#


زنگ تفریح

زنگ تفریح
1 مارس 2017 بدون نظر 983 بازدید

زنگ تفریح

No votes yet.
Please wait...

زنگ تفریح

دنگ دنگ دنگ!این صدای زنگ تفریح بود که بچه ها را صدا می کرد صدای زنگ در این موقع به این معنی بود که به بچه ها می گفت:بچه ها بیایید بازی کنیم شادی کنیم تاب بخوریم سر بخوریم توپ و طناب بازی کنیم.خانم مربی مثل هرروز از بچه ها خواست تا موقعی که توی حیاط هستند مراقب بچه های کوچکتر باشند تا کسی زمین نخورد و آسیب نبیند.

احسان و امیر باهم دوست بودند همانطور که دست هم را گرفته بودند به طرف سرسره رفتند.امیر هنوز چند پله بالاتر نرفته بود که افتاد و شروع کرد به گریه کردن مربی مهد جلو آمد و او را از زمین بلند کرد و او را بوسید.خوشبختانه چیزی نشده بود.مربی به بچه هایی که دور آنها حلقه زده بودند گفت:بچه ها خداروشکر حال امیر خوب است.اما ممکن بود اتفاق بدی بیفتد.پس باید موقع بازی کردن خیلی مراقب باشیم و با احتیاط و دقت بازی کنیم.امیر هم اشک هایش را پاک کرد و به خانم مربی گفت:من هم حواسم را بیشتر جمع می کنم تا دوباره نیفتم.و بعد هم به بازی کردن ادامه دادند.
نام قهرمان قصه:امیر
مکان قصه:مهدکودک
زمان قصه:روز
پیام قصه:موقع بازی احتیاط کنیم
عناصر قصه:احسان بچه ها مربی مهد

No votes yet.
Please wait...
برچسب ها
به اشتراک بگذارید


دیدگاه کاربران

پاسخی بگذارید

ارسال دیدگاه جدید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *