یک زرافه بود گردن دراز این قدر که نه !خیلی بیشتر .نه بازهم بیشتر بیشتر همین جور بگیر و برو بالا الان رسیدی به ابرها؟ آفرین!کله ی این زرافه تا دم ابرها بود.برای همین اسمش سر به هوا بود.یک روز آقا قورباغه به سر به هوا گفت:محکم بشین روی سرم تا ببرمت!آقا قورباغه روی سر سربه هوا سوار شد.رفت بالای ابرها پیاده شد.تا دلش خواست بازی کرد و ابر پشمکی خورد وقتی سیر سیر شد می خواست برگردد پایین اما زرافه ی سر به هوا رفته بود.آقای قورباغه می خواست بپرد پایین ولی میترسید چه کار کند چه کار نکند.یک دفعه ابرها رعد و برقی شدند و چیک چیک آمدند پایین.ابرها باران شدند آقای قورباغه با باران آمد پایین و تلپی افتاد روی سر زرافـه.زرافـه ی سر به هوا خوابیده بود از خواب پرید قورباغه را دید.قورباغه عصبانی بود و گفت:تو یک سر به هوای واقعی هستی.
نام قهرمان قصه:آقا قورباغه
مکان قصه:جنگل
زمان قصه:روز
پیام قصه:موقع بازی و تفریح سر به هوا نباشیم
عناصر قصه:زرافـه ابر پشمکی
چرا روز جمهوری اسلامی ایران برای بچهها مهم است؟ روز جمهوری اسلامی ایران یادآور روزی…
نوروز، جشن تولد طبیعت برای کودکان نوروز مثل یک قصهٔ پریان است که هرسال تکرار…
چرا آغاز تعطیلات نوروزی برای بچهها مهم است؟ آغاز تعطیلات نوروزی مثل باز شدن دروازهی…
هفته دوم بارداری هفته اول بارداری با تمام هیجاناتش گذشت و الان قصد داریم هفته…
بارداری دوران بارداری عمدتا 9 ماه به طول می انجامد اما پزشکان برای بررسی دقیق…