پیراهن بی بی نازنین

No votes yet.
Please wait...

پیراهن بی بی نازنین

یکی بود یکی نبود، توی یک خانه کوچک پیر زن مهربانی زندگی می کرد. اسم این پیر زن بی بی نازنین بود. بی بی نازنین چند تا مرغ داشت که هر روز تخم می گذاشت. یک روز بی بی نازنین رفت بازار تا مرغ هایش را بفروشد. چشمش به یک پارچه افتاد . پارچه ی قشنگی بود ، سرخ صورتی و ابی داشت و پر بود از برگ های سبز . بی بی نازنین با خودش گفت :یک بار که هزار بار نمیشه . جلو رفت و پارچه را خرید. به خانه رسید، نشست با ان پارچه یک پیراهن دوخت . پیراهن را پوشید و دور خودش چرخید و با خودش خواند:
پیراهن نگو که باغ / باغی که بی کلاغه / پر از گل رنگارنگه / پیرهن من قشنگه

پیراهن و درخت

مدتی گذشت بی بی نازنین پیراهنش را شست و روی بند انداخت اما تا چشم از پیراهن برداشت باد تندی وزید و پیراهن را با خودش برد. بی بی نازنین داد و فریاد کرد اما فایده ای نداشت. از خانه بیرون دوید و دنبال پیراهن رفت . باد پیراهن را برد تا رسید به یک درخت بید. پیراهن را تن درخت بید کرد. بی بی به درخت رسید و گفت: پیراهنم را پس بده، باغ گلم را پس بده. درخت بید گفت: این پیراهن توست؟ من را بگو که فکر کردم باد برایم یک دسته گل اورده. حالا می گذاری پیراهنت تنم باشد تا یک درخت پر گل بشوم؟ بی بی نازنین گفت:

ای بیدک نازنین ، هرچه بخواه، به جز این / اما نگو که بی بی ، از یاد برده خوبی / درست کنار پایت، گل می کارم برایت / گل و درخت و پیرهن، راضی شدی تو از من؟
درخت بید خوشحال شد، اما تا امد پیراهن بی بی را پس بدهد باد وزید. پیچید و تابید و پیراهن را با خودش برد. باد رفت و رفت تا به یک مترسک رسید. بی بی نازنین رسید وگفت: اهای مترسک پیراهنم را پس بده باغ گلم را پس بده. مترسک گفت: این پیراهن توست؟ مب را بگو فکر کردم باد، لباس کهنه و پاره من را دیده و برایم یک لباس نو اورده. حالا می گذاری پیراهنت تنم باشد؟ بی بی گفت:

مترسک نازنین، هرچه بخواه ، به جز این / اما نگو که بی بی، از یاد برده خوبی / شال خودم پیرهنت، لباس نو بر تنت / لباس و شال و پیرهن، راضی شدی تو از من؟

پیراهن و مترسک

مترسک خوشحال شد اما تا خواست پیراهن را به بی بی ناز بده باد وزید و پیراهن را با خودش برد. بی بی نازنین رفت و رفت تا به یک باغ رسید دید پیراهنش توی باغ افتاده، ان را برداشت اما یک راستبه خانه برنگشت. اول کنار درخت بید رفت و برایش یکبوته گل کاشت. بعد رفت سراغ مترسک و با شال کمرش برای مترسک لباس نو درست کرد. وقتی به خانه رسید پیرهنش را دوباره شست و روی بند انداخت. افتاب تابید و پیراهنش را خشک کرد بی بی دلش شاد شد و با صدای بلند خواند.

پیرهن نگو که باغه / باغی که بی کلاغه / پرگل و رنگارنگه / پیرهن من قشنگه

No votes yet.
Please wait...
از من بپرس 5

Recent Posts

هفته دوم بارداری

هفته دوم بارداری هفته اول بارداری با تمام هیجاناتش گذشت و الان قصد داریم هفته…

5 سال ago

هفته سوم بارداری

هفته سوم بارداری در هفته سوم بارداری ممکن است که زن هنوز متوجه این قضیه…

5 سال ago

هفته اول بارداری

بارداری دوران بارداری عمدتا 9 ماه به طول می انجامد اما پزشکان برای بررسی دقیق…

5 سال ago

برنامه غذایی مادران شیرده

در پر تو فعالیت چشمگیر غدد پستانی و تغذیه کامل مادر، کودکی که از شیر…

5 سال ago

از انواع زایمان بیشتر بدانید

از جمله مراحل زایمان در بیمارستان از شما معاینه لگن به عمل می آید، تا…

5 سال ago

اقداماتی که باید در زمان زایمان انجام دهید

زایمان شما نه ماه بارداری را پشت سرگذاشتید و حالا لحظه ای که منتظرش بودید…

5 سال ago