عینک پدربزرگ

پدر و مادر ارسلان کوچولو، چند روزی بود که به مسافرت رفته بودند؛ ارسلان هم به به خانه ی پدر بزرگ رفته بود. ارسلان توی حیاط، برای گنجیشک های کوچولو ، دانه می ریخت. گنجشک ها هم جیک جیک می کردند و تند تند دانه ها را می خوردند. کم کم ، هوا ابری شد و باران گرفت . ارسلان بر گشت توی اتاق، دید که پدربزرگ، در حال خواندن کتاب ، خوابش برده، عینک پدربزرگ هم روی کتاب بود. ارسلان، عینک پدربزرگ را برداشت و زد به چشم هایش، اما هیچی نمی دید.

چون عینک برای چشم های ارسلان نبود، اما ارسلان از عینک خوشش امده بود و دوست داشت که بتواند مثل پدر بزرگ ،کتاب بخواند؛ برای همین ، رفت و نشست پیش پدر بزرگ و سعی کردکه کتاب پدر بزرک را بخواند.پدر بزرگ، از صدای ورق زدن های ارسلان از خواب بیدار شد و گفت«چی کار می کنی پسرگلم؟ عینک من باعث می شه که چشمهایت ضعیف بشه!» ارسلان، عینک را از چشمهایش برداشت و به پدر بزرک دادو گفت :«ببخشید بدون اجازه به عینک شما دست زدم، اما دلم می خواست می توانستم مثل شما کتاب بخوانم.» پدر بزرگ خندید و به ارسلان گفت:«پسرم، وقتی به مدرسه بروی، یاد می گیری که چطور کتاب بخوانی. عینک، ما بچه هایی است که چشم هایشان ضغیف است و یا «پدر بزرگی مثل من» که چشم هایش ضعیف شده!»ارسلان خندید و رفت یک کتاب قصه اورد تا پدر بزرگ برایش بخواند.

_نام قهرمان قصه : ارسلان

_مکان قصه: منزلپدر بزرگ

_زمان قصه: روز

_پیام قصه: کتاب خواندن

عناصر قصه: پدر بزرگ، گنجشک ها، عینک، کتاب

از من بپرس 5

Recent Posts

هفته دوم بارداری

هفته دوم بارداری هفته اول بارداری با تمام هیجاناتش گذشت و الان قصد داریم هفته…

5 سال ago

هفته سوم بارداری

هفته سوم بارداری در هفته سوم بارداری ممکن است که زن هنوز متوجه این قضیه…

5 سال ago

هفته اول بارداری

بارداری دوران بارداری عمدتا 9 ماه به طول می انجامد اما پزشکان برای بررسی دقیق…

5 سال ago

برنامه غذایی مادران شیرده

در پر تو فعالیت چشمگیر غدد پستانی و تغذیه کامل مادر، کودکی که از شیر…

5 سال ago

از انواع زایمان بیشتر بدانید

از جمله مراحل زایمان در بیمارستان از شما معاینه لگن به عمل می آید، تا…

5 سال ago

اقداماتی که باید در زمان زایمان انجام دهید

زایمان شما نه ماه بارداری را پشت سرگذاشتید و حالا لحظه ای که منتظرش بودید…

5 سال ago