#


تفاوتهای ارتباطی و نقش های وارونه زن و مرد

15 می 2018 بدون نظر 1669 بازدید

تفاوتهای ارتباطی و نقش های وارونه زن و مرد

تفاوتهای ارتباطی بین مردان و زنان

اغلب انسان شناسان معتقدند که پنج تفاوت اصلی ارتباطی میان زنان و مردان وجود دارد که به طور خلاصه به شرح ذیل می باشد.

دلگرم کردن: غالبا زنان برای دلگرم کردن شوهران خود از کلماتی هم چون آه، اوه و … استفاده می کنند، یک مرد ممکن است این گونه علائم را به عنوان کلماتی که همسرش برای اعلام رضایت و موافقت با او بیان می دارد تلقی کند. یا شاید احساس ناراحتی کند چون متوجه می شود که همسرش برای ادامه مکالمه و گرمی و شور آن از این کلمات استفاده می کند. هم چنین خانم احساس کند که چون همسر این الفاظ را بکار نمی برد به او توجه نمی شود.

استفاده از کلمات بی ربط: زنان از حرفهای بی ربطی که مردان بکار می برند دلخور هستند و حتی ممکن است با سکوت و یا شیوه های دیگر اعتراض کنند. شکایت و اعتراض برخی از زنان را می توان به این مسئله ارتباط داد. زنان می گویند که شوهرانشان به حرفهای آنها توجهی نمی کنند در حالی که مردان آن را شیوه ای برای گفتگو می دانند.

ایجاد برتری در حس یکی شدن: برای این هدف با کمی دقت متوجه می شوید که الفاظی چون “ما” ، “تو” در میان زنان بیشتر به چشم می خورد و غالبا آنها از لحن اقتداری و خشن مردان خود رنج می برند و آن را دلیلی بر اثبات حاکمیت مردان تلقی می کنند.

سئوال کردن: زنان معمولا در مکالمات سئوالات بیشتری می پرسند. آنها سئوال کردن را راهی برای ادامه گفتگو می دانند. در حالی که مردان پرسیدن را راهی برای کسب اطلاعات بیشتر می دانند. مردان کمتر دوست دارند سئوالات شخصی را مطرح کنند. آنها فکر می کنند که اگر همسرم قرار است چیزی به من بگوید خواهد گفت. زنان نیز فکر می کنند اگر سئوال نکنند شوهرشان فکر می کنند آنها بی تفاوت هستند. مردان سئوالات زیاد را نشاندهنده فضولی سئوال کننده می دانند در حالی که زنان آن را بیانگر ارتباط قوی و صمیمی زوجین می دانند.

تصمیم گیری: مردان هرگاه به سخنان همسران خود گوش می کنند سعی دارند سریعا راه حلی برای مشکلات مطرح شده پیدا کنند. اما در این مورد زنان موشکافی و پرداختن جزء به جزء به جل مسئله را ترجیح می دهند. زنان مشکلات خود را با زنان دیگر در میان می گذارند و از تجربیات هم استفاده می کنند.

زوجین برای ارج نهادن به گفتگوهای یکدیگر و همینطور استحکام روابط خود باید به مواردی توجه کافی داشته باشند این موارد عبارت است از:

ا- سعی داشته باشید زبان شریک زندگی خود را بهتر متوجه شوید: اگر متوجه می شوید که پندهای شما به همسرتان تنها باعث ناراحتی او می شود راه حل مناسب دیگری پیدا کنید.

۲- صحبتهای همسرتان را قطع نکنید: هیچگاه وسدل حرف های همسرتان سخن نگوئید، اگر از طرف یکی از زوجین همچنین اتفاقی افتاد سریع از این مسئله تعبیر منفی نکنید و فرض را بر این بگذارید این روش صحبت کردن اوست و یا اینکه اتفاقی بوده است.

و ۳- از مطرح کردن سئوالات و پاسخهای نامناسب خودداری کنید: سئوالات خود را به شکل ماهرانه ای بپرسید تا پاسخی درست دریافت دارید و از آن بهره ببرید. مطرح کردن پرسشهایی از موضوعات مناسب و جالب به مکالمه مفید و ادامه دار می انجامد.

۴- از شیوه های عاطفی استفاده کنید: زیاد سخت گیر نباشید. هر کس حساسیتی دارد حتی همسر صمیمی نیز شاید در معرض صدمه دیدن از این حساسیت باشد. در ارتباط با همسر با آگاهی و بینش عمل کنید. توجه داشته باشید که هیچ زوجی به طور صد در صد متناسب با هم نیستند، شاید همین عدم تناسب صاد در صد باعث جذب دو فرد به هم می شود. یاد بگیرید تفاوتهای فردی یکدیگر را بپذیرید و از برخوردهای سخت و خشن خودداری کنید توجه داشته باشید که تفاوتهای شما ناشی از بی وفایی با فقدان اعتماد و احترام متقابل نیست. تفاوتها خود عامل کشش است و نه نشانه ای از ناپسند بودن.

5- به هنگام گفتگو با همسرتان ساکت و مبهوت نمانید: زمان صحبت کردن از طریق اشاره و حرکت دست و صورت با با صدا و … به همسر خود برسانید که نسبت به حرفهایش بی تفاوت نیستید. در این صورت همسرتان متوجه می شود که شما به حرفهایش گوش می دهید و برای شما مهم است.

نقش های وارونه زن و مرد

زن مرد دارای دو روحیه پنهان هستند. در وجود زن ها هم روحية زنانه وجود دارد و هم روحیه مردانه و در مردان نیز روحیه مردانه و زنانه وجود دارد. عمل و عکس العمل هر زن و مردی به چگونگی رشد و تحول این روحیات بستگی دارد. به طور طبیعی روحیه مردانه در مردها حالت قالب دارد و در زنها روحیه زنانه، که این موجب می شود آنها در یک حالت تعادل و طبیعی باشند، اما بعضی مواقع به دلایل گوناگون این حالت تعادل دچار اشکال و نقش احساسات و عواطف در آنها وارونه می شود، که این حالت عدم تعادل با علائم مختلفی بروز می کند.

مردان: گاهی در زندگی مشترک پیش می آید که مرد احساس می کند از او قدردانی نمی شود و کسی حتی نزدیک ترین فرد نسبت به او توجه ندارد و کارهایش را تصدیق نمی کند. با بروز این احساس او از حالت تعادل خارج می شود و به جنبه دیگر خود یعنی روحیه زنانه گرایش پیدا میکند. چنین عدم تعادلی باعلایمی بروز می کند. علائمی چون:

۱- نیاز به استراحت بیش از حد و انزوا طلبی: مردی که رضایت همسرش را نمی تواند جلب کند و با کسل و ناراحت از سرکار باز می آید، انزواطلبی پیشه می کند زیرا می خواهد با پناه بردن به استراحت، استرس ها و فشارهای روزانه را به دست فراموشی بسپارد و از فشارهای عصبی وارد شده بر خود بکاهد. اگر این استراحت و انزوا طلبی از حد خود خارج شود نشانگر عدم تعادل مرد است. زیرا مرد همواره احساس می کند که در کارش پیشرفتی نداشته و نمی تواند خواسته ها و نیازهای همسرش را فراهم کند. با به وجود آمدن این گونه احساس مرد مدام سعی دارد در انزوا قرار گرفته و با خواب و استراحت بیش از حد از شرایط فرار کند.

۲- توسل به کار بیش از حد:گاهی واکنش مرد در مقابل حمایت نشدن خود را در قالب کار مفرط و اضافه کاری های بیش از حد و . بی مورد نشان می دهد، واکنش غریزی مرد در مقابل نارضایتی همسرش بیشتر پول در آوردن که لازمه اش کار مفرط و بیش از حد است. مرد می خواهد و در واقع فکر میکند که با این کار می تواند رضایت همسرش را به دست آورد. برای او اصلا اهمیت ندارد که تا چه حد در کارش موفق است در واقع او تشنه کسب موفقیت بیشتر است مرد مدام خود را سرزنش میکند که چرا بیشتر پیشرفت نمی کند و مرتکب اشتباه می شود، دوست دارد وسایل رضایت هر چه بیشتر همسرش را فراهم سازد. او با روی آوردن افراطی به کار موقتا می تواند نیاز مورد قدردانی و ستایش قرار گرفتن را از یاد ببرد.

۳- درد دل کردن با دیگران و بروز رفتارهای زنانه: زمانی که روحیه مردانه مردی تشویق و حمایت نشود، او در لاک دفاعی فرو می رود و روحیه زنانه اش بروز می کند. چنین مردی می خواهد بیشتر صبحت کند تا با همسرش ارتباط برقرار سازد. او می خواهد به احساسات و واکنش های همسرش پی ببرد در حالی که وقتی با او صبحت می کند، همواره با او مشاجره و دعوا میکند و می خواهد حرف او بی چون و چرا مورد قبول قرار گیرد و به گفته هایش توجه شود. او چون یک مرد است این تمایلات خود را با حالتی تهاجمی و پرخاشگری بروز می دهد و می خواهد ثابت کند که حق با او است. این سومین واکنش عدم تعادل یعنی بروز روحیه زنانه در مرد است.

مبارزه با این عوارض: این واکنش ها و عدم تعادل مردها به علت ارائه نشدن قدردانی و قدرشناسی از سوی همسرشان می باشد. اگر این نیاز بر آورده نشود، نیازهای وارونه جانشین آن می شود. زنها باید روحیات مردانه شوهرانشان را تقویت کنند تا مردها احساس رضایت لازم را به دست آورند و با بکارگیری این انرژی به راحتی بر مشکلات روزمره غلبه کنند. زنانی که شوهر خود را خوب درک نمی کنند با عکس العمل های نابجا، غیر اصولی و شکایت کردن، وضعیت را بدتر می کنند. یک زن می تواند با بیان کلمات محبت آمیز و صادقانه اش قدرشناسی خود را نشان دهد. زیرا با اینکار شوهرش را وا می دارد که با تعادل خود در اختیار همسرش باشد. قدرشناسی زنها می تواند حتی کارهای جزیی روزانه را نیز در بر گیرد. زنها با این کار در واقع به خود کمک می کنند زیرا با بیرون آمدن شوهر از انزوا بیشتر به زن توجه می کنند و کم کم این حس را پیدا میکنند که همسر آنها از قابلیت و لیاقت های آنان با خبر بوده و به آن ارج می نهند.

زنان: احساس خستگی مفرط و یکنواختی در زندگی و همین طور بروز مشکلات متعدد در زندگی، تمایل به صحبت کردن که از خصوصیات زنهاست را کم می کند و رفته رفته آنان توان حل مشکلات روزانه خود را از دست داده و بدون اینکه خود بخواهند به سمت عدم تعادل پیش می روند. علائم متعددی نشان دهنده این عدم تعادل است که می توان به طور خلاصه به علائمی چون:

1- احساس مسئولیت غیر اصولی برای حل مشکل خانواده و کار مفرط: زمانی که روحیات زنانه زنها تقویت و حمایت نمی شود آنها برای گریز از دلزدگی شوهرشان و ترس از طلاق، ناخودآگاه به سمت جنبه مردانه خود و ابراز تمایلات مردانه پیش می روند. آنان به عاقلانه رفتار کردن خویش مفتخرند، بنابراین شدیدا کار می کنند و نیازهای زنانه خود را برای حل کردن مشکلات خانه و خانواده پنهان می کنند، تصور غلط این زنها این است که نیازها و حساسیت های زنانه و احساس زن بودن و زنانه رفتار کردن ناخوشایند است. این گونه زنها دائما با خود درگیر هستند و روحیات زنانه خود را پس می زنند. آنها دوست دارند به جای ظریف و زنانه رفتار کردن، در غالب رفتارهای مردانه خشک، خشن و نفوذ ناپذیر شوند و همین طور می خواهند به جای وابستگی به شوهرشان، تمایل به استقلال داشتن را تجربه کنند. آنها تا جایی در این عدم تعادل و افراط گرایی پیش می روند که حمایت مردها را به باد تمسخر میگیرند در صورتی که این حمایت مردها می باشد که حامی و حمایتگر همیشگی آنها است.

۲- تمایل به اینکه همسرشان پر حرفی کند: واکنش دیگر زنها نسبت به عدم تعادل خود این است که مایلند همسرشان بیشتر از آنها حرف بزند و احساساتش را با زنش در میان بگذارد. این دقیقا نقشی است که زنها در حالت تعادل باید بر عهده داشته باشند. این گونه زنها بیشتر تمایل دارند تا شوهرشان زنانه رفتار کند، زیاد حرف بزند، سفره دل بگشاید و درد دل کند. آنها احساس می کنند که با زنانه رفتار کردن مرد، امنیت خود را به دست می آورند و از این راه خود را راضی و خشنود می کنند. این تمایل زن یعنی زنانه رفتار کردن مرد و کاهش خشونت در او به این معنی است که نیاز اصلی، جانشین نیاز دیگری شده است و تمایل خودشان به زنانه برخورد کردن را آشکار نمی سازند.

٣- احساس خستگی بسیار و در نتیجه پرخوری: واکنش غیر طبیعی دیگر نسبت به ارضا نشدن روحیه زنانه پرخوری است. خوردن می تواند آسان ترین راه برای تأمین کمبود عشق و علاقه باشد. زنها می توانند با غذا خوردن، موقتا احساس استرس، نا امنی و ترس را در خود سرکوب کنند. احساسی که از روحیه زنانگی آنها سرچشمه می گیرد. زنها کم و بیش می توانند با پرخوری نیاز رسیدگی به روحیه زنانه خود را بر طرف کنند یعنی در واقع با واکنش جانشین سازی می توانند نیاز اصلی خود که نیاز به عشق، محبت و همدردی است را با پرخوری پر کنند. البته نیاز به پرخوری برای مدت کوتاهی نیاز به عشق را برآورده می سازد و زن آنقدر تشنه می ماند تا نیاز او برای عشق بر آورده شود و احساس آرامش در او به وجود آید. زنها گاهی تا اندازهای خود را فریب می دهند که به شادی و خوشحالی غیر طبیعی و ساختگی خود دل می بندند و ظاهرا نشان می دهند که تمامی نیازهای آنها بر آورده شده است. داد

مبارزه با این عوارض: تمامی این واکنش ها به علت مشاهده نکردن حمایت مورد نیاز از روحیه زنانه می باشد، بنابراین یک زن احساس می کند که مجبور است از روحیه ظریف زنانه خودداری کند و به سمت رفتار مردانه کردن گرایش پیدا کند. او فکر می کند که با این کار می تواند توجه شوهر خود را به خودش جلب کند و موجب حمایت شوهر از او شود، در حالی که با چنین رفتاری وضعیت به وخامت بیشتری دچار می شود. مردها باید به کمبودهای همسر خود در این زمینه توجه کنند و با حمایت های بی دریغ خود حس زنانگی را در آنها تقویت کنند و آنان را از گردابی چنین مهلک نجات دهند. در چنین شرایطی یک مرد باید با تمام وجود زنش را درک کند و متوجه باشد که ممکن است زنش به کمی استراحت و تنها ماندن احتیاج داشته باشد، تا آمادگی و تعادل لازم را برای زندگی به دست آورد. به عنوان مثال اگر وقتی زنی به خاطر کار خسته کننده و مفرط رنج می برد و احساس کسالت می کند، تنها راه چاره حمایت صادقانه شوهر از اوست. شوهر باید در چنین شرایطی او را تحت حمایت بی دریغ خود قرار دهد و نیازهای عاطفی و روانی او را تا حد امکان بر آورده سازد. تا زن بداند که همسرش به خاطر عشق به او از هیچ کوشش فروگذاری نمی کند.

برچسب ها
به اشتراک بگذارید


دیدگاه کاربران

دیدگاه‌ها بسته شده‌اند.