یک روز عصر، چهار نفر از ما برای صرف شام بیرون رفتیم. لیا سه ساله بود. بچهها میدانستند که ما بعد از صرف شام اغلب، دسر می خوریم. لیا، چیزبرگر همیشگی خود را همراه با یک چیپس و شیر کوچک و یک نی سفارش داد. بنا به هر دلیلی، لیا خواست به جای غذاخوردن در اطراف رستوران بگردد. ما، تذکرات خانوادگی را به او دادیم. با هر تذکری یک تکه از چیزبرگر و یک جرعه از شیر را میخورد. او درست غذا نمی خورد. در با ضمن، بقیه تقریبا غذای خود را تمام کرده بودند.
با دیدن این که او گرسنه نیست خواستم رفتار معقولی داشته باشم. من، بقیه چیزبرگر او را نصف کردم و به او گفتم که قبل از خوردن دسر، باید نصف این چیزبرگر را بخوری. اگر نخوری، از بستنی هم خبری نیست. لیا، لبخندی زد و حرف ما را پذیرفت اما همچنان به نخوردن غذا و نگاه کردن به این طرف و ان طرف پرداخت. داشت نوبت حساب کردن صورت حساب فرا می رسید و وقتش بود که دسر را سفارش بدهیم. گرچه او غذای خود را نخورده بود اما با این حال، خواستم برای لیا نیز بستنی بخریم. چون مؤدب و خوش رفتار بود. فکر کردم که چه افتضاحی به بار میآورد که اگر برای او بستنی بخریم ولی آن را نخورد. بسیاری از والدین، این گونه فکر می کنند. نحوه توجیه تسلیم شدن مان به ویژه در ملاءعام به این شکل است. هرگز تسلیم این گونه افکار نشوید.
تنها راه حلی که داشتیم تسلیم نشدن بود. به او گفتیم اگر غذایش را نخورد از دسر هم خبری نیست. ایستادگی، مهمتر از کمی گریه کردن و خجالت کشیدن است. انتخاب ما این که چه کاری بکنیم نبود بلکه این بود که چگونه کارمان را انجام دهیم. تصمیم گرفتیم که آنتونی و مادرش سه بستنی بگیرند و جلوی صندوق منتظر ما باشند. من هم کنار میز لیا ماندم تا او برای خوردن غذایش وقت کافی داشته باشد نه به خاطر این که میتوانست بستنی خود را بخورد چون دیگر وقتش تمام شده بود بلکه به این خاطر که می خواستم بیشتر غذای خود را بخورد. زمان خوردن بستنی به سر رسیده بود.
بعد از چند دقیقه، به لیا گفتم که ما باید رستوران را ترک کنیم. از من پرسید که آیا می تواند بستنی خود را الان بخورد یا خیر. به او گفتم: نه، چون غذای خود را هنوز تمام نکردهای. او گفت: پدر، الان می خورم. بعد، دید که ما سه بستنی خریدهایم نه چهار تا با این کار، به طور ضمنی به او فهماندیم که چون ما همگی غذای خود را خورده بودیم، توانسته بودیم بستنی خود را نیز بخوریم.
وقتی دختر کوچولوی خود را که جیغ می کشید در آغوش گرفتم و خواستم از میان جمعیت بیرون بروم احساس ترس و خجالت کردم. پیش خودم فکر کردم که دیگران در مورد ما، چه فکری می کنند. خواستم به آن ها توضیح بدهم که «همه چیز روبه راست فقط می خواستم یک ایستادگی به خرج بدهم!» لیا در سراسر راه، گریه و التماس کرد. او گفت اگر فرصت دیگری به او بدهیم غذایش را خواهد خورد. این در حالی اتفاق افتاد که سه نفر از ما داشتیم بستنی خود را می خوردیم. آنتونی خواست کمی از بستنی خود را به او بدهد. اولین باری بود که از خوردن بستنی لذت نمی بردم. خواستم شیشه ماشین را پایین بیاورم و بستنی ام را بیرون بی اندازم چرا که همگی لیا را دوست داشتیم و دیدن این که او گریه می کند برایمان دردناک بود.
بعضی وقتها گفتن نه و مقاومت کردن، کار آسانی نیست و می تواند زخم زننده باشد. در مثال بالا، تسلیم شدن و خریدن بستنی، کار بسیار راحتی بود اما چنین نکردیم. چون می دانستیم که مقاومت کردن اهمیت زیادی دارد حتی اگر گاهی دردناک نیز باشد.
می خواستیم لیا یاد بگیرد که من و مادرش منظورمان چیست حتی اگر این کار باعث کمی آزردگی موقت هم باشد. می خواستیم به دخترمان بفهمانیم که اگر می خواست دسر بخورد باید یک کم غذا بخورد و اگر شامش را تمام نکند دیگران منتظر او نخواهند بود و أو مجبور است حتی در ملاء عام به خواسته پدر و مادر توجه کند.
تقریبا دو هفته بعد، دوباره به همان رستوران رفتیم. میخواستیم ببینیم که آیا تلاش ما موثر بوده یا خیره لیا، شام خود را با هدف خورد. او بعضی وقتها، خوردن شام را متوقف می کرد و می گفت: «امشب می خواهم چیزبرگرم را تماما بخورم». وقتی پیشخدمت، بستنی لیا را به او داده لیادرسی دیگری نیز گرفت. او خوشحال شد و به خود افتخار کرد. ما نیز فهمیدیم که تجربه دردناک ما، بی نتیجه نبوده است.
به بدرفتاری اجازه ظهور ندهید چون به مشکلات و مسایل بزرگ تر تبدیل می شود. وقتی سوء رفتار دخترمان را دنبال می کردیم در واقع بیشتر به دنبال آینده او بودیم تا وضع فعلی او. می خواستیم لیا بداند که مجبور بود شام خود را نه این دفعه بلکه دفعات دیگر نیز همراه با خانواده بخورد.
در صورت عدم پیگیری اصلاح سوء رفتار فرزند، چه اتفاقی میافتد. جولی، پسر ده. ساله آنا بعد از مدرسه هر روز بیرون از خانه بازی می کرد. وقتی می خواست برای خوردن . شام به خانه برود قرار بود قبل از نشستن سر میز غذا، اول دست و صورت خود را بشوید. اما جولی هیج وقت این کار را نمی کرد. روزی مادرش به او گفت: «لطفا قبل از غذا، دست و تا صورت خود را بشور.» جولی نیز دست و صورت خود را شست و هرگز با مادر خود جرو بحث نکرد. او همیشه به تذکرات مادرش گوش میداد. این رفتار، هفته ها ادامه یافت. روزی، جول با دستهای کثیف سر میز غذاخوری نشست اما مادرش به او گفت که اول دست و صورت خود را بشور. روزی مادرش مجبور شد با او برخورد کند و به او گفت: «هر روز با دستهای کثیف، سر میز غذاخوری حاضر می شوی و من مجبور می شوم تو را برای شستن دست و صورت به دستشویی بفرستم، میتوانم از شما بپرسم که چرا قبل از غذاخوردن . دست و صورت خود را نمی شویی؟»، جولی بلافاصله نگاهی به مادرش انداخت و گفت: و چون یه روزی که دست و صورتم را نشسته بودم تو به من هیچ چی نگفتی این عدم برخورد با رفتار بد کودک، ممکن بود ده هفته پیش صورت گرفته باشد اما این سهل انگاری مادر در عدم پیگیری سوء رفتار فرزند در ذهن بچه مانده بود و به همین خاطر این عمل را دوباره تکرار کرده بود. این داستان نشان میدهد که کودکان، چه قدر باهوش هستند و چه طور اعمال و رفتار ما را کاملا زیر نظر دارند و اگر یک جا، پدر و مادر در پیگیری تذکری غفلت کنند، آن ها دوباره همان عمل را تکرار خواهند کرد. به همین خاطر است که ثابت قدم بودن در تربیت کودک، اهمیت زیادی دارد و اگر تذکری به کودک داده شد باید به وسیله والدین پیگیری شود.
داستان فوق مرا به یاد لاس وگاس امی اندازد. مردم در آنجا، داخل ماشین مسابقه سکه پشت سرهم سکه میاندازند به امید این که چیزی برنده شوند. آمدن سر میز غذاخوری با دستان کثیف تقریباً همان حالت بالا را دارد، یعنی ممکن است مادر یا پدر این دفعه چیزى به او نگویند.
بسیاری از والدین در امر تربیت فرزند خود، ثابت قدم نیستند. رفتارمان با کردارمان نمی خواند. به کودکمان نه می گوییم اما بعد، تسلیم می شویم و پیگیر تذکرات خود به آن ها نیستیم. با دیدن اندکی بدرفتاری از طرف کودک، تغییر موضع می دهیم و «نه» خودمان را به «بله» تبدیل می کنیم. بعضی وقتها خودمان به فرزندانمان اجازه می دهیم تا بدرفتاری کنند و بعضی وقتها بر عکس، با سوء رفتار آن ها برخورد می کنیم.
تهدید، تنبیه نیست بلکه قصد تنبیه کردن است که فرق زیادی با تنبیه دارد. تهدید، صرفا کلامی است. بسیاری از والدین چون نمی دانند چگونه بچه های خود را تنبیه کنند از تهدید استفاده می کنند. بعضی دیگر نیز چون از تنبیه بچه می ترسند از تهدید استفاده می نمایند و بعضی هم چون برای پیگیری تنبیه، سهل انگار هستند از تهدید، استفاده می کنند. دلیل هر چه باشد، تهدید، اغلب باعث بدتر شدن سوء رفتار کودک می شود.
آیا تا به حال در اتاق انتظاری بوده اید که در آن والدین و فرزندان کم سن و سال هم باشند؟ در این جور جاها مادر به بچه میگوید: اگر ننشینی تو را را داخلی ماشین می گذارم. کودک برای لحظهای می نشیند و بعد دوباره شروع به پریدن به این طرف و آن طرف می کند. مادر، دوباره تهدید می کند و بچه چند دقیقه می نشیند و باز هم بلند می شود. مادر بار دیگر تهدید می کند و …
تهدید، به کودک می آموزد که منظور شما از تهدید، واقعا تهدید نیست و معمولا به مورد اجرا در نمیآید. کودکان، چه طور این موضوع را میدانند؟ به این خاطر که پیش از این هرگز به تهدید خود عمل نکردهاید. تهدید، شکل اغراقآمیزی از عدم استواری شما .در تربیت فرزند محسوب می شود.
تذکر با تهدید کمی متفاوت است و در صورتی که به مقدار کم و توأم با قضاوت زیاد به کار رفته باشد میتواند بسیار مؤثر باشد. بسیاری از والدین به تذکر نیازی ندارند چون اغلب کودکان میدانند که چه رفتاری صحیح و چه رفتاری ناصحیح است. فقط زمانی از تذکر استفاده کنید که کودک، رفتار مناسب را نمی داند. مثلاً بگویید بن! این رفتار، قابل قبول .نیست، لطفاً به آن ادامه نده.
همه والدین نمی توانند از تذکر به طرز درست استفاده کنند. فقط آن هایی می توانند . که به پیگیری امور، معروف هستند. والدین اغلب در مورد فرق بین تذکر و تهدید سؤالی می کنند. این تفاوت در گفتار پدر یا مادر، وجود ندارد بلکه در آنچه که کودک می شنود یافت می شود.
ملودی، دیوید چهار ساله را برای جشن تولد به خانه ما آورد. در وسط مهمانی، دیوید شروع کرد به ادا در آوردن، ملودی به او تذکر داد اما او به تذکر، عمل نکرد. ملودی به او گفت: که اگر هم چنان به رفتار نامناسب ادامه دهد مهمانی را ترک خواهد کرد اما دیوید هم چنان به سوء رفتار خود ادامه داد. ملودی او را برداشت و یک راست رفت به سمت ماشین، دیوید، شروع به گریستن کرد و التماس کرد که بماند اما آنها مهمانی را ترک کردند و برگشتند. مهمانی برای دیوید دیگر تمام شده بود. گرچه خود ملودی هم مجبور شد مهمانی را ترک کند اما پیگیر تذکرش شد. دیوید از آن زمان به بعد در سایر مهمانی ها رفتار مناسبی داشت. اگر شما نیز پیگیر تذکرات خود باشید، کودک شما به آن توجه خواهد کرد. کودک یاد خواهد گرفت که وقتی به او میگویید بس است یعنی بس است. اگر محکم و استوار نباشید کودکا به تذکراتتان توجهی نخواهد کرد.
تذکر دیگری که می تواند بسیار مؤثر باشد تذکر زمانی است. این تذکر هم برای پدر و مادر و هم برای کودک می تواند مفید باشد. در اینجا به نمونه هایی از آن اشاره می شود.
تذکر زمانی به کودک یاد میدهد که قبل از اتمام وقت معین باید کارش را سر وقت تمام کند. چنین رفتاری برای کودک، مناسب است و معمولاً او را تشویق می کند تا هر چه بیشتر با والدین خود، همکاری کند. نمیدانم به چه دلیلی کودکان علاقه زیادی به تایمر دارند. از آن میتوانید در آشپزی نیز استفاده کنید. بازخوردی که از والدین در مورد استفاده از تایمر گرفته ام همگی مؤید عقیده من در مورد مؤثر بودن استفاده از آن هستند. بسیاری از والدین استفاده از این روش را بسیار مفید دانسته اند.
پنج دقیقه دیگر به تو مهلت می دهم تا ببینم چه می شود
بسیاری از والدین از گفتن کلمه «نه، به کودکان خود می ترسند. بسیاری از والدین برای پرهیز از جر و بحث؛ بعضی دیگر به خاطر احساسی خجالت یا گناه و بعضی ها به خاطر ترس از دوست نداشته شدن و بعضی ها به خاطر تنبلی، از گفتن نه اجتناب می کنند و کاری انجام نمیدهند. این قبیل والدین از جملات و تأخیر اندازه استفاده می کنند. بسیاری از این را از والدین مان یاد گرفتهایم. جملاتی مثلی، تا پنج دقیقه دیگر، شاید یک وقت دیگر، ببینم چه می شود، از این قبیلی جملات هستند. سه جمله زیر از جمله این جملات متداول هستند
استفاده از این گونه جملات، زمانی مفید است که کودکان میدانند منظور شما از گفتن شاید، ببینم چه میشود، دقیقاً چیست. کودکان باید بدانند که منظور شما از این هدف چیست و اگر به آنها میگویید که پنج دقیقه دیگر وقت دارید یعنی درست پنج دقیقه، نه. ده دقیقه!
بعضی وقتها استفاده از این جملات، مضر است. اگر از آنها زیاد استفاده کنید کودکان به خواهش و تمنا میپردازند و شما را مجبور به تسلیم شدن می کنند. پس در استفاده از آنها دقت کنید.
چه طوری میتوان به کودک خود فهماند که شاید یک وقت دیگر، یعنی نه، نمی شود؟ هر از چندگاهی این کار را انجام دهید تا کودکان تان بفهمند. مثلاً بگویید: می دانم که قبلا به شما گفتم، شاید یک روز دیگر، اما میبینم که نمی شود. خواهید دید که احتمالا کودکان شما از این هدف، خوششان نخواهد آمد اما اشکالی ندارد. نگران نباشید با این حرف، آنها نخواهند مرد. سعی کنید ثابت و استوار باشید. این کار در درازمدت ارزش زیادی دارد.
هفته دوم بارداری هفته اول بارداری با تمام هیجاناتش گذشت و الان قصد داریم هفته…
بارداری دوران بارداری عمدتا 9 ماه به طول می انجامد اما پزشکان برای بررسی دقیق…
در پر تو فعالیت چشمگیر غدد پستانی و تغذیه کامل مادر، کودکی که از شیر…
از جمله مراحل زایمان در بیمارستان از شما معاینه لگن به عمل می آید، تا…
زایمان شما نه ماه بارداری را پشت سرگذاشتید و حالا لحظه ای که منتظرش بودید…