ماندانا دختری ۵ ساله و بسیار کنجکاو بود. یک روز همراه پدر و مادرش برای گردش به تخت جمشید آمده بودند.خرگوش عروسکی اش را محکم در بغل گرفته بود با او حرف می زد و راه می رفت رفت و رفت تا از پدر و مادر دور شد. و به جمع بچه هایی که همراه معلمشان به گردش آمده بودند رسید. خانم معلم برای بچه هایی می گفت:شیراز یکی از شهرهای قدیمی و تاریخی ایران است. شهر ما دیدنی های زیادی مثل عمارت تخت جمشید دارد .سپس از بچه ها خواست کنار یکدیگر بایستند تا عکسی یادگاری بگیرند.
ناگهان چشمش به ماندانا افتاد و از او پرسید: دخترم اینجا چه کار می کنی؟در همین لحظه ماندانا به گریه افتاد و خانم معلم متوجه شد که او گم شده است دست او را گرفت و گفت:گریه نکن من مراقبت هستم تا پدر و مادرت را پیدا کنیم.وقتی پدر و مادر ماندانا او را همراه خانم معلم دیدند خوشحال شدند و تشکر کردند می خواستند خداحافظی کنند که خانم معلم گفت:
من و بچه های مدرسه می خواهیم به مزار حافظ شیرازی برویم اگر ماندانا دوست دارد با بچه ها باشد شما هم بیائید پدر و مادر قبول کردند و همراه ان ها رفتند.در حافظیه خانم معلم برای بچه ها گفت:حافظ یکی از شاعر های بزرگ و مشهور ایرانی است و کتاب و فالنامه ی او یکی از معروف ترین کتاب ها است.مردم ایران حافظ و کتابش را خیلی دوست دارند.وقتی از شهرهای مختلف به شیراز می آیند سری هم به اینجا می زنند تا فالی بگیرند.
در پایان گردش مادر ، خانم معلم و بچه ها را به چای و آب نبات پولکی دعوت کرد.موقع خداحافظی خانم معلم به ماندانا گفت:تو هنوز خیلی کوچک هستی هیچ وقت دست پدر و مادرت را رها نکن و از آن ها جدا نشو.ماندانا به خانم معلم قول داد و با دوستانش خداحافظی کرد.خرگوش عروسکی اش را محکم در بغل گرفت و دست دیگرش را به مادر داد و به خانه بازگشتند.
نام قهرمان قصه:ماندانا
مکان قصه:حافظیه ی شیراز
زمان قصه:روز
پیام قصه:هرشهری بنا و آثار تاریخی زیبایی دارد.
عناصرقصه:مادر و پدر ماندانا خانم مربی خرگوش عروسکی
هفته دوم بارداری هفته اول بارداری با تمام هیجاناتش گذشت و الان قصد داریم هفته…
بارداری دوران بارداری عمدتا 9 ماه به طول می انجامد اما پزشکان برای بررسی دقیق…
در پر تو فعالیت چشمگیر غدد پستانی و تغذیه کامل مادر، کودکی که از شیر…
از جمله مراحل زایمان در بیمارستان از شما معاینه لگن به عمل می آید، تا…
زایمان شما نه ماه بارداری را پشت سرگذاشتید و حالا لحظه ای که منتظرش بودید…