای انسانی است و می شود آن را آموخت. اگر انسان عشق را داشته باشد می تواند آن را ببخشد و اگر آن را نداشته باشد دیگر چیزی برای بخشیدن ندارد. ایمان به عشق، نیاز جامعه انسانی قرن بیستم است. انسانهای امروزی در هر حال با هم هستند. با این حال از تنهایی و انزوا مینالند و در این تنهایی می میرند، هر انسانی باید عاشق باشد و این عاشق قبل از هر چیز لازم است که مراقب و مواظب خود باشد. باید بداند که تو تنها تو هستی، تو بهترین تویی.
بر چسب ها پدیده ای فاصله انداز هستند باید آنها را دور بریزید. اگر هر یک از ما این طرز برخورد را دور بریزیم بدون شک تمام می شود. باید بدانیم که هیچ کلمه ای هر قدر وسیع نمی تواند حتی ساده ترین انسانها را به تصویر بکشد. آنان که عشق می ورزند و عاشقند از برچسب زدن دوری می ورزند و مسئولیت را درک می کنند. مسئولینی که به آن انسان بودن می گویند و هر انسان مسئولی باید به آن مؤمن باشد.
انسان عاشق همواره در لحفله حال زندگی میکند و زیبایی در زمان زیستن را دوست دارد. او در حصار گذشته و تقسیم بندی های آن گرفتار نمی شود و احساسش را به راحتی بروز می دهد. از لمس کردن، احساس کردن و ابراز احساسات نمی هراسد و آنچه که دوست دارد باشد و در واقع آنچه که هست را نشان می دهد.
عاشق همواره سرزندگی و نشاط زنده بودن را می بیند و در جهت خوشبخت شدن حرکت می کند. عاشق در حال زندگی می کند و جذابیت لحظه ها را با تمامی وجود خود احساس می کند. او را نیازی به بی نقص بودن نیست و او به چیزی جز انسان بودن نیازی ندارد. او همیشه می تواند رشد و تغییر کند. به این تغییر و دگرگونی ایمان و اطمینان دارد. او دنیا را با تازگی و تغییراتش می بیند و هر چیز را آنگونه که هست می پذیرد و به تطبیق خویش با تغییرات محیطی و اجتماعی می پردازد. او مدام تغییر می کند در زندگی او وقفه ای وجود ندارد و در سیر و سلوکی اعجاب آور و شگفت انگیز در حرکت است. هر روز او با روز قبلی اش تفاوت دارد و تجربه ای جدید را آغاز می کند. او با اعتمادی عمیق به خویش این راه را می پیماید. عاشق هیچگاه نمی تواند بی تفاوت باشد او نیازها را تشخیص می دهد و در جهت رفع و رشد آن نیازها حرکت می کند. او به آدمهای دلسوز نیاز دارد به کسی که دست کم با مهربانی آشنا باشد کسی که به راستی ایمان داشته باشد و او بتواند به او اطمینان و اتکا کند. کسی که او عمیقا بتواند به او توجه داشته و مراقبش باشد. عاشق برای حرکت به سوی تکامل و تغییر به آزادی می اندیشد و برای کسب آزادی تلاش می کند او می داند که برای آموختن باید آزاد باشد. باید کسانی را بیابد که دوستشان داشته باشد و آنان نیز چنین باشند. او دوست دارد که خود باشد و اجازه نمی دهد آن چیزی باشد که دیگران می خواهند همانی است که خود می خواهد و از نقش بازی کردن دوری می کند.
او می داند که هر تغییری با تلاش و کوشش به دست می آید. او می داند که وجود دارد و در حال شدن است. او اعتقاد دارد که تنها اوست که زندگی حال و آینده اش را می سازد و نه هیچکس دیگر و می داند که باید با کمبودها و اشتباهات خود رو در رو قرار گیرد و در جهت رفع آنها بکوشد. اوست که باید تصمیم بگیرد که زندگی کند و فقط زندگی.
زندگی برای کسانی که چیزهای زیادی را دوست دارند بسیار خوشایند است. افراد خوشبخت کسانی هستند که از زندگی با عشق ورزیدن لذت می برند و گرفتاریهای مختلف نمی تواند این لذت را از بین ببرد. زندگی بدون عشق تھی است. احترام متقابل، آرامش،
اطمینان و همزیستی مسلح آمین چیزهای مهمی هستند که تنها عشق می تواند بدون گرفتن شان طرف مقابل ببخشد. فنش عشق است که توانایی غلبه بر نا امیدی ها را دارد و فراتر از ایدئولوژی و هر چیز دیگر قرار دارد.
آدمی گاهی با دیدگاهی بدبینانه به عشق می نگرد و به این اختند است که هیچ کس بدون انگیز مادی نمی تواند کسی را دوست داشته باشد. اما دوست داشتن زمانی میسر است که ما بتوانیم این برداشتهای انحرافی را رها سازیم. برای این کار لازم است که گلية افکار منفی گرایانه از قبیل عشق خیالی بیش نیست و یا شب عملی است را به کناری بزنیم و عشق را به عنوان نیرومندترین نیروی جهانی برای یگانگی، امید و نیکبختی در زندگی بپذیریم و بدانیم که تنها با جستجوی عشق می توان به آرامش واقعی رسید.
عشق زمانی که شناخته شد توانایی آن را دارد که بتواند عوامل جدایی افکنانه را از میان برداشته و انسان را بر این امر واقف کند که خود او دشمن خویش است و باید با کنار گذاشتن کیته، عداوت و دشمنی خود را ببخشاید و بداند که او هم می تواند که عاشق باشد زیرا او هم احساس دارد.
بدون شک و با ایمان باید بگویم که تقریبا همه ما در جستجوی چیزی هستیم که بتواند زندگی ما را معنای عمیق تری ببخشد. دوست داریم انسانهای کامل تری شویم و با دیگران احساس نزدیکی بیشتری بکنیم. در عشق نیرویی وجود دارد که با ابراز از بین نمی رود. عشق ایمنی و توانی به انسان می بخشد که در راه رشد و تکامل خود و دیگران تلاش کند. گر چه نمی توان تمامی نیروی پنهان و آشکار عشق را درک کرد و شناخت اما هر کس به اندازه خلوص و تلاش خود می تواند به عمق این نیرو دست پیدا کند و از آن استفاده کند.
سبب از دست رفتن اشتها، پریدن رنگ چهره، لرزش زانوان و در حالت شدید آن از پا در آمدن می باشد. اگر تعریف عشق را گسترش دهیم متوجه می شویم که چیزهایی باور نکردنی دیگری ممکن است به وجود آید. یا داستانهای احساسی پرسوز و گداز نیز نمونه ای از عشق هستند که اکثرا شنیده اید. گر چه اینها نیز نمونه هایی از عشق هستند اما عشق نیرویی خارج از جهان مادی است. نیرویی است که عده ای را وا می دارد که قبل از زاده شدن ما را دوست بدارند و یا ایمان است که تا بی نهایت و با مفهومی عمیق قابل تصور است. ما انسانها نیاز درونی بسیاری برای نزدیک بودن و مورد محبت قرار گرفتن داریم. همواره کسانی دور و بر ما قرار دارند و عده ای را نیز تصادفا می بینیم که آنها را دوست خطاب می کنیم. گرچه آنها دوست ما هستند اما این دوستی نمی تواند عمیق باشد، چون دوستی به معنای عمیق آن مانند یک روح در دو بدن می باشد. اغلب ما دوستی را سرسری میگیریم و در نگهداری آن کوشش نمی کنیم و نمی دانیم که پایداری دوستی به توجه، و سعی و تلاش مستمر و دائمی نیاز دارد. کینه هایی که عمری به همراه ما است بار بسیار سنگینی می باشد که علاوه بر پیری زود رس در به وجود آمدن عصبانیت و بد بینی عمیق بسیار مؤثر است. باید بدانید که هیچ کس بی تقصیر نیست اگر می خواهیم که اشتباهات و تقصيرات ما بخشیده شود باید پیش قدم شویم و دیگران را ببخشیم تا بخشیده شویم. اگر چه همیشه در این امر عدالت وجود ندارد و بعضی مواقع اگر حق نیز با ما باشد باید به خاطر خودمان هم که شده عفو کنیم. اگر هر چه بیشتر در مورد دوست داشتن بیاموزیم دیدگاه و عملکرد ما در عشق ورزیدن عوض می شود. هیچ دو نفری عشق خود را به صورتی، یکسان ابراز نمی کنند. عشق و محبت منحصر به فرد است. این نیروی انحصاری باعث شده که عشق پتانسیل نیرومند، توانا و با دوام زندگی شود.
عشق همچون زندگی می تواند انسانها را در برگیرد و هر کس به اندازه و نیاز خود از آن سیراب شود. هر یک از ما به اندازه و گونه ای از عشق نیاز داریم. بعضی ها نیاز دارند که هر روز مورد محبت و عشق قرار گیرند و با کلمات عاشقانه سرشار شوند. در حالی که عده ای دیگر فقط با یک نگاه و ارتباطی غیر کلامی عشق را حس می کنند. مهم نیست دوست داشتن به چه شیوه ای بیان شود. اما اهمیت دارد که مستمر و آگاهانه این عشق به وجود آید و بیان شود.
کسانی که ما را دوست دارند می خواهند ما خودمان را بشناسیم و بر آن هستند که زندگی را بر ما گوارا سازند. آنها با حضور در لحظاتی که به آنها نیازمندیم ما را از عشق لبریز می کنند. آنان ما را به بی باک بودن و خطر کردن تشویق می کنند زیرا می دانند که این کار باعث رشد و پیشرفت ما می شود و در این راه به یاری ما می آیند و راه حلهای مختلفی را به ما پیشنهاد می دهند. در شادی و غم های ما شریک می شوند و در سختی ها به ما آرامش و بردباری می دهند. آنها رفیق قابل اعتماد ما هستند و ما می توانیم به آنها تکیه کنیم.
هر کس می تواند دوست داشتن را بیاموزد. همچنان که با عشق زندگی می کنیم، متوجه می شویم که استرس، عدم پذیرش و درد از روند عشق است. شهامت و خطر کردن و همچنین امید داشتن لازم عشق و عاشق است. عشق هرگز به سراغ کسانی که زود تسلیم می شوند نمی رود. باید برای به دست آوردن عشق ختلگد زیرا ارزش آن را دارد.
عشق فقط می تواند آزادانه ابراز شود. مهم نیست که ما تا چه حد به آن نیازمندیم، عشق هنگامی میسر می شود که بدون اجبار و آزادانه ارائه شود. اغلب روابط را به خاطر توقعاتی بر قرار می سازیم که باید شخص بخصوصی آن را بر آورده سازد. گاهی این را بسته حتی موجودیت طرف مقابل را تهدید می کند که این نمی تواند درست باشد و آزادی عمل را سلب کرده ایم. چقدر جالب است که توقعات را کنار بگذاریم و به فردی که دوستش داریم نگیه کنیم. کسی که به عنوان مرد یا زن، نمونه و قابل احترام است. یعنی کسی که تقلبش را هرگز نخواهیم یافت. برای جلوگیری از باس حاصل از توقعات بی حاصل، باید از خودمان توقع داشته باشیم و بگذاریم دیگران خودشان باشند. در هر انسانی خوبی وجود دارد اگر جستجو کنیم می توانیم جنبه های مثبت را پیدا کنیم. جستجوی ها برای یافتن نیرویمان ما را به سوی خودمان هدایت می کند و ما را به کشت سرور و شادمانی درونی مان می رساند. و این آغاز یک شادی و سرور همیشگی است.
چقدر زیبا بود که انسانها توقعات را کنار بگذارند و به فردی که دوستش دارند تکیه کنند. کسی که به عنوان مرد یا زن بی همتا و یگانه است. یعنی کسی که دیگر نظیرش را نخواهیم یافت. آری در هر انسانی خوبی منحصر به فردی وجود دارد این وظیفه ما است که آن را پیدا کنیم. اگر جستجو کنیم در هر چیزی جنبه روشنی وجود دارد. جستجوی ما برای به دست آوردن خوشبختی ما را به سوی خودمان هدایت می کند، زیرا ما با کشف شادمانی خودمان آغاز می کنیم.
عشق آموختنی است پس درنگ جایز نیست
اکثر روان شناسان و روانپزشکان پس از بررسی های بسیار به این نتیجه رسیده اند که عشق واکنش احساسی و فراگیر است و می توان این واکنش احساسی را آموخت. چگونگی و مدت یادگیری عشق و دوست داشتن مستقیما با توانایی یادگیری و نحوه تعلیم و تربیت وابستگی دارد. همین طور فرهنگ و روابط درون فرهنگ در این احساس اثرات فوق العاده ای دارد. در مورد عشق و دوست داشتن برداشت ها و اظهار نظرهای مختلفی وجود دارد که هر یک از ارائه دهندگان این برداشت ها بر این باورند که نظر و گمان آنها کاملترین و بهترین برای عشق است. ساده اندیشی است اگر بر این باور باشیم که نظر ما در رابطه با این احساس درست ترین و بهترین است زیرا هر انسانی از عشق آن چیزی را می فهمد که در حیطه محدودیتهای خود تجربه کرده است. بیشتر انسانها هرگز عشق را نمی آموزند بلکه در عشق سرگرم می شوند و ادای عاشق شدن در می آورند. در واقع عشق را به بازی می گیرند. با این حال جای تعجب نیست که از صمیمت و یکرنگی کمتر خبری باشد و نوعی اضطراب و احساس ناکامی ما را احاطه کرده باشد. عشق نیروی عظیمی است که در هر انسانی وجود دارد و در انتظار شناسایی، گسترش و روئیدن قرار دارد. هر انسانی باید بداند که در هر شرایط برای یادگیری دیر نیست و او همواره می تواند یاد بگیرد و عشق بورزد. انسان باید یاد بگیرد که عشق چیست؟ چه ویژگیهایی دارد؟ و چه خصلتهای انسانی عشق و عاشق را می سازد. این ویژگیها چگونه رشد می کند؟ هر کس بالقوه توان دوست داشتن را دارد اما این نیرو باید با تلاش مستمر به فعل برسد.