آن روز خیابان ها شلوغ بود مردم بسیاری از شهرستان ها برای استقبال از امام خمینی به تهران آمده بودند امام خمینی از فرودگاه مستقیم به بهشت زهرا رفتند و در کنار مزار شهدای انقلاب با مردم ایران دیدار کردند.امام خمینی برای مردم پیام آور صلح و شادی و ایمان بودند.بسیای از خانواده های شهدا از اینکه امام را از نزدیک می دیدند احساس آرامش و شادمانی داشتند.یادم هست پسر کوچولویی که پدرش شهید شده بود گریه می کرد امام خمینی فرمودند تا آن پسر را نزد ایشان بیاورند.پسر کوچولو همین که روی زانوهای امام نشست ساکت و آرام شد امام خمینی بسیار مهربان بودند و کودکان را خیلی دوست داشتند پدربزرگ برای چند لحظه سکوت کرد و به عکسی که در دست داشت نگاه کرد و قطره اشکی از چشمانش آرام فرو ریخت آریا دست های پدر بزرگ را در دست گرفت و گفت:پدر بزرگ ناراحت شدید؟ پدر بزرگ لبخندی زد و گفت:یادآوری خاطرات تلخ و شیرین است.حالا بروید بازی کنید. فردا باهم به نمایشگاه انقلاب خواهیم رفت.بچه ها لباس گرم پوشیدند و برای برف بازی به حیاط رفتند.
نام قهرمان قصه:پدربزرگ
مکان قصه:خانه
زمان قصه:روز
پیام قصه:امام خمینی بعد از ورود به کشور به بهشت زهرا رفتند و به شهدای انقلاب ادای احترام کردند.
عناصر قصه:آریا و مینا و دوستانشان عکس.
هفته دوم بارداری هفته اول بارداری با تمام هیجاناتش گذشت و الان قصد داریم هفته…
بارداری دوران بارداری عمدتا 9 ماه به طول می انجامد اما پزشکان برای بررسی دقیق…
در پر تو فعالیت چشمگیر غدد پستانی و تغذیه کامل مادر، کودکی که از شیر…
از جمله مراحل زایمان در بیمارستان از شما معاینه لگن به عمل می آید، تا…
زایمان شما نه ماه بارداری را پشت سرگذاشتید و حالا لحظه ای که منتظرش بودید…