جشن تولد ۶ سالگی آیدا بود همه چیز برای شروع مهمانی آماده بود مادربزرگ درحالی که بسته ی بزرگ و زیبایی در دست داشت نزدیک آیدا آمد و گفت:دخترم این هدیه ی من برای توست دوست دارم تا قبل از آمدن مهمان ها آن را به تو بدهم.آیدا تشکر کرد کنارمادربزرگ نشست و شروع کرد به بازکردن هدیه اش درحالی که چشمانش از شادی می درخشید گفت:واااای این خیلی زیباست خودش را توی بغل مادربزرگ انداخت تشکر کرد و او را بوسید هدیه ی او یک لباس محلی بسیار زیبا با رنگ های شاد بود.مادر بزرگ گفت:این لباس محلی شهر من گیلان است زمانی که به سن تو بودم دخترها و خانم های گیلانی از این لباس ها می پوشیدند.و ادامه داد شهرهای مختلف ایران آداب و رسوم زبان غذا و لباس های مخصوص به خود را دارند و لباس ها مناسب شرایط و آب و هوای آن شهر متفاوت است.سپس به آیدا در پوشیدن لباس جدیدش کمک کرد.آیدا در لباس محلی مثل یک عروسک شده بود.بادامن رنگارنگ و پرچینش چرخی زد و بار دیگر مادربزرگ را بغل کرد و بوسید و گفت:این بهترین هدیه است متشکرم مادر بزرگ.
نام قهرمان قصه:آیدا
مکان قصه:خانه
زمان قصه:روز
پیام قصه:هراستانی در کشور ما لباس محلی مخصوص خود را دارد.
عناصر قصه:مادر بزرگ لباس محلی گیلان
هفته دوم بارداری هفته اول بارداری با تمام هیجاناتش گذشت و الان قصد داریم هفته…
بارداری دوران بارداری عمدتا 9 ماه به طول می انجامد اما پزشکان برای بررسی دقیق…
در پر تو فعالیت چشمگیر غدد پستانی و تغذیه کامل مادر، کودکی که از شیر…
از جمله مراحل زایمان در بیمارستان از شما معاینه لگن به عمل می آید، تا…
زایمان شما نه ماه بارداری را پشت سرگذاشتید و حالا لحظه ای که منتظرش بودید…