امام محمد باقر پسر امام سجاد می باشند.به ایشان باقرالعلوم می گویند زیرا ایشان از کودکی دانش بسیار داشتند و حتی دانشمندان و افراد دیگر هرسوالی داشتند از ایشان می پرسیدند.ایشان همواره به فرزند خود سفارش می کردند که به کسی ستم نکن مخصوصا به کسی که یاوری جز خدا ندارد.بسیاری از کسانی که با دین اسلام مخالف بودند سعی می کردند با سوال از ایشان راهی پیدا کنند تا علم ایشان را زیر سوال ببرند تا دیگر مردم به آن حضرت محبتی نداشته باشند.امام پنجم تمام عمر به تعلیم قرآن و آموزش علم به افراد دیگر مشغول بود وافکار مردم را روشن می کردند.
روزی امام محمد باقر(ع)مشغول کار در کشتزارهای شهر مدینه بود.خورشید می تابید و هوابسیار گرم بود یکی از شاگردان ایشان از کنار کشتزار می گذشت که امام را دید و به طرف ایشان رفت.با خود فکر می کرد که شاید امام(ع)خسته باشد و من مزاحم ایشان شوم آرام آرام جلو رفت و سلام کرد.امام رو به او کرد و با لبخندی به وی سلام کرد و دست داد.شاگرد امام محمـد باقر(ع)متعجبانه گفت:فکر می کردم با این همه کار در این هوای گرم خسته باشید اما شما با روی باز جواب سلام من را دادید امام فرمودند:سلام کردن واجب است و چه بهتر با رویی خندان به دیگران سلام کنیم و دست دادن هم باعث می شود گناهان انسان مانند برگ های پاییزی بریزد شاگرد امام گفت:بازهم از شما درس جدیدی یاد گرفتم و از امام خداحافظی کرد و به راه خود ادامه داد.
نام قهرمان قصه:امام محمد باقر(ع)
مکان قصه:کشتزارهای شهر مدینه
زمان قصه:روز
پیام قصه:همیشه با رویی باز و خندان به دیگران سلام کنیم و دست بدهیم.
عناصر قصه:شاگرد امام محمد باقر(ع) آفتاب
هفته دوم بارداری هفته اول بارداری با تمام هیجاناتش گذشت و الان قصد داریم هفته…
بارداری دوران بارداری عمدتا 9 ماه به طول می انجامد اما پزشکان برای بررسی دقیق…
در پر تو فعالیت چشمگیر غدد پستانی و تغذیه کامل مادر، کودکی که از شیر…
از جمله مراحل زایمان در بیمارستان از شما معاینه لگن به عمل می آید، تا…
زایمان شما نه ماه بارداری را پشت سرگذاشتید و حالا لحظه ای که منتظرش بودید…