زبان بازی :آریا و مینا مدتی آمده اند که پیش مادر بزرگ بمانند.مادر بزرگ در شهری دیگر زندگی می کند.صبح اولین روز بعد از خوردن صبحانه صدای بچه ها از توی کوچه توجه آن ها را جلب کرد.از مادر بزرگ اجازه گرفتند که بروند و با بچه ها بازی کنند مادر بزرگ خواهش کرد مراقب خودشان باشند و از خانه دور نشوند.آریا و مینا کیف اسباب بازیشان را برداشتند و بیرون رفتند.
آریا سلام کرد و گفت:من و خواهرم می توانیم با شما بازی کنیم؟یکی از بچه ها جلو آمد و در جواب او چیزی گفت ولی آریا متوجه حرف او نشد.آریا نزد مادر بزرگ آمد و گفت این ها مثل ما حرف نمی زنند.متوجه نمی شوم چه می گویند مادر بزرگ خندید و گفت:پسرم مردم اینجا با لهجه ی مخصوص به خودشان حرف می زنند.در کشور ما مردم شهرهای متفاوت با زبان و لهجه های مخصوص آن منطقه صحبت می کنند.
برای این است که شما حرف های هم را متوجه نمی شوید.آریا گفت:پس ما چه کنیم؟چه جوری باهم بازی کنیم؟مادر بزرگ گفت:بهتر است راهی پیدا کنید چون قرار است مدتی اینجا پیش من بمانید این را گفت و رفت دنبال کارهای خودش آریا کمی فکر کرد بعد توپش را برداشت وبه مینا گفت:بیا فکر کنم راهی پیدا کردم همین که به بچه ها رسید توپش را نشان داد و با زبان خودش گفت:ما یک بازی بلد هستیم می آیید باهم بازی کنیم؟و تا خواست به آن ها یاد بدهد بازی چگونه است دید که بچه ها هم آن بازی را بلد هستند.
خیلی زود باهم دوست شدند سریع۲گروه شدند و شروع کردند به وسطی بازی کردن از آن روز بچه ها روز خوبی را باهم گذراندند و به این نتیجه رسیدند که غیر از زبان مشترک راهی برای دوستی و بازی وجود دارد.بعد از بازی سهراب و خواهرش سیما از آن ها دعوت کردند یکی از روزها برای ناهار به خانه ی آن ها بروند.آریا و مینا گفتند:اگر مادر بزرگ اجازه بدهد می آییم.
نام قهرمان قصه:آریا و مینا
مکان قصه:کوچه
زمان قصه:روز
پیام قصه:در کشور ما مردم به زبان های گوناگونی صحبت می کنند
عناصرقصه:مادر بزرگ بچه های کوچه توپ.
هفته دوم بارداری هفته اول بارداری با تمام هیجاناتش گذشت و الان قصد داریم هفته…
بارداری دوران بارداری عمدتا 9 ماه به طول می انجامد اما پزشکان برای بررسی دقیق…
در پر تو فعالیت چشمگیر غدد پستانی و تغذیه کامل مادر، کودکی که از شیر…
از جمله مراحل زایمان در بیمارستان از شما معاینه لگن به عمل می آید، تا…
زایمان شما نه ماه بارداری را پشت سرگذاشتید و حالا لحظه ای که منتظرش بودید…