مریم دختر خوب و مهربانی بود که با پدر و مادر و مادربزرگش زندگی می کرد.او همیشه با عروسک ها و اسباب بازی هایش بازی می کرد.تا اینکه یک روز همراه مادرش به خرید رفتند.پشت ویترین یکی از مغازه ها عروسک قشنگی بود مریم از مادرش خواست تا آن را برایش بخرد.اما مادرش گفت:تو اسباب بازی ها قشنگی داری که بین آن ها عروسک هم هست.وقتی به خانه برگشتند مادربزرگ از این که مریم مثل همیشه شاد و خندان نبود تعجب کرد مریم با بداخلاقی گفت:من عروسک بزرگی را که پشت ویترین بود می خواهم.مادر با ناراحتی به مریم نگاه کرد و همراه مادربزرگ به آشپزخانه رفت.مادربزرگ با تکه پارچه ها پنبه نخ و سوزنی که داشت پیش مریم برگشت و گفت:من فکرخوبی کرده ام تا بتوانی عروسـک جدیدی داشته باشی.مریم اشک هایش را پاک کرد و با خوشحالی همراه مادربزرگ عروسـک جدیدی ساختند.مریم بادیدن عروسـک جدیدش دست های کوچکش را باز کرد و او را در آغوش کشید و گفت:من این عروسـک را خیلی دوست دارم مادربزرگ چون باهم این عروسک را ساختیم.
نام قهرمان قصه:مریم کوچولو
مکان قصه:خانه
زمان قصه:روز
پیام قصه:می توانیم با وسایلی که در خانه داریم اسباب بازی بسازیم
عناصر قصه:مادر مادربزرگ عروسـک پارچه ای.
هفته دوم بارداری هفته اول بارداری با تمام هیجاناتش گذشت و الان قصد داریم هفته…
بارداری دوران بارداری عمدتا 9 ماه به طول می انجامد اما پزشکان برای بررسی دقیق…
در پر تو فعالیت چشمگیر غدد پستانی و تغذیه کامل مادر، کودکی که از شیر…
از جمله مراحل زایمان در بیمارستان از شما معاینه لگن به عمل می آید، تا…
زایمان شما نه ماه بارداری را پشت سرگذاشتید و حالا لحظه ای که منتظرش بودید…