روز خیلی گرمی بود خورشید خانم هم گرمش شده بود باد گرم به او گفت:با این موهای بلند بایدهم گرمت بشه!چرا موهایت را کوتاه نمی کنی؟باد به خانه ی آرایشگری که در نزدیکی خورشید خانم زندگی می کرد رسید به آرایشگر گفت:عجله کن باید همراه من برای کوتاه کردن موهای خورشیـد خانم بیایی آرایشگر وسالش را توی ساک گذاشت و همراه باد گرم پیش خورشید خانم رفت.خورشید خانم به او خوش آمد گفت و از او خواست کارش را زودتر شروع کند قیچی آرایشگر قچ قچ کرد و یک دسته موهای طلایی روی گندمزار ها ریخت.بازم قیچی قچ قچ کرد و یک دسته موهای طلایی روی گل های آفتاب گردان ریخت.قیچی برای بار سوم قچ قچ کرد و روی برگ های درختان ریخت و همه ی برگ ها را زرد و طلایی کرد آرایشگر به خورشـید خانم گفت:تمام شد خورشید خانم کمی پایین آمد و خودش را در آینه ی دریا نگاه کرد و گفت:وای این منم؟چقدر عوض شده م چقدر خنک شده ام.بادگفت:توخنک باشی همه خنک می شوند.حتی من هم به داغی قبل نیستم.آرایشگر با خورشید خانم خداحافظی کرد و گفت:پاییز سال آینده بر می گردم و دوباره موهایتان را کوتاه می کنم.
نام قهرمان قصه:خورشـید خانم
مکان قصه:آسمان
زمان قصه:روز
پیام قصه:رسیدن فصل پاییز
عناصرقصه:باد آرایشگر قیچی آینه ی دریا گل های آفتاب گردان
روز طبیعت؛ جشن دوستی با زمین سیزده به در روزی است که بچهها میتوانند مثل…
چرا روز جمهوری اسلامی ایران برای بچهها مهم است؟ روز جمهوری اسلامی ایران یادآور روزی…
نوروز، جشن تولد طبیعت برای کودکان نوروز مثل یک قصهٔ پریان است که هرسال تکرار…
چرا آغاز تعطیلات نوروزی برای بچهها مهم است؟ آغاز تعطیلات نوروزی مثل باز شدن دروازهی…
هفته دوم بارداری هفته اول بارداری با تمام هیجاناتش گذشت و الان قصد داریم هفته…