میمون کوچولو با خوشحالی دستش را از شاخه ای به شاخه ی دیگری می گرفت و بالا و پایین می رفت بقیه دوست های کوچولو هم سریع خودشون را به درخت ها رساندند و همه باهم توی جنگل بازی کردند و از میوه های خوشمزه ی درخت های جنگل خوردند بقیه ی حیوانات جنگل وقتی سر و صدای میمون ها را شنیدند توی لانه ی خودشان ماندند و بیرون نیامدند چون همه می دانستند که میمون ها شیطون و بازیگوش هستند و بهتره موقع بازی آن ها را تنها بگذارند ناگهان همه صدای آقای عنکـبوت را شنیدند میمون کوچولو سرجای خودش ماند و با تعجب پرسید:چی شده؟آقای عـنکبوت گفت:تو و دوستانت باعث شدید من امروز گرسنه بمونم و غذا نداشته باشم میمون کوچولو گفت:مگه ما چه کار کردیم؟آقای عنکبوت با ناراحتی جواب داد:یک حشره توی توری که بافته بودم گیر افتاده بود و من می خواستم برای ناهار بخورمش اما شما تور من را پاره کردید و حشره توانست فرار کند میمون کوچولو و دوستانش گفتند:ما را ببخش آقای عنکبوت حواسمون نبود قول می دهیم موقع بازی مراقب تار عنکـبوت ها هم باشیم آقای عنکـبوت هم آن ها را بخشید و شروع به تنیدن یک تار دیگر کرد.
نام قهرمان قصه:میمون کوچولو
مکان قصه:جنگل
زمان قصه:روز
پیام قصه:عنکـبوت ها تارهایی چسبناک درست می کنند که حشرات درون آن گیر می افتند.
عناصر قصه:دوستان میمون کوچولو آقای عنکبوت تار عنکبوت
روز طبیعت؛ جشن دوستی با زمین سیزده به در روزی است که بچهها میتوانند مثل…
چرا روز جمهوری اسلامی ایران برای بچهها مهم است؟ روز جمهوری اسلامی ایران یادآور روزی…
نوروز، جشن تولد طبیعت برای کودکان نوروز مثل یک قصهٔ پریان است که هرسال تکرار…
چرا آغاز تعطیلات نوروزی برای بچهها مهم است؟ آغاز تعطیلات نوروزی مثل باز شدن دروازهی…
هفته دوم بارداری هفته اول بارداری با تمام هیجاناتش گذشت و الان قصد داریم هفته…